کامل شده رمان پناه زندگیه من | النازیار کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

elnazyar

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/01
ارسالی ها
115
امتیاز واکنش
788
امتیاز
266
محل سکونت
بندرعباس
راشا
امشب خيلي خوشگل شده بود ميخواستم خودمو كنترل كنم نگاش نكنم نميشد كه .....واسه اينكه از فكرم بيرونش كنم سيستمو روشن كردم
بگو حاضرم زندگيمو بدم
بفهمم غمه تو نگات از چيه
فقط خنده هات باشه تو زندگيم
واسه اينكه خوشبخت شم كافيه
بگو تا سبك شي بخندي برام
بگو حسه من باورت ميكنه
يه بغضي هميشه تو لبخندته
كه هر روز زيباترت ميكنه
تو رو دوست دارم جاي هر دومون
تو زيبايي اندازه ي اسمون
همه خواهشم از تو اينه فقط
هميشه همينقدر زيبا بمون
تو رو دوست دارم جاي هر دومون
تو زيبايي اندازه ي اسمون
همه خواهشم از تو اينه فقط
هميشه همينقدر زيبا بمون
(تو رو دوست دارم از سيامك عباسي)
لامصب اهنگه حرفه دله من بود من نميدونم چه مرگم شده اصلا اين دختر با اون همه سادگيش بازم قلبمو به تپش ميندازه پوفي از عصبانيت كشيدم كه ديدم با تعجب نگام ميكنه
پناه:چيزي شده
نا خوداگاه گفتم: تو چرا امشب اينقدر خوشگل شدي؟
يهو ديدم چشاش اندازه ٢تا سكه ٥٠٠تومني شد يا خدا تازه فهميدم چه گندي زدم اخه يكي نيست به من بگه ميميري حرف نزني؟؟؟؟نه واقعا ميميري؟؟؟؟اي لآل شه اون زبونت راشا لاللللل شي
همينطور كه به خودم فحش ميدادم ميديدم كه لپاي پناه هر لحظه قرمز تر ميشه اووف چه گندي زدم
چند مين بعد كنار يه پاساژ پارك كرديم ماشينو خاموش كردمو پياده شدم پناه هم كنارم قرار گرفتو باهم به سمته بچه ها رفتيم
محمد:برو بكس ميگم هممون پخش شيم يه ور خريدامون كه تموم شد زنگ ميزنيم يه جا قرار ميزاريم با اين حرف همه موافقت كردنو طبق معمول جفت جفت حركت كردن و بازم من موندمو پناه
پناه
هنوز تو شكه حرفش بودم نميدونستم درست شنيدم يا نه دوست داشتم به جاي اين حرفا رك بهم بگه چه حسي نسبت بهم داره ولي حيف كه هيچي نميگفت ..طبق معمول بچه ها جفت جفت به يه سمتي رفتنو منو راشا هم كنار هم قرار گرفتيم همينطور قدم ميزديمو لباسارو نگاه ميكرديم كه يه كفشه پاشنه بلند قهوه اي چشممو بد گرفت اينقدر إزش خوشم اومده بود كه آبه دهنم داشت سرازير ميشد
راشا:چيشده
با هيجان گفتم:اوووووون
رأشا با خنده گفت:كدوووم؟؟؟
كفشه رو بهش نشون دادمو مثله بچه ها بالا پايين پريدمو گفتم:خيلي خوشگله مگه نه ميخوام بخرمش به نظرت خوبه
راشا كه با ديدن بچه بازيام خندش گرفته بود سرشو به معنيه مثبت تكون دادو گفت بيا بريم داخل
اينقدر ذوق كرده بودم كه نگو واسه همين سريع وارد مغازه شدم
 
  • پیشنهادات
  • elnazyar

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/01
    ارسالی ها
    115
    امتیاز واکنش
    788
    امتیاز
    266
    محل سکونت
    بندرعباس
    فروشنده: سلام خيلي خوش اومدين بفرمايين
    سلام اقا ميشه اون كفش قهوه اي رو بيارين پاشنه بلندِ
    فروشنده:چه قدر خوش سليقه هستين يكي از بهترين كفش هامونو انتخاب كردين
    رأشا
    با شنيدن اين حرفه پسره يكي از ابروهام بالا رفت يعني عجب زبون بازي بودن اينا شيطونه ميگه همچين بچسبونش به ديوار كه ناقص شه
    فروشنده:ببخشيد سايز پاتون چند بود؟؟
    پناه:٣٧
    پسره بعد از چند مين كفشو اورد و دسته پناه داد
    پسره:فقط اين كفش يكم مشكله بزارين من پاتون كنم
    جونم؟؟؟؟اين ديگه خيلي داشت پرو ميشد شيطونه ميگه همين كفشو بكن تو حلقش پناه خواست يه چيزي بگه كه سريع رو به پناه گفتم
    پناه بده من پات كنم
    پناه با تعجب چرخيد طرفم انگار انتظار همچين حرفي ازم نداشت پسره دوباره دهنشو باز كردو گفت
    ولي گفتم كه يكم مشكله
    رو پاشنه ي پا چرخيدمو يكي از دستامو تو جيبه شلوار جينم گذاشتمو گفتم:مشكل باشه حل ميكنم نيازي به شما نيست ممنون
    پسره ديگه خفه خون گرفتو نشست سرجاش
    به طرف پناه چرخيدمو گفتم
    بشين رو صندلي تا پات كنم
    پناه:خودم ميتونما
    گفتم كه پات ميكنم
    پناه ديگه حرفي نزدو رو صندلي نشست
    با يه پرستيژ خاص خودم جلو پاش زانو زدمو كفششو از پاش در اوردم اونم با اون چشماي خوشگلش بهم نگاه ميكرد و لباشو به دندون گرفته بود با يه لبخند گوشه لبم كفشه قهوه اي رنگو پاش كردمو بنداشو خيلي راحت بستم كه باعث شد پسره كفري شه هه فكر كرده من ميزارم نزديكه پناه شه عمرا اگه بزارم پناه يه نگاهي به كفشاش كردو با كلي ذوق گفت:وايييييي راشا ببين خيلي خوبه نه؟؟به پاهام اومده؟؟؟
    با همون لبخند گفتم:مگه ميشه چيزي به تو نياد
    اونم همينطور با لبخند نگام ميكرد چند مين بعد كفشارو از پاهاي نفس در اوردمو به فروشنده دادم تا حساب كنه
    پناه خواست كيفه پولشه باز كنه كه با يه اخم غليظ تو چشاش نگاه كردمو گفتم: نبينم در كيفت باز شه ها
    پناه:وا پس چطوري حساب كنم
    من چلغوزم ؟؟؟
    پناه:نه خودم بايد حساب كنم
     

    maral.abbasi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/11
    ارسالی ها
    426
    امتیاز واکنش
    3,956
    امتیاز
    451
    محل سکونت
    اهواز
    خخخخخخخخ چقد راشا از خود متشکره ولی باحال بود خیلی
     

    elnazyar

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/01
    ارسالی ها
    115
    امتیاز واکنش
    788
    امتیاز
    266
    محل سکونت
    بندرعباس
    بهش نزديك شدمو لبامو به گوشش چسبوندمو گفتم :وقتي با من مياي جايي فكر اينكه تو چيزيو حساب كني از تو مغزت بنداز بيرون هوم؟؟
    پناه با قيافه ي خاصي نگام ميكردو خواست حرف ديگه اي بزنه كه سريع دستامو رو لباش گذاشتم اونم با تعجب بهم نيگا ميكرد يه چشمك باحال بهش زدمو كارت بانكيمو به مرده دادم
    همينطور داشتيم ميگشتيم كه گوشيم زنگ خورد امير بود
    جانم امير
    امير:ما خريدامون تموم شد شما كارتون تموم نشد؟؟
    رو به پناه گفتم :بچه ها خريداشون تموم شد ميخوان برن ميخواي بازم خريد كني؟؟
    پناه:نه ديگه بريم
    امير ما كارمون تموم شد الان حركت ميكنيم
    امير:اوكي باي
    باي
    با پناه از پاساژ بيرون اومديمو سوار ماشين شديم
    پناه:تو چرا چيزي نخريدي
    خوشم نيومد
    پناه:اها
    ديگه تا طوله راه حرفي بينمون ردو بدل نشد كه بعد از چند مين رسيديم
    دسته أميرو محمدو رامتين كلي پاكتاي مختلف بود قشنگ معلوم بود دخترا سرويسش كردن با خنده رو به پسرا گفتم
    جونم خريد فك كنم مغازه رو خالي كردن
    رامتين:دلشون نميسوزه كه پوله مفته
    با اين حرفش همگي خنديديم كه انيد يه پس گردنيه حسابي تحويله رامتين داد كه جمع منفجر شد
    خسته و كوفته وارد ويلا شديمو با همون لباسا خودمونو رو كاناپه پرت كرديم
    امير :برو بكس با پيتزا موافقين؟؟؟اخه كسي حوصله شام درست كردن نداره
    همگي موافقت كرديمو امير به اندازه ي تعداد پيتزا با مخلفات سفارش داد ماهم به سمته اتاقا رفتيم تا لباس راحتي بپوشيم بعد از عوض كردن لباسامون دوباره خودمونو رو كاناپه پرت كرديم
     

    elnazyar

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/01
    ارسالی ها
    115
    امتیاز واکنش
    788
    امتیاز
    266
    محل سکونت
    بندرعباس
    پناه
    خيلي استرس داشتم داشتيم به نقشمون نزديك ميشديم به خاطر استرس زياد لبام خشك شده بود واسه همين به سمته اشپزخونه رفتم تا يه ليوان اب بخورم در يخچالو باز كردمو يه بطري كوچيك اب معدنيو زدم بالا اخيش
    پريسا:استرس داري ؟؟
    سريع به سمته پريسا برگشتمو بغلش كردم
    اوف پريسا دارم ميميرم چرا اين بازيو شروع نميكنين
    پريسا:اروم باش بزار پيتزاها برسه شروع ميكنيم اين مدلي بهتره
    از بغلش جدا شدمو سرمو به معنيه مثبت تكون دادم كه انيدو مريم به جمعمون اضافه شدن
    انيد:چيشده؟؟حالت خوبه؟؟
    پريسا:استرس داره
    مريم:نگران نباش معلومه دوسِت داره
    با ذوق گفتم:مطمئني ؟؟
    انيد خنده ي بلندي سر دادو گفت:بابا شما ضايع اين حتي رامتينم فهميد
    يا خدااا اون از كجا فهميد
    مريم:خو سر ناهار خيلي ضايع بازي در أوردين ديگه
    با خجالت سرمو پايين انداختمو طبق عادت هميشگيم لبمو به دندون گرفتم كه پريسا با خنده بغلم كردو گفت:اووو دخترمون خجالت كشيد كه
    منم خنديدمو إزش جدا شدمو رو به بچه ها گفتم:يعني اگه امشب همه چيز حل شه شام دعوت منين
    با اين حرف بچه ها شروع به سوت و جيغغغغغ زدن كردنو كلي ضايع بازي در اوردن منم ميخنديدم بعد از چند مين باهم از اشپزخونه بيرون اومديم كه پيتزاها هم رسيد اوف اين استرس لعنتي هم ولَم نميكرد خدا كنه زود تموم شه ....
    امير:خب خبببب پيتزاها رسيد
    محمد:اول بده طرف ما كه ميترسم مريم به جا پيتزا منو بخوره گشنشه خو
    مريم:عزيزم ما دوتا تنها ميشيم
    محمد:جووون من ميميرم واسه اين تنهاييا
    با اين حرف هممون از خنده منفجر شديم
    أميرو پريسا رو زمين كنار هم نشسته بودن منو راشا رو كاناپه رامتينو انيد كنار ما رو كاناپه نشسته بودنو محمدو مريم هم كنار امير و پريسا نشسته بودن همينطور كه داشتيم پيتزاهارو ميخورديم انيد گفت
    بچه ها با يه بازيه توپً چطورين؟؟؟
    با اين حرف قلبم اومد تو دهنمو مثله سكته أيا به انيد نگاه كردم كه يه چشمك بامزه تحويلم داد
    رامتين:چه بازي ؟؟
    پريسا:جرعت حقيقت
    محمد:ايول بازيه باحاليه بزن بريم
    مريم:بدون بطري كه خوش نميگذره وايسين بطري بيارم
     

    maral.abbasi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/11
    ارسالی ها
    426
    امتیاز واکنش
    3,956
    امتیاز
    451
    محل سکونت
    اهواز
    HapydancsmilHapydancsmilHapydancsmilHapydancsmilHapydancsmilHapydancsmilHapydancsmilعالی بود
     

    elnazyar

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/01
    ارسالی ها
    115
    امتیاز واکنش
    788
    امتیاز
    266
    محل سکونت
    بندرعباس
    ماها كه رو كاناپه نشسته بوديم نشستيم رو زمينو مريم بطريو چرخوند كه به سمته مريمو انيد قرار گرفت
    مريم:جرعت يا حقيقت
    انيد :حقيقت
    مريم با قيافه ي شيطوني نگاهي به انيد انداختو گفت: واسه اولين بار كي إبراز علاقه كرد رامتين يا تو
    با شنيدن اين حرف هممون اووو كشيديم واسه منم سوْال بود كه بدونم كي اول پيش داده كه انيد با قيافه ي خونسردي گفت:معلومه (من)با شنيدن اين حرف چشام اندازه ي ٢تا سكه ٥٠٠تومني شد يا خدااا باورم نميشد انيد پيشنهاد داده بعد از چند مين رامتين گفت:كلا ما خاصيم ميدونين كه
    همه شروع كرديم به خنديدن اينبار انيد بطري رو چرخوند كه بين راشا و رامتين قرار گرفت رامتين لبخند شيطاني زدو گفت :جرعت يا حقيقت
    راشا با خونسرديه تمام گفت :جرعت
    يا خداااا يعني الان چي ميشه
    رامتين:مطمئني ؟؟؟ بايد هرچي ميگمو انجام بدياا وگرنه اب با تف ميخوري
    همه خنديديم كه راشا گفت :گفتم كه جرعت كيو ميترسوندي اخه
    رامتين :باوش خودت خواستي ...انيد اون گوشيه منو بده رو ميز
    اوه يعني ميخواست چيكار كنه
    انيد گوشيو به رامتين داد ..رامتين گفت :الان يه اهنگ پلي ميكنم بايد تو و پناه عشقولانه برقصين
    با شنيدن اين حرف دهنم باز مونده بود واي خدايا در اين حد ديگه نه
    راشا:جان؟؟؟چيكار كنيم؟؟؟
    رامتين:اب با تف هم ميشه هااا حالا هر كدوم خودت خواستي
    راشا با يه نگاهه خاصي بهم زل زد انگار ازم اجازه ميخواست من كه بدم نميومد ولي خب يكم خجالت ميكشيدم همينطور داشتم فكر ميكردم كه چيكار كنم چيكار نكنم كه راشا از جاش بلند شد يه بِسْم الله تو دلم گفتمو اروم از جام بلند شدم رامتين شيطوني خنديدو بچه ها جو دادن ..اهنگو پلي كردو ماهم شروع به رقصيدن كرديم اروم دستمو دور گردن راشا حلقه كردمو اونم كمرمو با دستاي بزرگش گرفتو منو به سمت جلو قرار داد
    بگو حاضرم زندگيمو بدم
    بفهمم غمه تو نگات از چيه
    فقط خنده هات باشه تو زندگيم
    واسه اينكه خوشبخت شم كافيه
    بگو تا سبك شي بخندي برام
    بگو حسه من باورت ميكنه
    يه بغضي هميشه تو لبخندته
    كه هر روز زيباترت ميكنه
    تو رو دوست دارم جاي هر دومون
    تو زيبايي اندازه ي اسمون
    همه خواهشم از تو اينه فقط
    هميشه همينقدر زيبا بمون
    تو رو دوست دارم جاي هر دومون
    تو زيبايي اندازه ي اسمون
    همه خواهشم از تو اينه فقط
    هميشه همينقدر زيبا بمون
    (تو رو دوست دارم از سيامك عباسي)
    دقيقا همون اهنگي بود كه راشا داخل ماشين گذاشت ...حلقه ي دستامو تنگ تر كردمو اونم منو هي جلو تر ميورد كه باعث شده بود فاصله ي لبامون به اندازه ي ميلي متر برسه نميخواستم اصلا اين لحظه تموم شه همينطور به هم خيره شده بوديمو دستامونو دور هم حلقه كرده بوديم كه با صداي رامتين به خودمون اومديم
    رامتين:خبببب بسه بچه ها تشويققق
    بچه ها شروع كردن به جيغو سوت و دست زدن ماهم لبخندي زديمو دوباره سر جامون نشستيم چه قدر اين شب طولاني شده بود اين بار راشا بطريو چرخوند كه به سمته منو انيد قرار گرفت
    انيد:جرعت يا حقيقت
    نقشه شروع شده بود آبه دهنمو بي صدا قورت دادمو با صداي خفه اي گفتم :جرعت
     

    elnazyar

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/01
    ارسالی ها
    115
    امتیاز واکنش
    788
    امتیاز
    266
    محل سکونت
    بندرعباس
    انيد:خب...بيا لپه رامتينو محكم ببؤس
    رامتين:جاااااان؟؟؟تو اصلا غيرت نداري انيد خاك تو سرت مثلا من دوس پسرتم
    انيد:بازيه بابا شلوغش نكن
    يه نيم نگاهي به راشا انداختم دستاشو محكم گرفته بودو به من نگاه ميكرد اوه اوه ألانه كه اون خشمه اژدها وارد بشه ولي خب تقصير خودشه ميخواس مثله ادم بهم إبراز علاقه كنه كه اينقدر بدبختي نكشيم والا
    رو به انيد گفتم:اگه اينكارو نكنم چي ميشه
    انيد لبخند گشادي زدو گفت :اب با تف ميل ميكني
    راشا:انيد مسخره بازي در نيار يه چيز درست بگو
    انيد:وا بازيه خب ميخواست نگه جرعت
    اسمه خدارو صدا زدمو از جام بلند شدم كه ديدم رأشا با تعجب داره نگام ميكنه
    راشا:واقعا ميخواي اينكارو بكني؟؟؟؟؟
    از اب با تف كه بهتره
    ديگه بهش نگاه نكردمو به طرف رامتين رفتم انگار اونم از قضيه خبر داشت چون يه چشمك باحال تحويلم داد ديگه نا اميد شده بودم از اينكه كاري بكنه كنار رامتين زانو زدمو داشتم خودمو بهش نزديك ميكردم و خواستم لبامو رو لپش بزارم كه از جا كنده شدم با تعجب و ذوق به راشا نگاه ميكردم كه دستمو كشوندو منو وارد يكي از اتاقا كرد و با داد گفت
    راشا:به چه حقيييي ميخواستي اينكارو بكني هاااا؟؟؟؟
    اوه اوه چه قدر عصبي بود ولي بايد بازم تحت فشار بزارمش واسه همين گفتم
    به تو چه هااا؟؟؟اصلا من چرا بايد به تو توضيح بدم؟؟؟؟
    راشا:ميخواي بدوني؟؟؟
    اره
    واقعا؟؟؟
    ارههههه؟؟؟؟
    يهو با داد گفت:چون تو فقط ماله منيييييييييييي
     

    elnazyar

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/01
    ارسالی ها
    115
    امتیاز واکنش
    788
    امتیاز
    266
    محل سکونت
    بندرعباس
    چشام از حدقه زده بود بيرون دهنم تا حد امكان باز مونده بود حتي فكرشم نميكردم اينقدر باحالو رومانتيك بهم إبراز علاقه كنه فكر ميكردم همه ي اين حرفا و كارا ماله تو فيلماس ولي دقيقا واسه خودم اتفاق افتاده بود نميتونستم هيچ حرفي بزنم انگار لآل شده بودم دستام يخ كرده بودو هيچ تكوني نميخورد اينقدر تو شك بودم كه حتي نميشد ابرازش كرد ولي برأي اينكه ضايع نشم به خودم فشار اوردم تا حداقل يه حرفي زده باشم تا خواستم بگم
    يعني چي......
    كه يهو دستاشو دو طرف صورتم قرار دادو سريع لبام گرم شد تو شك بودم بيشتر ديوونه شدم اينبار ديگه عقلمو از دست دادم هيچ تكوني نميتونستم بخورم راشا نرم و پر حرارت لبامو ميبوسيدو من به خاطر هيجانم حتي نتونستم همراهيش كنم اصلا حتي نتونستم اونو از خودم جدا كنم راشا همينطور لبامو ميبوسيد و اين من بودم كه اون دنيا سير ميكردم چند مين گذشت كه لباشو از لبام جدا كردو پيشونيشو محكم به پيشونيم چسبوندو زمزمه وار گفت
    راشا:تو فقط ماله مني ...لبات ماله منه ...صدأت ماله منه ..لبخندات ماله منه لمس كردنت ماله منه چشماي نازت ماله منه به هيچ كس اجازه نميدم حتي تو دو قدميت بياد هر كي بخواد به چيزايي كه ماله منه نزديك شه زمينو اسمونو يكي ميكنم فهميدي؟؟؟چون من ديوونه وار عاشقتم
    اينقدرررررر ذوق داشتم كه نميدونستم چيكار كنم بپرم بغلش يا منم إبراز علاقه كنم نميدونم چرا گريم گرفته بود مثله بچه هاي دبيرستاني شده بودم داشت حالم از خودم بهم ميخورد
    راشا:نميخواي چيزي بگي؟؟
    با زدن اين حرف اشكاي لعنتيه منم راهه خودشونو گرفتن اي خاك تو سرم ابروم رفت ...همينطور اشكام بيشتر و بيشتر ميشدن يهو راشا ازم جدا شدو به صورتم نگاه كرد و با تعجب گفت :چرا گريه ميكني؟؟؟؟
    با صداي دو رگه اي و همراه با بغض گفتم:من...منم ..خيلي دوستت دارم
    با گفتن اين حرف اينبار بلند بلند شروع به گريه كردم كه راشا با لبخند عميق و. ذوق محكم بغلم كردو منو دور اتاق ميچرخوند كه صداي جيغم بلند شده بود اين همون ارامشي بود كه ميخواستم بعد از اينهمه تنهايي تو اومديو به زندگيه سياهم رنگ زدي خدايا أزت ممنونم كه راشا رو بهم دادي
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا