- عضویت
- 2016/10/29
- ارسالی ها
- 409
- امتیاز واکنش
- 23,954
- امتیاز
- 631
- سن
- 20
بازم اووووف.
- تو....اینجا چی میخوری؟
(هر چیزی که گیرم بیاد)
حوصله ام واقعا سر رفته بود.. بیرون که نمی تونستم برم غذا هم نمی تونستم بخورم...فکر کنم تا چند ساعت دیگه بمیرم!...آخه مگه میشه بدون غذا هم دووم اورد؟
(تو کی هستی؟)
بههه داره راه می اوفته!.....یه نگاه به ته غار انداختم دستم رو روی قبلم گذاشتم و سرم رو خم کرد.
- اینجانب راویآنیس دارکنس....پرنسس و وارث دوم تاج و تخت سرزمین جنون...بزرگترین و اولین سرزمین متحد با خوناشام ها...هستم...البته با اجازتون!!
(پرنسس!...جنون؟... تو مثل لایلا نیستی)
- خوب من یه الهه ام یعنی در اصل در آینده میشم وقتی مادرم مُرد!....در حال حاضر مادرم الهه جنونه!...(چشمام رو لوچ کردم)..همون الهه دیوونه ها...
صدای خنده خفیفی از ته غار اومد
- خوب از خودت که چیزی نمیگی!....حداقل از لایلا خانوم یکم بگو.
(لایلا می گـه نباید از اون به کسی چیزی بگم)
- نگران نباش من راز دار خوبی هستم.
(خوب! اون...میگه یه خوناشامه...رنگ پریده و شجاعه! زیباست!... و کارهای زیادی بلده..)
- همین؟
(.......)
- باشه نگو.....من میگم...
چهار زانو نشستم.
- من از جای خیلی دوری میام. یه دنیای دیگه.
نزدیک شدنش رو حس کردن.
(دنیای دیگه ای هم هست؟)
- اره!....فقط من نیستم خیلی های دیگه هم به طور موقت از دنیا های دیگه اومدن به اینجا.
(چرا اومدن به اینجا؟)
- تو واقعا هیچی نمی دونی نه؟....بزار از اولش برات بگم.....یه جهان خیلی خیلی بزرگ به اسم کروس وجود داره!...این جهان بزرگ به پنج تا دنیای بزرگ تبدیل شده!....*دنیای یانگ*...که دنیای هیولاهایی مثل زامبی ها،روح های سرگردان،غول ها و امثالشونه...* دنیای کال*...که دنیای گرگ نماها و یا گرگینه هاست....*دنیای ناران*....دنیای الهه ها و اسطوره هاست که منم از اونجا میام!....*دنیای راگ*...همین دنیایی که ما الان توش هستیم که دنیای خوناشام هاس....و * دنیای بی نام*...همچین بی نام بی نامم نیس! اسم های زیادی داره دنیای ناشناخته، دنیای مشترک،دنیای اسرار آمیز، دنیای نفرین شده....راستش ما دقیقا نمی دونیم مرز این دنیا کجاست! اجدادمون هم دقیقا نمی دونستن ولی توی کتاب ها و کتیبه هاشون از نشانه های یه دنیای ناشناخته نوشتن!... ولی خوب دستشون درد نکنه چیز بدرد بخوری ننوشتن!....خوب دنیای پنجم رو که فعلا بیخیالش....توی چهار دنیا مدرسه هایی وجود داره که لرد ها، الهه ها و اسطوره ها،پادشاه و رئیس ها اشرافی ها و کلا والا مقام های آینده رو تربیت میکنه+پایین مقام ها....بین این چهار آکادمی هرسال مسابقاتی برگزار میشه به اسم مسابقات قهرمانی!...و هر سال یک مدرسه میزبانه و امسال آکادمی ارگلدو میزبانه!... و ما هم به همین خاطر اومدیم اینجا.....پوووووف...دهنم کف کرد!!
(لایلا...عادت نداره زیاد صحبت کنه!)
- چند وقته میشناسیش؟
(شاید.....سه سال!)
سرم رو زیر انداختم و پوفی کردم.
- سه ساله میشناستت اونوقت اینا رو بهت نگفته؟
سرم رو اوردم بالا که..............قلبم وایساد!...صورت موجود ناشناخته ای که دو ساعت داشتم باهاش حرف میزدم توی چهار انگشتی صورتم بود.
(نه...نگفته.)
- تو....اینجا چی میخوری؟
(هر چیزی که گیرم بیاد)
حوصله ام واقعا سر رفته بود.. بیرون که نمی تونستم برم غذا هم نمی تونستم بخورم...فکر کنم تا چند ساعت دیگه بمیرم!...آخه مگه میشه بدون غذا هم دووم اورد؟
(تو کی هستی؟)
بههه داره راه می اوفته!.....یه نگاه به ته غار انداختم دستم رو روی قبلم گذاشتم و سرم رو خم کرد.
- اینجانب راویآنیس دارکنس....پرنسس و وارث دوم تاج و تخت سرزمین جنون...بزرگترین و اولین سرزمین متحد با خوناشام ها...هستم...البته با اجازتون!!
(پرنسس!...جنون؟... تو مثل لایلا نیستی)
- خوب من یه الهه ام یعنی در اصل در آینده میشم وقتی مادرم مُرد!....در حال حاضر مادرم الهه جنونه!...(چشمام رو لوچ کردم)..همون الهه دیوونه ها...
صدای خنده خفیفی از ته غار اومد
- خوب از خودت که چیزی نمیگی!....حداقل از لایلا خانوم یکم بگو.
(لایلا می گـه نباید از اون به کسی چیزی بگم)
- نگران نباش من راز دار خوبی هستم.
(خوب! اون...میگه یه خوناشامه...رنگ پریده و شجاعه! زیباست!... و کارهای زیادی بلده..)
- همین؟
(.......)
- باشه نگو.....من میگم...
چهار زانو نشستم.
- من از جای خیلی دوری میام. یه دنیای دیگه.
نزدیک شدنش رو حس کردن.
(دنیای دیگه ای هم هست؟)
- اره!....فقط من نیستم خیلی های دیگه هم به طور موقت از دنیا های دیگه اومدن به اینجا.
(چرا اومدن به اینجا؟)
- تو واقعا هیچی نمی دونی نه؟....بزار از اولش برات بگم.....یه جهان خیلی خیلی بزرگ به اسم کروس وجود داره!...این جهان بزرگ به پنج تا دنیای بزرگ تبدیل شده!....*دنیای یانگ*...که دنیای هیولاهایی مثل زامبی ها،روح های سرگردان،غول ها و امثالشونه...* دنیای کال*...که دنیای گرگ نماها و یا گرگینه هاست....*دنیای ناران*....دنیای الهه ها و اسطوره هاست که منم از اونجا میام!....*دنیای راگ*...همین دنیایی که ما الان توش هستیم که دنیای خوناشام هاس....و * دنیای بی نام*...همچین بی نام بی نامم نیس! اسم های زیادی داره دنیای ناشناخته، دنیای مشترک،دنیای اسرار آمیز، دنیای نفرین شده....راستش ما دقیقا نمی دونیم مرز این دنیا کجاست! اجدادمون هم دقیقا نمی دونستن ولی توی کتاب ها و کتیبه هاشون از نشانه های یه دنیای ناشناخته نوشتن!... ولی خوب دستشون درد نکنه چیز بدرد بخوری ننوشتن!....خوب دنیای پنجم رو که فعلا بیخیالش....توی چهار دنیا مدرسه هایی وجود داره که لرد ها، الهه ها و اسطوره ها،پادشاه و رئیس ها اشرافی ها و کلا والا مقام های آینده رو تربیت میکنه+پایین مقام ها....بین این چهار آکادمی هرسال مسابقاتی برگزار میشه به اسم مسابقات قهرمانی!...و هر سال یک مدرسه میزبانه و امسال آکادمی ارگلدو میزبانه!... و ما هم به همین خاطر اومدیم اینجا.....پوووووف...دهنم کف کرد!!
(لایلا...عادت نداره زیاد صحبت کنه!)
- چند وقته میشناسیش؟
(شاید.....سه سال!)
سرم رو زیر انداختم و پوفی کردم.
- سه ساله میشناستت اونوقت اینا رو بهت نگفته؟
سرم رو اوردم بالا که..............قلبم وایساد!...صورت موجود ناشناخته ای که دو ساعت داشتم باهاش حرف میزدم توی چهار انگشتی صورتم بود.
(نه...نگفته.)
آخرین ویرایش: