کامل شده رمان کوتاه اتاق ده متری | صبا نصیری کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.
  • پیشنهادات
  • _Saba_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/17
    ارسالی ها
    431
    امتیاز واکنش
    3,992
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    توو بَغَلِ یِه کاکتووس :|
    [هُوَالحَق ]

    سلام به همهء عزیزایی که رمان کوتاهمو دنبال میکنید . اول اینکه مرسی از همراهیتون و نکتهء بعدی اینکه من یه سری هاتون رو تازه کشف کردم. میگین " یعنی چی؟ " خب باید بگم بنده فکر میکردم فقط دکمهء تشکره که زده میشه و خبری از خوندن نیس ولی مثل اینکه اشتباه فکر میکردم. میگم.. خب شمایی که میای و لطف میکنی میخونی یه نظری هم در پروفایل بنده بنویسی تا من بدونم اشتباهم چی بوده ! کارِ درستم کجا بوده ! خلاصه که این کار حرام نیس.. از من گفتن و از شما نشنیدن :aiwan_light_sddsdblum:
    بابا بخدا منم مثل همه نیازمند روحیه ، انرژی ، انگیزه و این حرفام ..
    بـ*ـوس به همتون :)



     

    _Saba_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/17
    ارسالی ها
    431
    امتیاز واکنش
    3,992
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    توو بَغَلِ یِه کاکتووس :|
    [ هوالحق :) ]
    [ صبا نوشت : جونم بگه براتون که فوآدم رو به فوش نکشید :| بلی :/
    بچه‌م خب یه کم ساده‌س و اولین تجربشه خب .. خاشخ ( عاشق ) شده خو .. حالا ببینیم چی میشه! زود خضاوت نکنین بچه‌مو :/
    دوستتون میدارم ... خعلی زیاد تر :) ]

    [/THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    _Saba_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/17
    ارسالی ها
    431
    امتیاز واکنش
    3,992
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    توو بَغَلِ یِه کاکتووس :|
    سلام و صدتا سلام به شما دنبال کننده های خوشمِلِ رمانم [ البته اونایی که لایک میکنن ولی نمیخونن ، یه کم خوشگلن :/ ]
    پذیرای نظرای با ارزشتون تو پروفم هستم . پس بشتابید . چرا که هرکس نشتابید ، کرونا گرفت :aiwan_light_sddsdblum: . خلاصه خواستم بگم که الان که رمان به جاهایِ خشنگش رسیدع ! بازم نظر نمیدین؟ ( البته یه سری هاتون شرمنده میکنین و همیشه لطف دارین :aiwan_light_kiss2:ولی من حرفم با اون یه سری های دیگه‌س که انقده خسیس هستن ک یه نظرم نمیدن :/ )
    بابا بخدا هر نویسنده ای انگیزه میخاد :/ روحیه میخاد :| از کی میگیرع اینارو؟ از خوانندهء قلمش ... پس منتظرِ چی هستین؟
    بدویین شُل کنین اون کیسهء محبت و نظر رو :/ . خدا هم میده برکت :aiwan_light_sddsdblum::aiwan_light_laugh1:

    خب دیگه زیاد حرف زدم ... بریم برای دوتا پارتِ خوب :) . [ انرژی بدین زود زود پارت میزارم هااااا :aiwan_light_sdblum: ] ♡

    هُوَالحَق :)

    # اُتاقِ دَه مِتری
    # پارتِ 23



    تنها دو دقیقه از شش دقیقه مانده بود که دخترِ مورد نظر وارد مهمانی میشود . آراد بی اینکه نگاه از او بگیرد ، خطاب به تارادی که کنارش نشسته ، میگوید :_ دمت گرم !
    تاراد میخندد و میگوید :_ قربونت برم من داداش.
    سرد لب میزند :_ برو .
    تاراد ولی گیج میپرسد :_ هان؟
    صورتش را برمیگرداند و درست جلوی صورت تاراد زمزمه میکند :_ میگم برو یه جا دیگه بِتَمَک ! الانه که همه چی بهم بریزه‌.
    تاراد هول زده پا میشود و ففط میگوید :_ باشه داداش . چرا میزنی خب؟
    دیگر نگاهش نمیکند و دوباره مشغولِ دید زدنِ دختر میکند . میبیند که دختر به سمت سهند میرود و سهند زیر گوشش چیزی زمزمه میکند که باعث میشود دخترک ، کمی اخم کند . سهند به شوخی روی کتفش میزند ولی دختر ... هنوز اخم دارد !
    بلند میشود و به سمتشان میرود. دختر زودتر متوجه حضورش میشود و انگار که هول کرده باشد. با تته پته میگوید :_ سلام . خوبی؟ .
    لبخند میزند و میگوید :_ مرسی. تو خوبی؟ .
    دختر که میگوید :_ ممنون خوبم .
    سپس رو به سهند ادامه میدهد :_ کار داشتم باهات .
    سهند میگوید :_ الان میام . فقط برم یه لحظه پیش یکی از بچه ها و برگردم.
    آراد سری تکان میدهد و سهند دور میشود و چه فرصتی از این بهتر برای خلوت کردن با این دخترِ زیادی خوشگل!
    میپرسد :_ نمیبینم دوستت رو . نیومده؟
    دختر انگار حواسش اینجا نیست . و چرا حواسش نبود ؟! صدایش میکند :_ آیدا؟
    به خودش می آید انگار و هول میگوید :_ من .. چیز .. بله ؟!
    دوباره تکرار میکند :_ میگم نیومده دوستت؟! آخه ندیدمش.
    _ کی؟ فوآد ؟
    آراد با تکان دادن سرش تایید میکند که آیدا ادامه میدهد :_ نه . زیاد خوشش نمیاد از مهمونی. بعضی اوقات به زور میارمش.
    _ آهان .. چه بد ! نباید تنهات میزاشت.
    آیدا میخندد و توضیح میدهد :_ نه ! تنها نیستم . اونم خب اینجوریه . چه میشه کرد؟
    " هوم "ِ کشیده ای میگوید و میخواهد که برود ؛ ناگهان با سوالِ آیدا پوزخندی روی لبش جا خشک میکند .
    _ تو با کسی اومدی مهمونی؟
    جواب میدهد :_ نه . ولی پیدا میشه .
    _ کسی مد نظرته ؟
    خوشش می آید از این سوالهایِ احمقانهء آیدا . برای همین میگوید :_ آره .
    آیدا جا میخورد انگار . نباید میگفت " آره " ؟ . " ببخشید " ی میگوید و میخواهد که برود . حالا نوبتِ آراد بود . بی هوا میگوید :_ ولی داره میره .
    آیدا میگوید :_ هان؟
    آراد میخندد و :_ میگم کسی که مد نظرمه داره میره .
    _ الان؟ مهمونی که تازه شروع شده !
    _ نه از مهمونی منظورم نبود. از پیش خودم !.
    _ متوجه نمیشم .
    و آراد میخندد به این دروغی که آیدا بر زبان می آورد. میپرسد :_ چیو میخوای بشنوی آیدا ؟
    آیداست که قهقهه میزند و میگوید :_ هیچی بخدا .
    آراد میگوید :_ اوکی . خودت منظورم بودی .
    چشمانِ دختر رو به رویش برق میزنند و این از چشمهای آراد دور نمی مانَد .
    هول میگوید :_ الان باید چی بگم؟
    آراد بی تفاوت شانه بالا می اندازد و میگوید :_ هیچی. من دارم میرم اون سمت پیش بچه ها . توام بیا باهام .
    _ آهان . بله ! الان همراهی میکنم .
    و بعد با صدای بلند میخندد.
    آراد با خود میگوید که این دخترِ احمق ، همیشه اینقدر مزخرف و بی دلیل قهقهه میزد ؟.
    ساعاتی بعد در حالیکه دارد پشت فرمان ماشینش جا میگیرد ، آیدا به شیشهء ماشین میزند . شیشه را پایین میدهد و میگوید :_ جانم ؟
    و جانم را یک طور عجیبی میکشد .
    آیدا میخندد و میپرسد :_ مَستی؟.
    پوزخند میزند :_ منو مسَتی؟ زبونتو گاز بگیر دختر .
    و بعد میخندد .میبیند که آیدا چیزی نمیگوید ، برای همین میپرسد :_ میخوای برسونمت آیدا ؟
    و آیدا شرط میبست که او مـسـ*ـت است ، چرا که حتی اسمش را هم غلیظ ادا میکند .لبخند میزند و :_ مزاحم نباشم؟
    آراد همینطور که شیشه را بالا میدهد میگوید :_ سوار شو .
    حدودا یک ربعی از سوار شدن آیدا میگذرد. آراد بی هدف خیابان هارا بالا و پایین میکند و در اینکارش آیدا هیچ اعتراضی نمیکند. حوصلهء دختر که سر میرود ، میپرسد :_ آهنگِ دیگه ای نداری تو ماشین جز همین یه دونه؟
    آراد خندیده و جواب میدهد :_ نُچ !
    آیدا لج میکند :_ پس خاموشش کن .
    _ چیو ؟
    _ منو ! خب معلومه اون ضبطِت رو میگم دیگه .
    _ ضبط که خاموش نمیشه ولی حالا که فکر میکنم میبینم خاموش کردنِ تو کار چندان سختی نیس.
    چشمکی به آیدا میزند که آیدا میخندد.
    _ یعنی چی؟
    _ یعنی ... زوده الان بگم .
    آیدا اصرار میکند تا بگوید ولی در جواب آراد فقط میگوید :_ از کدوم سمت برم؟
    آیدا پر حرص میگوید :_ آراد ؟؟
    آراد با خود میگوید که این دختر همیشه انقدر زود خودمانی میشد؟ . بیخیالی در دل میگوید و بی اینکه نگاهش کند ، میپرسد :_ چپ؟!
    آیدا رو برمیگرداند و خیابان هارا نگاه میکند . فقط میگوید " بله " و آراد اهلِ ناز کشیدن نبود . همان چند جمله و چند ساعت هم برای جلو بردنِ نقشه اش بود و نه چیز دیگری.
     

    _Saba_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/17
    ارسالی ها
    431
    امتیاز واکنش
    3,992
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    توو بَغَلِ یِه کاکتووس :|
    خسته نباشم ک :)

    هوالحق :)

    # اُتاقِ دَه مِتری
    # پارتِ 24
    # فوآد

    با غذا بازی میکنم و اصلا حوصله ندارم و از طرفی صحبت های مادرم و شیدا در سرم تکرار میشوند. گذشته ! گذشته ! گذشته ! . فقط در مورد گذشته صحبت میکنند و این کارشان حال مرا بدتر میکند. شیدا که میگوید " چند روز پیش دیدم عمو فرداد رو " دیگر نمیفهمم چه میشود و چطور کنترلم را از دست میدهم. لیوان را به گوشه ای پرت کرده و میشکنم. داد میزنم :_ اَه ! خفه شو . بسه دیگه ، مخم درد گرفت . حرف دیگه ای جز گذشته و آدمای به درد نخورش ندارین؟
    میبینم که چشمانش پُر از اشک شده و الان است که گریه کند . واقعا چرا هر بار سر او خالی میکردم؟‌ . البته که حقش نبود . بود ؟! . مادرم سعی میکند سرم داد نکشد :_ فوآد ؟ بفهم داری چیکار میکنی! مگه به درد نخور بودنِ آدمای گذشته ربطی به شیدا داره که اینطور سرش داد میزنی؟
    شانه بالا می اندازم و میگویم :_ نمیدونم . نمیدونم ! تنها چیزی که میفهمم اینه که اسمِ اون عوضی رو جلوی من نیارین .
    _ عوضی ای که میگی پدرته .
    داد میزنم و واقعا حرفهای مادرم به قول خیلی ها توو کَتَم نمیرود :_ کدوم پدر؟ انقدر پدر ، پدر نکن برا من مامان. کدوم پدری به زنش اَنگِ بی آبرویی و خــ ـیانـت میزنه و خودش میره خــ ـیانـت میکنه؟ کدوم پدری بچه‌شو ول میکنه و میره بچهء یه زنِ بدکاره رو بزرگ میکنه . یه زن مطعلقهء بدکاره که یه بچه هم داشته . محبتی که باید به من میکرد. به کی کرد مامان؟ به بچه اون ! . وقتی باید دست منو میگرفت ، دست کیو گرفت؟ دست اون . من بخاطر اون عوضی حالم بهم میخوره از زمستون و سرما و بهمن ماه ! . من قید دانشگاهمو زدم . واسه چی مامان؟ چون هیچ اعصابی نمونده برام. انقدر خانواده‌م کمرنگ بوده توو زندگیم که واسه خندیدنِ یه دختر ، ذوق میکنم . بگم عاشق شدم بهتره مامان؟ یا بگم دوستش دارم؟ . بابام کو مامان؟
    خسته شدم. کِی میخوای دست برداری از دوس داشتنِ مردی که لهت کرد؟ هان؟
    تا کِی میخوای هر روز بری جلوی آیینه و بگی کاش چشمام سبز بود . تا کِی موهاتو بلوند رنگ میکنی تا یه کم شبیه اون زن شی؟ . بس کن لطفا ! انقدر نشین زیر گوشِ شیدا از خاطره هات تعریف نکن. اونم هر یه ماه یه بار نیاد و نگه که " وای خاله ، دیدمش " . به درک! چیو دیده؟ یه مردِ خیانتکارو که گند کشید یه زندگی رو؟ .
    درست است که همه حرفهایم حق است ک کاملا راست میگویم ولی .. تند رفته ام. غرور زنانه اش را شکسته ام و حقایق تلخ زندگی اش را به صورتش تف کرده ام. گریه میکند ! من چه کار کردم؟. هق میزند . لعنت به من ! . شیدا را در آغـ*ـوش میکشد و میگرید برای تمام تلخی های زندگی اش و من ... لعنت به من ! .
     

    _Saba_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/17
    ارسالی ها
    431
    امتیاز واکنش
    3,992
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    توو بَغَلِ یِه کاکتووس :|
    پارت داریم یه تیکه ماه ، ندیده کسی مثلِ اینو .. :aiwan_light_sddsdblum: :aiwan_light_laugh1:

    [ هوالحق ]

    # اُتاقِ دَه متری
    # پارتِ 25

    مرد متعجب میگوید :_ هان؟! تو .. تو چطور میتونی اینکارو بکنی؟ نکنه دیوونه شدی؟ .
    پسر همانطور که دود سیگارش را بیرون میدهد ، میگوید :_ بَده کارم؟
    مرد میگوید :_ نیست؟
    _ نمیدونم . تو چی فکر میکنی؟
    _ من میگم هست. کارت افتضاحه.
    _ داری چرت میگی آقا فرداد. خب؟ دِ آخه اگه کارم افتضاحه پس چرا پدرِ اون ..
    مرد صحبتش را قطع میکند و رو به او میگوید :_ پدرِ آیدا در گذشته هر غلط و اشتباهی کرده ، مقصر خودشه. خودش باید تاوان بده . به دخترش چیکار داری؟.
    پسر اما نمیفهمد :_ ربط داره . مادر منم کاری نکرده بود ‌‌. فقط عاشقِ اون مرتیکهء بی همه چیز بود ولی رسمش این نبود که به مادرم تجـ*ـاوز کنه و بره . رسمش این نبود که روح مادرم رو برای همیشه زخمی کنه . رسمش نبود ، کاری کنه که مادرم برای همیشه از مردا بدش بیاد و فقط اونارو وسیله قرار بده برای رسیدن به هدفش. هدفش چی بود؟ " من " ! بالا بردنِ من . فقط دلم میخواد همون عذابی که مادرم کشیده رو ؛ به دختر خودش بدم . من کار اشتباهی نمیکنم .
    فرداد عصبانی فریاد میکشد :_ آراد ؟ بس کن . تو داری مغزت رو از دست میدی . یا شاید هم دادی .
    آراد بلندتر داد میکشد :_ یادت نره کجایی و داری سر کی داد میکشی. خب؟ بعدشم.. ببین من دارم به کی میگم این حرفارو ؟ به کسی که خودش گند زده زندگیشو .
    _ اگه گند کشیدم واسه شما به گند کشیدم . خود به خود که ‌...
    آراد حرفش را میبُرَد :_ منت نزار آقا فرداد. کسی مجبورت نکرد! تو خودت عاشق مادرم شدی. اول زندگی سابقت رو باختی و بعدش داراییتو و در نهایت تمام راه های پس و پیشت و حتی پسرت رو هم باختی ! من مثل تو اهلِ باخت نیستم . یا بهتره بگم من مثل تو و پسرِ کودنت ، نمی بازم.
    _ تو واقعا قصدت آسیب زدن به آیداست؟
    _ اگر بفهمم کاری کردی که همه چیز بهم بخوره ، اگر بفهمم .. وای به حالت آقا فرداد . بیچارهء عالمت میکنم . پس خوب گوشای کَرت رو باز کن و ببین چی میگم . تنها کاری که میکنی اینه که به زنگ زدن به پسرت ادامه میدی و درگیرش میکنی و اخطار میدی که از آیدا دوری کنه ‌.
    مرد به سختی لب میزند :_ تا کِی؟
    آراد پوزخند میزند :_ تا وقتی که من بگم. زیاد طول نمیکشه . نگران نباش .
    _ بعدش چی میشه؟
    _ بعدش؟! هوم .. با پدر آیدا قرار میزارم و اتمامِ نقشمو بهش اطلاع میدم . صد در صد بی سر و صدا این قضیه تموم میشه و اون حتی نمیتونه کوچکترین کاری علیه من بکنه ‌. تو قمارهایی که میکنه و تهش میبازه صدتا چک و سفته داره پیشم .
    _ من .. من نمیدونم چی بگم؟
    _ تو فقط باید کاری که میگم رو بکنی. نیازی به گفتنِ چیزی نیست . الانم میتونی بری. حوصله‌مو سر بردی.
    فرداد بلند میشود . همینطور که به سمت در اُتاق میرود میگوید :_ تهِ این بازی روشن نیست .
    آراد قهقهه میزند :_ آفرین ! دقیقا همینطوره . سیاهه . اما نه برای من . برای تو و پسرت و احمقایی امثال شما.
    _ از کجا میدونی؟
    _ چون زندگی واقعی فیلم و کارتون و سریال نیست که تهش آدم خوبا ببرن و یا هر کی بد بکنه ، جزاشو ببینه . تو زندگی واقعی ، بدی تا ابد پیروزه میدانه !
    فرداد بی هیچ حرفی از اتاق خارج میشود و آراد حتی تا دقایقی بعد میخندد به این پیش بینی احمقانه او .
    بُرد با او بود .
     

    _Saba_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/17
    ارسالی ها
    431
    امتیاز واکنش
    3,992
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    توو بَغَلِ یِه کاکتووس :|
    سلام به رویِ میکروب نشسته‌تون :/
    یه پارتِ اوچولو میزارم براتون چون شرایط جسمیم خوب نیست و نمیتونم زیاد تایپ کنم ...
    هر چند پارت 26 ینی پارت قبل ، خیلی طولانی بود. این به اون در :/
    مرسی ک هستین ♡


    هوالحق :)
    # اُتاقِ دَه مِتری
    # پارتِ 27

    جهان ادامه میدهد :_ هر چی شما بگی . فقط .. اگر میشه اجرا نزارین ‌. من ..
    آراد میخندد :_ باشه جهان . باشه ! . اجرا نمیزارم . آخه من خیلی مهربون و بزرگوارم . مگه نه؟.
    جهان با گریه میگوید :_ خدا از بزرگی کمتون نکنه .
    آراد پر از حرص لب میزند :_ تف تو شرف آدمی مثل تو که گند زد به زندگیِ یه دخترِ ساده و عاشق و بعدش به عنوان تلافی زندگی دختر خودش جهنم شد ولی باز داره التماسِ اون ادمی میکنه که گند زد به تمومِ دخترش ! . تف تو ذات خرابت جهان ! . حالمو بهم میزنی.
    _ آقا خب من چاره ..
    _ صداتو ببر جهان . به اون زنِ احمقتم هیچی نمیگی. به اون دختره بدکاره‌ت هم بگو اگر نتونه قفلِ دهنشو خوب نگه داره ؛ خودم براش میدوزمش .
    _ چشم .. نه .. نمیگم . آیدا هم میدونه باید چیکار کنه ؛ یعنی توضیح میدم براش.
    _ خداحافظ .
    و جهان تا میخواهد جواب خداحافظی اش را بدهد ، آراد گوشی را قطع میکند.
    بلافاصله بعد از قطع شدن تماس ، گوشی را محکم به دیوار پرت میکند و های های گریه میکند. بر سر و صورت خودش میکوبد و زندگیِ نکبتی که خودش مسبب آن است را ، لعنت میفرستد.
     

    _Saba_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/17
    ارسالی ها
    431
    امتیاز واکنش
    3,992
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    توو بَغَلِ یِه کاکتووس :|
    دلم نیومد ننویسم براتون ..
    ببینید دیگه ، چنقده مهربونم و شمارو دوز دارم . ( در حالیکه انگشتانش از درد قطع میشوند ، همچنان پرچانگی میکند :aiwan_light_sddsdblum:25r30wi) خلاصه ...
    تقدیم به نگاهِ مهربونتون :)


    # هوالحق :)

    # پارتِ 27
    #اُتاقِ دَه مِتری
    # فوآد ❤

    آنقدر کتک خورده ام که نا ندارم تکان بخورم . فقط میتوانم بگویم :_ خیلی پستی .
    قهقهه میزند و میگوید :_ جان؟ پسرهء کودن ، مثل اینکه از جونت سیر شدی ، نه؟ به من گفتی پست؟.
    گلویم میسوزد و تمام دهنم مزه خون میدهد. به سختی میگویم :_ چی میخوای ازم آراد ؟. برا چی منو آوردی تو این خراب شده و میزنیم؟ .
    با انگشت اشاره اش گوشه ابرویش را میخاراند و میگوید :_ هوم .. بزار فکر کنم.
    همان لحظه ناخداگاه عق میزنم و مایع چندشی که بیشترش خون است از دهانم به بیرون میریزد . رو به مرد هایی که مرا به این حال انداخته اند ، میگوید :_ جمع کنین بیارینش اون ور تر . اَه ! گند زد به کف اینجا .
    دو مرد نزدیکتر می آیند و بازوهایم را گرفته و مرا کمی آن طرف تر میبرند.
    از درد نمیتوانم بشینم ، برای همین روی زمین ولو میشم که ناگهان یکی از مرد ها با کفشش محکم به وسط کتفم میزند و فریاد میکشد :_ جلو آقا دراز نکش. بشین.
    از درد نفسم میبرد ولی در نهایت سعی میکنم که بشینم. آراد صندلی ای رو به روی من میگذارد و روی ان مینشیند.
    لب باز میکند :_ خب.. برای اولین بار و آخرین بار تو عمرم ، اجازه میدم که یه کودن ازم سوال کنه و من جوابش رو بدم. شروع کن ! سوال کن و جواباتو بگیر.
    گیج میگویم :_ یعنی چی؟.
    _ میگم کودنی ، قیافه‌تو کج میکنی . دارم میگم سوال کن ازم . جواب بدم ، واضح نیست؟.
    سرم از درد داغ شده است و گلویم .. وضعش افتضاح است . لب میزنم :_ اول آب میخوام.
    میخندد :_ گفتم سوال کن ، نه دستور بده و یا خواهش کن.
    _ ولی گلوم ..
    _ آب برات نداریم فوآد .
    به سختی آب دهانم را قورت میدهم و میگویم :_ چرا اینجام؟
    _ چون باید با یه سری از چیزها رو به رو بشی.
    _ چه چیزایی؟
    _ دوس داری بدونی؟.
    میگویم " آره " ، که دست در جیب کتش میکند و گوشی اش را به بیرون میکشد.
    _ خب فوآد .. بریم برای قسمتِ اول .
    من برات یه وُیس میزارم و تو گوش میدی.
    سرم را تکان میدهم که انگشتش برای پخش روی صفحه گوشی مینشیند.
    ( _ میگم آیدا .. فوآد بفهمه ناراحت بشه شاید ! .
    _ نه . یعنی نمیزارم بفهمه .
    _ واقعا بفهمه که منو تو میریم بیرون و باهم دوستیم ناراحت میشه؟
    _ آره خب . فوآد خیلی ..
    _ خیلی چی؟
    _ نمیدونم . مثل پسرای عقب مونده‌س. یه کمم... ). به اینجا که میرسد ، آراد تیز نگاهش میکند و میبیند که فوآد در اوج تعجب و حیرت است. قطره اشکی از چشم فوآد روی گونه‌‌اش میریزد. آراد میخندد و میگوید :_ گریه نکن فوآد . تو باید میدونستی که آیدا اینکاره‌س .
    فوآد ماتش بـرده انگار . بیخیال حال خراب او میشود و ادامه صدای ضبط شده را پخش میکند ( _ اوکی بیخیالش. کجا بریم حالا ؟
    _ نمیدونم . تو کجارو دوس داری؟.
    _ من؟ . خونه‌م رو دوس دارم .
    _ پس بریم خونه‌ت .
    _ عه؟ . نمیگی گرگ میشم و بره ای مثل تورو میخورم؟.
    _ تو نمیدونی من گرگ دوز دالم .
    _ حتی اگه بخورتت؟.
    _ حتی اگه بخورتم .
    _ پس پیش به سویِ بره خورون ).
    نمیفهمم . مغزم قفل کرده است انگار . آیدا بود ! با آراد ؟! انقدر راحت به من خــ ـیانـت کرده بود ؟! . من ..
    صدای آراد نمیگذارد بیشتر از این فکر کنم. در جواب صدا کردنش ، آرام میگویم :_ بله؟.
    میخندد :_ ماتت بـرده پسر؟. حالا یه سری عکس و فیلم خوشگل دارم برات.
    از تصور اینکه با آیدا میتواند چه عکس و فیلمی داشته باشد ، قلبم درد میگیرد. فقط میگویم :_ نمیخوام ببینم.
    _ عه؟ چرا؟
    داد میزنم :_ گفتم نمیخوام .
    _ اوکی . بریم برای سوپرایز بعدی. حامد؟ بیارش اون مرتیکه رو .
    نمیدانم چند دقیقه از وارد شدن شوک به من در مورد آیدا میگذرد که شوک بعدی وارد میشود . پلک نمیزنم و با دقت میکاومش. خودش بود !. همان عوضی ای که زندگی من و مادرم را سیاه کرده بود. همان عوضی ای که به عنوان پدر در شناسنامه ام ، تحملش میکردم. مثل همیشه به تیپ و ظاهرش رسیده . فقط .. ربطش به این قضیه و آراد چه بود؟.
    سوالم را به زبان می آورم :_ آراد این عوضی اینجا چی میخواد؟.
     

    _Saba_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/17
    ارسالی ها
    431
    امتیاز واکنش
    3,992
    امتیاز
    481
    محل سکونت
    توو بَغَلِ یِه کاکتووس :|
    دیگه شاه گُلم من :) با این پارت گذاری..
    این پارت تقدیمِ بهترینم @Negin.LTI
    و خواهریِ خودم ( ida_jaa ) ♡


    هوالحق :)

    # اُتاقِ دَه مِتری
    # پارتِ 28

    آراد قهقهه میزند :_ ای جانم فرداد. ببین پسرت هم میدونه تو عوضی هستی.
    و بعد رو به من میگوید :_ الان میفهمی. بابا جونت باهات حرف داره پسر باباش.
    و بلندتر قهقهه میزند.
    داد میزنم :_ خفه شو . اون عوضی پدر من نیست.
    که آن عوضی لب از لب باز میکند :_ بفهم چی میگی حرومزاده . من عوضی ام؟ یا مادرت؟.
    بعد این همه سال باز هم مادرش را متهم میکرد؟ باز هم گفت حرامزاده؟.
    میخواهد بلند شود و او را زیر بار کتک بگیرد ولی بازوهایش اسیر دو مرد است.
    داد میزند :_ نمیفهمم چی میگم؟. تو هنوزم همون رذلی. عوضی تر شدی. در مورد مادر من حرف نزن. اون خیلی پاکه . حیف اون که با توی نجـ*ـس شریک زندگی شد. گندت بزنن.
    جلوی پایش تف می اندازم و میگویم :_ تف به شرفت.
    میخواهد سمتم بیاید که آراد میگوید :_ بتمرگ سر جات پدر خونده.
    دیگر سمتم نمی آید . چه شد؟. پدر خونده؟. زندگی مارا بخاطر آراد و مادرش به گند کشیده بود ؟!.
    حالم بد میشود . میخواهم تمام بدبختی ها و حال بدم را عق بزنم و بگویم که حالم از این زندگی بهم میخورد. ولی در عوضش ، او ادامه میدهد :_ اون کسی که با شماره ناشناس اذیتت میکرد من بودم.
    مات میشوم . میپرسم :_ چی؟.
    ادامه میدهد :_ من نزاشتم کافی شاپ رو معامله کنی. نمیخواستم مستقل شی. میخواستی رو پای خودت بایستی و خودت رو به آیدا ثابت کنی ولی من نمیخواستم. شاید بگی چرا ؟! و باید بگم بخاطر پسرم آراد.
    بغضم میشکند و حالا واضح گریه میکنم‌.
    آراد؟ پسرش؟. پس من چه؟.
    _ آراد آیدا رو دوست داشت و تو مزاحم بودی . شاید اگه آیدا چند ماه بیشتر باهات وقت میگذروند ، عاشقت میشد و اونوقت .. دل پسرم چی؟.
    با هر کلمه اش صد بار میشکنم و گریه میکنم و او به سردی ادامه میدهد :_ الانم اینجایی تا تموم شدن این بازی رو ببینی. در حقیقت من خیلی ناراحتم. نه بخاطر تو.. بخاطر پسرم. چون آیدا بخاطر پول و هَوَل بازیش دنبال آراد بود. همون بهتر که از زندگیش رفت بیرون.
    رو به آراد میگوید :_ ولش کن بزار بره .
    مهرهء سوخته‌س. به چه درد میخوره؟.
    مرا میگفت؟ . من سوخته بودم؟. آره خب.. سوزانده بودند مرا..
    به زور لب از لب باز میکنم :_ میخوام برم.
    آراد است که جواب میدهد :_ زوده ! فیلم و عکسا مونده .
    داد میزنم:_ فهمیدم که دختری که عاشقش بودم عوضی بوده و بهم خــ ـیانـت کرده . فهمیدم که اون عوضی ای که به عنوان پدر ، اسمش تو شناسنامه‌ منه ، صدبار شکسته منو و حالا هم بخاطر تو لهم کرده. فهمیدم .. میخوام برم.
    آراد است که میخندد :_ آا.. پس سهند چی؟! .
    روی زانو به زمین می افتم و بی حس میگویم :_ سهند چی؟
    قهقهه میزند :_ بمون بگم برات پسرِ کودتِ فرداد.
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا