کامل شده رمان قضاوت |shaghayegh.sh کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

shaghayegh.sh

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/02
ارسالی ها
110
امتیاز واکنش
1,646
امتیاز
336
محل سکونت
تهران
#پارت_نهم
خب انگار کم کم داره گشنم میشه
اگه چیزی درست نکنم حتما این رود کوچیکه بلند میشه حمله میکنه به بزرگه کلا همه چیه من برعکسه با این اوضاع میمیرم از گرسنگی اگه یه کوفتی واسه خودم درست نکنم رفتم یکم کابینتارو زیرو رو کردم بعد وسایل های لازانیارو پیدا کردم شروع کردم به غذا پخت(ماشالله چه خوش اشتها)(ببند وجدان جان کاری نکن که بهت غذا روح و روان ندم بمیری از گرسنگی)(چیــــــــــــزه هیچی نـــــــوش جانت) هعی بگی نگی دست پختم خوب بود چون ثریا بهم یاد داده بود .
تا چشم پنیر دید برق زد تا تونستن روش پنیر ریختم که روش کاملا سفید شد گذاشتم تو فر بعد رفتم رمانی که در دست دارم بخونم اسمه رمانش اگه گفتی من کیمه؟انقدر خندیدم سرش اشک از چشام میریخت اووووووف گذاشتم کنار رفتم سراغ لازانیا
از فر برش داشتم و شروع کردم به خوردن ولی بدجور استعداد چاقی دارم ولی خب نمیشه از لازانیا گذشت هرکی تونست یعنی از جونش گذشته
دیگه ادم از زندگیش که نمیتونه بذگره.
اخ اخ یادش بخیر قبلا نقدر چاق بودم همه بهم میگفتن تپـــــــل ولی دیدم نمیشه باید خودمو جمع و جور کنم واسه همین رفتم باشگاه بعد اون دیگه عوض شدم هیچکس حق نداشت بهم چیزی بگه
بعــــــــــله دیگه ما اینیــــــــــــــــــــــم
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_دهــــــــــــــــــم￿
    ساعت نزدیکای ۸بود که مامان و بابا اومدن منم رفتم براشون غذا درست کنم رفتم یکم گوشت چرخ کرده از فریزر برداشتم سه تا ام سیب زمینی با یدونه پیاز رنده کردم موادم زدم شروع کردم درست کردن
    بابا:سلام دختر خوشگل بابا
    -سلووووووم آرمان جووووونم
    مامان:علیک سلام فکر کنم یه مامانم داریا
    -ااااا سلام مینا جوووون خوش اومدی
    حالا بشینید براتون غذا بیارم
    بابا:ببینم بابا نکشی منو آمبولانس خبر کنم؟؟؟
    -بابا جووون داشتیم از کی تا حالا غذا هایی که من درست کردم بد دراد
    بابا:نه عزیزم شوخی کردم
    مامان:حالا بیار ببینم چه پختی هعی به به و چه چه میکنی
    -ایشششش باشه بابا الان میارم
    غذا رو خوشگلش کردم گذاشتم رو میز اونا هم شروع کردن به خوردن
    مامان:ماشالله بزنم به تخته چه کردی
    بابا:خانوم چی فکر کردی دختر منو دست کم گرفتی از هر انگشتش یه هنر میباره
    -مامان بیا این هندوانه هارو از زیر بقل من بگیر که سنگینی میکنه
    مامان:خب بابا کم مزه بریز
    بابا:دمت جیزززززز دختر بابا
    -بابا ایول راه افتادی
    بابا:تقصیر تودیگه هعی این اصطلاحاتو استفاده میکنی
    -باشه بابا شما راست میگی
    رفتم بالا فرداام کلاس داشتم اونم با کی نصیری که فردا باید بمونم پشت در
    صب بلند شدم همون آرایش معمولی کردم بعد ی شلوار کرم دمپا با یه مانتو مشکی با مغنه مشکی پوشیدم
    خب دیگه رفتیم دانشگاه تا منو آرتین می خواستیم وارد کلاس بشیم نصیری جلومونو گرفت
    بعدشم بهمون گفت برای اینکه یه تنبیه حسابیتون بکنم همه بچه ها قراره یه پرژه دونفری انجام بدن که هرکدوم باید یه استانی برن
    شما دوتاام باید باهم برید شمال تا اینو گفت هم من هم آرتین داد زدیم:چی!!!!!!
    نصیری:تاشما باشید کم سره کلاس من جرو بحث کنید تازه امروزم حق ندارید وارد کلاس شید بیرون
    رفتم تو راهرو نشستم عصبی بودم
    آنقدر این ناخونامو تو دستم فشار دادم دستم قرمز شده بود
    -اخه خدایا من در درگاه تو چه کار نادرستی کردم که باید با این هیولا هم گروه شم خدایا این آرتین گـه خورد آقا حله هی داشتم تو دلم بدو بیراه میگفتن به ارتین
    آرتین:زیاد خودتو نگیر منم همچین دل خوشی از تو ندارم فعلا مونده تا حالتو بگیرم
    -هه پس فکر کردی منم میشینم نگات میکنم زهی خیال باطل جناب
    آرتین :ببین زبونتو کوتاه کن تا کوتاش نکردم
    -هه از مادر زایده نشده کسی بخواد زبونه منو کوتاه کنه
    آرتین:فعلا که جلو چشته
    -هه تو که راست میگی
    آرتین گوشیش زنگ خورد که رفت دیدم عصبیه داره هی داد میزنه:صددفعه نگفتم هروقت این یارو اومدن منو خبر کنید
    ساعت ۱۰شد بچه ها اومدن بیرون با قیافه های داغون برگشتم گفتم چتون شده که هرکدوم گفتن
    آوا :من با این سهیل عنق افتادم برم شیراز
    پری :منو بگو باید با اون امیر اخمو برم اصفهان
    -شما خوبید من باید با یه کروکدیل برم اونم کسی نیست جز با آرتین تهرانی !!!!
    هردوشون باداد پرسیدن:کییییی!!!
    -ارتین تهرانی
    آرتین سهیل و امیر اومدن طرف ما
    آرتین :خانوم راد فردا میام دنبالتون که فردا صب راه بیفتیم
    -شما لازم نکرده بیاید دنبالم فقط بگید کجا بیام از اونجا باهم حرکت میکنیم
    آرتین:......اینجا میبینمتون
    -باشه ساعت ۸اونجاام
    سهیل:خانوم بهرامی شماهم که ماشین ندارید بگید کجا بیام دنبالتون؟؟؟
    آوا:آقای نامی ...... ممنون میشم
    سهیل:باشه من راس ۸اونجاام
    حالا نوبت پری و امیر شد نیگاشون کردیم دیدیم برو بر مارو نگاه میکنن
    -خب پری تو چی
    پری:منو آقای سردارمنش قبلا هماهنگ کردیم
    عجیبه یکم اینا مشکوک میزنم این از پری که قبلا هماهنگ کردن بیخیال
    از همہ خدافظی کردمو اهمیتم به اون هیولا ندادم
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_یــــــــــازدهم
    تا رفتم خونه دیدم هم مامان هم بابا خونه ان چه جلب
    -افتاب از کدوم طرف دراومد که شما عزیزان خانه اید
    بابا:هیچی همینطوری
    مامان:کم حرف بزن بیا غذاتو بخور اون چیزی که دوس داری پختم
    رفتم لباسامو عوض کردم اومدم پایین دیدم ننم چی درست کرده!!!
    زرشک پلو با مرغ
    من همچین این غذارو زدم بر رگ بیا و ببین
    -مینا جون دمت زیبای خفته خیلی حال داد
    مامان:خواهش میکنم عزیزم
    (غلط نکنم باز ی خبراییه وگرنه آنقدر یعنی تا این حد برام نوشابه باز نمی کردن)
    -بابا جون
    بابا:بعله
    -بابا جون راستش من برای پروژم باید برم شمال استاد گفته باید یکی از ساختمونای اونجا رو در نظر بگیریم طرحشم بکشیم گفته حتما عکسم بگیریم که بدونه ما اونجا بودیم
    (منکه سرکلاس نبودم پری فرمود)
    بابا:چند روز؟
    -سه روز آرمان جوووون
    بابا:اشکال نداره ولی به شرطی که صب ظهر شب به من زنگ بزنی
    -اووووف باشه بابا کسی منو نمیخوره
    (مث خر دروغ میگفتم من به این خوشگلی کسی دلش میاد اصلا من و با چشاش نخوره آهای منحرفا کمتر فکرو خیال کنید )
    بابا:راستش ماهم باید یه چیزی بهت بگیم
    -گوش میدم بفرمایید
    مامان:راستش ما باید ما باید.....
    -شما باید چی میشه لطفا صغری کبری نچینید بگید چی شده
    بابا:شرکتی که تو آلمان داریم دچار مشکل شده ما باید برای حدودا سه ماه بریم اونجا
    -بابا قصه حسین کرد شبستری واسم میچینید خب بقیش؟؟؟
    بابا:هیچی منو مامانت باید بریم اونجا
    -اشکال نداره منم باهاتون میام
    بابا:نه مسـ*ـتانه تو اینجا میمونی روی حرفه منم حرف نزن میدونی که نظرم عوض نمیشه
    -بابا خواهش میکنم
    بابا :نه!!!!!
    باشه فقط کی میرید؟؟؟
    پس فردا ساعت ۹صب پرواز داریم
    -باشه منم ازتون خدافظی میکنم چون من فردا نیستم
    با ناراحتی بلندشدم رفتم تو اتاقم آنقدر تند رفتم پله هارو پام گیر کرد کم مونده بود بیوفتم رفتم تو اتاقم درم محکم بستم
    حتی به خودم اجازه ی قطره اشکم ندادم سریع وسایلمو جمع کردم گذاشتم تو چمدون ساعتم برای ۶گذاشتم تا حاضرشم
    رفتم حموم تا صب نرم با اون موهای خیس کپیدم ناراحت از هرجا و قراره چه اتفاقی برام بیوفته تو اینده
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_دوازدهـم
    ￿ساعت۶از خواب بلندشدم دوباره همون آرایش همیشگی ریمل با یه برقه لب همین.
    یه مانتو ارتشی کوتاه با یه شلوار دمپا مشکی و یه شال سبز لجنی انداختم کتونیایه مشکیم پوشیدم سریع رفتم پایین دیروز اومدنی خونه باک ماشین پر بنزین کردم
    کلی وخوراکیو اینجور چیزا ام گذاشتم که سره راه ضعف نکنم
    هرچند از مامان و بابا ناراحت بودم ولی هرچی باشه پدرو مادرن
    اومدم برم ازشون خدافظی کنم که دیدم دمه درن مامانمو بـ*ـوس کردم کلیم گریه کرد بابا پیشونیمو بوسید بابا:دختر گلم برو خدا پشت و پناهت ولی من بخاطره درست گفتم وگرنه نمیتونستی درستو بخونی
    -اشکال نداره رسیدید زنگ بزنید
    مامان:عزیزه دلم توام رسیدی زنگ بزن
    باشه خدافس
    سوار شدمو رفتم...... وایستادم ساعت ۷:۴۵دقیقه بود
    یه ربع زودتر رسیدم
    یه دوسه دقیقه دیگه دیدم ی BMW مشکی داره میاد و اونم کسی نبود جز هیولا
    ارتین:نشنیدم سلامِتو
    -سلام نکردی تا بشنوی سلامَمو
    یدونه پوزخند زد متنفرم از پوزخند فکر کنم فهمیده بدم میاد هی پوزخند.تحویلم میده
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_سیزدهم
    راه افتادیم اون جلوتر میرفت قرار بود بریم ویلا یی که آرتین پیدا کرده بود میگفت اونجا ساختمونای قشنگی داره که میشه نقششو خوب از آب درآورد
    هنسفریو گذاشتم تو گوشم زنگیدم به پری
    -سلام ورپریده کجایی؟؟؟
    پری: اروووووم چه مرگته تو راهیم
    -عقب افتاده رفتی تو ماشین امیر؟؟؟
    پری:آره مـسـ*ـتی نمیدونی چقدر خوش مسافرته خیلی باحاله
    -خب بابا لبو لوچتو جمع کن بی تربیت انگار تا حالا پسر ندیده
    پری:پسره خوشگل و ناناس ندیدم
    -ایییی عوووووق این همه پسر ناناس تو دانشگاه
    پری:کدومشون خوشگلن فعلا که ستاشون خوشگلن که افتادن دست ما البته تو عجوزه رو نمیدونم
    -عجوزه اون خالته بعدشم همشون زشتن(برابچ از حق نگذریم این سه تا توشون خوشگل ترن البته این آرتین ذلیل مرده از اون دوتا سرتره بسم الله من چم شده )
    یکم سرمو به چپ و راست تکون دادم تا همشون بپرن پریم هی داد میزد
    پری:چیشدی مردی زنده ایی کفنت کردن یا نه؟
    -از جلو چشام خفه شو فعلا
    خب حالا یه زنگیم به آوا بزنم
    -الووووووووو
    آوا:اش میخوری یا پلوووووو
    -حرص میخورم حنجره جونم
    آوا:ببند گالرو فرزندم به قول یه بزرگی به جای زرزر کردن بگو چیکارم داشتی
    -ای خاک هفت طبقه جهنم تو فرق سرت خواستم حالتو بپرسم چه غلطی میکنی
    اوا:هیچی الان پیاده شدیم ناهار بخوریم با سهیل
    -جووووون سهیل قبلا فامیلیش بود
    آوا:نه چیزه .....
    -باشه بابا خودتو خف نکن بمیر بزار ببینم پشت خطیم کیه
    دیدم ناشناسه
    -بعله
    .....:بزن کنار ناهار بخوریم
    -شما؟؟؟
    غرید و گفت:ارتینم
    بعد قطع کرد بی تربیت شماره منو از کجا آورده
    دیدم داره راهنما میزنه رفت سمت ی رستوران شیک
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_چهاردهم
    تا پیاده شدم پرسیدم:شماره منو از کجا اوردی؟؟؟؟
    آرتین :بااجازتون از آوا خانوم گرفتم که اگه کارتون داشتم زنگ بزنم ؛نترس مزاحمتون نمیشم یه پوزخند زد.
    دیدم راست میگه ی موقع لازم میشه ولی خبررررش با اون پوزخنداش.
    رفتیم نشستیم گارسون اومدو سفارش گرفت من کباب برگ سفارش دادم
    ارتینم کباب سلطانی
    خوردیم سره ناهارم هیچکدوممون حرف نزدیم
    اومدم حساب کنم که آرتین گفت :
    آقا میشه حسابه مارو بدید
    اومدم بگم واسه منم که
    اقاهه پرسی واسه دوتاتونه:که آرتین سریع گفت:بعله بعد واسه منم حساب کرد
    اومدیم بیرون گفتم:
    -اقای تهرانی لازم به زحمت نبود خودم حساب میکردم لطفا بگید چقدر شدپولشو بده
    آرتین:خانوم راد وقتی یه مرد باهاتون بیرون میاد یه خانوم نباید دست تو جیبش کنه
    بعد ی لبخند مکش مرگ زد که من تعجب کردم تو بهت بودم که گفت :
    نمیخواید سوارشید
    -اهان چرا چرا
    رفتیم سوارشدیم یه سه ساعت طول کشید تا رسیدیم مازندران از اینجا دیگه باید حواسم باشه منکه جاشو بلد نیستم
    یه ساعت طول کشید تا به رسیم ویلا
    چه ویلایی بود یه حیاط توپ داشت که جون میداد واسه وسطیو والیبال
    توش چی بوووود دوبلکس خیلی قشنگ تم پایین سفید مشکی بود پایین هیچ اتاقی نداشت.
    رفتیم بالا چندتا اتاق خواب بود دارم میمیرم از خستگی حالا بعدا فضولی میکنم
    - اتاقه من کدومه؟؟؟
    ارتین:سمت راستیه
    -اهان مرسی
    اتاقه روبه روشم خودش برداشت ساعت ۷رسیده بودیم خسته کوفته بدون اینکه لباسامو در بیارم رفتم کپیدم
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_پانزدهم
    صب بلند شدم دیدم ساعت۱۰ -اووووف اینهو خرس خوابیده بودم
    لباسامو با یه تونیک سبز با شلوار جین مشکی با شال سبزو مشکی عوض کردم
    رفتم پایین تمام فوضلیامو کردم بالارم گشتم حسابی که فضولیام خوابید نشستم سره جام
    -اووووف ساعت ۱۰:۳۰ این آرتین کجاست؟؟؟؟
    رفتم تو اتاقش دیدم فقط یه شلوارک تنشه بدون هیچ لباسی چه سـ*ـینه ی ستبری هم داشت ناکس
    اوخه اینهو این کوچولو ها خوابیده یه فکری زدبه سرم
    الاغه درونمم با خر درونم دسته به یکی کردن الان حالتو میگیرم آقای تهرانی
    ￿یه پارچه آب کنارشه
    پارچو برداشتم اروم اروم بهش نزدیک شدم تا سه شمردم بعد پارچو ریختم روسررررش
    -۱،۲،۳
    همچین بلندشد که ازترسم یه قدم رفتم عقب انگار که شوکه شده باشه هی اینورو نگاه میکرد هی اون ورو یهو انگار منو دید بلند شد من و میگی دوتا پا داشتم چهارتاام قرض کردم د بودو کل خونه رو داشتیم میدوییدیم
    آرتین:مسـ*ـتانه وایسا تا حالتو بگیرم رو من آب میریزی
    -خب دیدم خوابی گفتم زیاد بخوابی اینهو خرس که هستی اینهو خرس قطبی میشی
    آرتین:مسـ*ـتانه جلوتو نگاه کن
    دیگه جلومو ندیدم با دیوار خونه یکی شدم
    آرتین:آهان حقته حالت نوبته منه سریع بلند شدم رفتم تو حیاط که دستش بهم نرسه
    ولی ای کاش نمی رفتم تا رفتم اونم نامردی نکرد با شیلنگ تو حیاط خیس خیسم کرد اینهو موش آب کشیده شده بودم
    -اقای آرتین کشتمتوووووون
    آرتین:اااا حالا شدم اقای آرتین قبلش که خیس میکردی منو آقا نبودم خخخخخخخخخ
    بعد برگشت گفت به دلیل جیـ*ـگر دار بودن کارم ۲-۳جلوم خانم راد
    منم حرصی رفتم تو اتاقم
    حاضرشدم رفتم پایین که آقا تشیف بیاره بریم سره این پروژه کوفتی
    اومدیم رفتیم سمت چندتا خونه ولی قبلش رفتیم نمک آب رود اونجا چندتا عکس بندازیم
    -اقای آرتین میشه ی عکس از من بندازید
    آرتین :آرتین صدام کن راحت ترم
    -باش حالا میشه عکس بگیرید
    دوسه تا عکس انداختیم بعد رفتیم چندتا خونه دیدیم که هردوتامون چشمون یه جارو گرفته بود البته کشیدن نقشش خیلی سخت بود
    وقتی چندتا ازش عکس گرفتم رفتیم خونه شروع کردیم به اوردنه وسایل ساعت ۵بود آرتین رفت پیتزا سفارش داد خوردیم شروع کردیم به کشیدن یکم که گذشت دیدم یه جای کار داره میلنگه
    -ارتین اینجارو خیلی برداشتی انو باید حدوده ۱۵سانت بزنی
    آرتین:نه داری اشتباه میکنی درسته.
    هی من میگفتم اون حرفشو دوباره تکرار میکرد
    -ممنون از این همه تره ای که برام خرد میکنی
    آرتین:میخوای گیشنیزم خرد کنم
    -من میگم اشتباست
    آرتین:تو حرفه خودتو بزن آین درسته
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_شانزدهم
    ￿گوشیم زنگ زد رفتم سراغش که رو صفحه گوشی شماره بابا افتاده بود
    -به به سلام آرمان جووووونم
    بابا:سلام دختره بابا خوبی
    -اره آرمان جونم خوبم نگرانه من نباش
    از اونور دیدم این آرتین داره فضولی میکنه
    بابا:باشه دختره بابا مواظب خودت باش بعدم کم اذیت کن منو هی ارمان جون ارمان جون میکنی
    -ای به چشممم ارمان جون
    بابا یه خنده کردو گفت:توادم نمیشی بازم کاره خودتو میکنی مامانت سلام میرسونه
    -سلامت باشه
    بابا:خب کاری نداری من برم
    -نه قوربونت خدافس عشقم
    بابا:خدافس
    آرتین:ببینم تو رفیق داری
    -این تست فضول سنجه و شمادر آن برنده شدید
    دیدم داره با غضب نگام میکنه
    خب بابا انگا من بروسلیو کشتم بیا بزن یابو علفی نمیشه با سه من عسلم خوردش

    #پارت_هفدهم
    یه نگاه از اون نگاه خوشگلا انداخت که ادم خودشو خیس میکنه دیدم حرف نزنم بهتره دوباره رفتیم سره این پروژه کوفتی ولی دیدم هرچی میگذشت حرف آرتین درست در میومد منم برای اینکه مسخرم نکنه وسطاش الکی نه میوردم ولی خب حرف این عقب افتاده درست بود
    بالاخره این سه روز گذشت داشتیم وسیله هامونو جمع میکردیم که برگردیم تهران پروژمون عالی شده بود فقط دعا میکردم حداقل اول نشدیم دیگه آخر نشیم من یکی که خیلی جون کندم واسش
    سوار ماشین شدیم دیگه از آرتین خدافظی کردم دیگه هرکی بره سوی خودش تمام کاغذا دادم دست آرتین گفت من ببرم ولی دیدم اگه دست من باشه در امان نمی مونه اینکه دادمش به خودش
    سره راه زنگیدم به آوا پری که زنگیدم گفتم بهشون که از عوارضی تهران رد شدن بزنگن که اونجا وایسم برم دنبالتون باهم بریم اوناهم موافقت کردن
    نزدیک عوارضی تهران بودم که گوشیم زنگ خورد
    اوا:سلام و درود بر مـسـ*ـتی جان
    -سلام و زهرمار بر حنجره جونم مـسـ*ـتی اون عمه هیفدهمیته
    آوا:خب بابا ترش نکن من رسیدم پریم گفت کم مونده فقط تو موندی بیای مارو ببری
    -خب باش منم تا ایکی ثانیه دیگه اونجاام
    آوا:آره جونه عمت ایکی ثانیه تو یعنی نیم ساعت دیگه
    -نه خوشم میاد باهوشی در این مواقع کمال هم نشینی برتو اثر کرده آفرین منظورم همونه
    آوا:بمیری بعدا میبینمت فعلا
    -باش بای
    تا تماس قطع شدم پامو رو پدال گاز گذاشتمو گازیدم حدودا بیست و پنج دقیقه بعد اونجا بودم
    تا رفتم دیدم سهیل کنار آوا پری کنار امیر وایستادن
    اولالا نکنه خبراییه من نمیدونم
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_هیجدهم
    ￿سریع پیاده شدمو یه سلام کردم که چشتون روز بد نبینه دیدم اون هیولا هم که اونجاست که امیر و سهیل جوابمو دادن فقط اون آرتین چلغوز ی سر تکون داد انگار میمیره جواب سلام و بده خوبه گفتن جواب سلام واجبه ها
    -بچه ها خدافظی کنید بریم
    پری:واستا
    پری:آقا امیر ممنونم شرمنده اگه مزاحم شدم
    آوا:آقا سهیل از شماهم ممنونم
    خدافظی کردیمو نشستیم تو ماشین آنقدر منو آوا تو سرو کله هم زده بودیم که نگو ولی پری بد مشکوک میزد صداش اصلا درنمیومد برعکس همیشه ساکت بود لبخند ژوکوند میزد
    -اهای پریه ورپریده چیه هعی داری با اون ماس ماسک ور میری که هی لبخند از اون خوشگلاش میزنی
    آوا:آره از توکه بعیده نزری تو ماشین
    پری:اه هیچی بابا دارم رمان میخونم
    دیدم بد مشکوک میزنه یه چشمک به آوا زدم که خودش فهمید
    تا پری داشت زر میزد من ماشین زدم کنار آوا سریع گوشی ازش گرفت داد به من
    بعد پریو گرفت که نیاد جون مرگم کنه
    پری:خیرو بهره نبینی مسـ*ـتانه اون گوشیو بده ببینم شاید نخوام شما دوتا الدنگ بدونید
    -اخ آخ ورپریده نشد دیگه من باید بدونم چه خبره
    رفتم تو صفحه اساش چی دیدم باورم نمی شد پری به امیر اس میداد یکیشو خوندم
    امیر-عزیزم رسیدی خونه زنگ بزن
    یه نگاه به پری یه نگاه به آوا انداختم
    پری سریع گوشیو ازم گرفت گفت:باشه باشه اینهو قوم عجو و مجول نریزن الان میگم

    #پارت_نوزدهم
    پری:امیر قبل از اینکه این برنامه ها پیش بیاد چندبار سراغه من اومده بود که برای خواستگاری بیاد جلو
    ولی از اونجا که خودتونم میدونید که ما سه تفنگدار اصلا دم به تله نمیدیم من گفتم نه
    امیر پسره مغروریه خیلم پر جذبه ست ولی خب دوسش دارم
    اون موقعی که استاد منو امیر و باهم انداخت پیش هم از ته دلم راضی بودم پسره اقایه وقتی رفتیم مسافرت خیلی خوب اخلاقش دستم اومد اخلاق خیلی خوبی داره به دلم میشینه
    آوا:الان باید اینارو بهمون بگی خوبه غریبه نیستیم وگرنه حتما زمان عروسیت شد میخواستی بیای هل هلکی بگی عروسیمه تشیف بیارید خوشحال میشم
    -اوا راست میگه غریبه که نبودیم میومدی میگفتی انقدم پنهون کاری نمی کردی
    پری:بچه ها ببخشید فکر کردم ناراحت میشید شرمنده
    یه نگاه به پری انداختم دیدم کم مونده آبغوره بگیره
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_بیستم
    .بغلش کردمو گفتم:کم زر بزن یه ترشیده کمتر میشه البته بگما من ترشیده نیستم تو آوا ترشیده اید
    پری میون گریه خندید و گفت بیشور
    -چاکره شوما
    آوا:نکبت من ترشیده ام یا این پری که زود شوهر کرد که انگار قطیع شوهر اومده
    -اره والا پریه حالا اینو بیخیال پری خب آخرش چی میشه
    پری:قراره برای جمعه شب بیان خونمون واسه خواستگاری شماره خونه و گرفت که به مامان زنگ بزنه
    -بسلامتی ایشالله واسه آوا خانوم
    آوا:ببند در تالارو
    -چشششششم
    پری و رسوندم خونه بعد از اون نوبت آوا بود که یکم حرف زدیم
    آوا:وای هنوز باورم نمیشه پری داره قاطی مرغا میشه
    -وای آره یادت باشه ببریمش بیرون یه دست کت دامن توپ براش بگیریم که ابرومونو نبره
    آوا:اگه پری بفهمه اینطوری گفتی بهش نصفت میکنه
    -خب بابا حالا بریز پایین که خستمه
    آوا:ببینم نمیخای بیام پیشت بمونم آخه تنهایی
    -چرا دوس دارم بیای ولی برو استراحت کن فردا بعد دانشگاه از عمو اجازه بگیر بیا پیش من بمون
    آوا:اوکی فعلا
    -بای تا های دیر

    #پارت_بیست و یکم
    وقتی رسیدم خونه ساعت نزدیکای ده بود در خونه رو وا کردم
    انگار خونه ارواحه ابلفضل از چیزی که مث سگ میترسیدم تاریکی بود
    تمام چراغارو روشن کردم بعد رفتم دم یخچال ببینم چی میشه درست کرد تا این خندق بلا پرشه
    یخچال و که بازکردم دقیقا ده دقیقه نمیدونم دنبال چی میگشتم خودمم خندم گرفته بود رفتم دوتا سیب زمینی برداشتم خلال کردم تا سرخ کنم زمانی که سرخ کردن تموم شد
    رفتم دمه یخچال ببینم سس قرمز داریم که دیدم بعله شانسم از ریشه خشکیده اونم نداریم
    بجاش رب و برداشتم رفتم سره گازه ی سس قرمز تند درست کردم
    همیشه همینطور بودم عاشقه چیزای تند و ترش بودم
    غذامو تمامو کمال خوردم سمت پله ها رفتم تا برم اتاقم
    سرم هنوز نرسیده به بالش خوابیدم
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا