راشا
امشب خيلي خوشگل شده بود ميخواستم خودمو كنترل كنم نگاش نكنم نميشد كه .....واسه اينكه از فكرم بيرونش كنم سيستمو روشن كردم
بگو حاضرم زندگيمو بدم
بفهمم غمه تو نگات از چيه
فقط خنده هات باشه تو زندگيم
واسه اينكه خوشبخت شم كافيه
بگو تا سبك شي بخندي برام
بگو حسه من باورت ميكنه
يه بغضي هميشه تو لبخندته
كه هر روز زيباترت ميكنه
تو رو دوست دارم جاي هر دومون
تو زيبايي اندازه ي اسمون
همه خواهشم از تو اينه فقط
هميشه همينقدر زيبا بمون
تو رو دوست دارم جاي هر دومون
تو زيبايي اندازه ي اسمون
همه خواهشم از تو اينه فقط
هميشه همينقدر زيبا بمون
(تو رو دوست دارم از سيامك عباسي)
لامصب اهنگه حرفه دله من بود من نميدونم چه مرگم شده اصلا اين دختر با اون همه سادگيش بازم قلبمو به تپش ميندازه پوفي از عصبانيت كشيدم كه ديدم با تعجب نگام ميكنه
پناه:چيزي شده
نا خوداگاه گفتم: تو چرا امشب اينقدر خوشگل شدي؟
يهو ديدم چشاش اندازه ٢تا سكه ٥٠٠تومني شد يا خدا تازه فهميدم چه گندي زدم اخه يكي نيست به من بگه ميميري حرف نزني؟؟؟؟نه واقعا ميميري؟؟؟؟اي لآل شه اون زبونت راشا لاللللل شي
همينطور كه به خودم فحش ميدادم ميديدم كه لپاي پناه هر لحظه قرمز تر ميشه اووف چه گندي زدم
چند مين بعد كنار يه پاساژ پارك كرديم ماشينو خاموش كردمو پياده شدم پناه هم كنارم قرار گرفتو باهم به سمته بچه ها رفتيم
محمد:برو بكس ميگم هممون پخش شيم يه ور خريدامون كه تموم شد زنگ ميزنيم يه جا قرار ميزاريم با اين حرف همه موافقت كردنو طبق معمول جفت جفت حركت كردن و بازم من موندمو پناه
پناه
هنوز تو شكه حرفش بودم نميدونستم درست شنيدم يا نه دوست داشتم به جاي اين حرفا رك بهم بگه چه حسي نسبت بهم داره ولي حيف كه هيچي نميگفت ..طبق معمول بچه ها جفت جفت به يه سمتي رفتنو منو راشا هم كنار هم قرار گرفتيم همينطور قدم ميزديمو لباسارو نگاه ميكرديم كه يه كفشه پاشنه بلند قهوه اي چشممو بد گرفت اينقدر إزش خوشم اومده بود كه آبه دهنم داشت سرازير ميشد
راشا:چيشده
با هيجان گفتم:اوووووون
رأشا با خنده گفت:كدوووم؟؟؟
كفشه رو بهش نشون دادمو مثله بچه ها بالا پايين پريدمو گفتم:خيلي خوشگله مگه نه ميخوام بخرمش به نظرت خوبه
راشا كه با ديدن بچه بازيام خندش گرفته بود سرشو به معنيه مثبت تكون دادو گفت بيا بريم داخل
اينقدر ذوق كرده بودم كه نگو واسه همين سريع وارد مغازه شدم
امشب خيلي خوشگل شده بود ميخواستم خودمو كنترل كنم نگاش نكنم نميشد كه .....واسه اينكه از فكرم بيرونش كنم سيستمو روشن كردم
بگو حاضرم زندگيمو بدم
بفهمم غمه تو نگات از چيه
فقط خنده هات باشه تو زندگيم
واسه اينكه خوشبخت شم كافيه
بگو تا سبك شي بخندي برام
بگو حسه من باورت ميكنه
يه بغضي هميشه تو لبخندته
كه هر روز زيباترت ميكنه
تو رو دوست دارم جاي هر دومون
تو زيبايي اندازه ي اسمون
همه خواهشم از تو اينه فقط
هميشه همينقدر زيبا بمون
تو رو دوست دارم جاي هر دومون
تو زيبايي اندازه ي اسمون
همه خواهشم از تو اينه فقط
هميشه همينقدر زيبا بمون
(تو رو دوست دارم از سيامك عباسي)
لامصب اهنگه حرفه دله من بود من نميدونم چه مرگم شده اصلا اين دختر با اون همه سادگيش بازم قلبمو به تپش ميندازه پوفي از عصبانيت كشيدم كه ديدم با تعجب نگام ميكنه
پناه:چيزي شده
نا خوداگاه گفتم: تو چرا امشب اينقدر خوشگل شدي؟
يهو ديدم چشاش اندازه ٢تا سكه ٥٠٠تومني شد يا خدا تازه فهميدم چه گندي زدم اخه يكي نيست به من بگه ميميري حرف نزني؟؟؟؟نه واقعا ميميري؟؟؟؟اي لآل شه اون زبونت راشا لاللللل شي
همينطور كه به خودم فحش ميدادم ميديدم كه لپاي پناه هر لحظه قرمز تر ميشه اووف چه گندي زدم
چند مين بعد كنار يه پاساژ پارك كرديم ماشينو خاموش كردمو پياده شدم پناه هم كنارم قرار گرفتو باهم به سمته بچه ها رفتيم
محمد:برو بكس ميگم هممون پخش شيم يه ور خريدامون كه تموم شد زنگ ميزنيم يه جا قرار ميزاريم با اين حرف همه موافقت كردنو طبق معمول جفت جفت حركت كردن و بازم من موندمو پناه
پناه
هنوز تو شكه حرفش بودم نميدونستم درست شنيدم يا نه دوست داشتم به جاي اين حرفا رك بهم بگه چه حسي نسبت بهم داره ولي حيف كه هيچي نميگفت ..طبق معمول بچه ها جفت جفت به يه سمتي رفتنو منو راشا هم كنار هم قرار گرفتيم همينطور قدم ميزديمو لباسارو نگاه ميكرديم كه يه كفشه پاشنه بلند قهوه اي چشممو بد گرفت اينقدر إزش خوشم اومده بود كه آبه دهنم داشت سرازير ميشد
راشا:چيشده
با هيجان گفتم:اوووووون
رأشا با خنده گفت:كدوووم؟؟؟
كفشه رو بهش نشون دادمو مثله بچه ها بالا پايين پريدمو گفتم:خيلي خوشگله مگه نه ميخوام بخرمش به نظرت خوبه
راشا كه با ديدن بچه بازيام خندش گرفته بود سرشو به معنيه مثبت تكون دادو گفت بيا بريم داخل
اينقدر ذوق كرده بودم كه نگو واسه همين سريع وارد مغازه شدم