سلام میخواستم واسه اینکه دیروز پیام نزاشتم معذرت بخوام حالم بد بود و بیمارستان بودم امروزم خیلی حالم بده ولی یه پست کوتاه میزارم چون واقعا وضعیت جسمانیم خوب نیست.
آرشیدا:
یه زمانا و روزایی هست که بخاطر وضعیتی که دارم حتی نمیتونم نفس بکشم از درد ناراحتی
از پشت پنجره اتاقم حیاط نگاه میکردم دانیال و دلارا
داشتن به شهر میرفتن برای آزمایش دادن.
دلارا دختر خیلی خوبیه و من مطمئنم برادرم کنارش خوشبخت میشه، خیلی دوست داشتم تا الان
لا اقل پاهام کار میکرد تا باهاشون برم و خواهر شوهر بازی درارم
ولی من حتی حرفامم نمیتونم بگم وباید به سختی بنویسم.
تو این یک هفته اخیر دانیال فقط یه بار اومده اتاقم،
ناراحت نیستم ایشالا که خوش باشه ولی ته قلبم یه درد
هست ،یه بغض که پایین نمیره
درد اینکه هیچکی عاشق یه دختر معلول نمیشه،
درد اینکه هیچوقت نمیتونم این روزا رو تجربه کنم.
در اتاقم به صدا در اومد و پشت بندش آوا اومد تو
توی دستش سینی صبحانه من بود ولی حالش بد بود
انگار که داره از زور خشم و حسادت میترکه همه کاراش
از رو حرص بود و این از رفتاراش پیدا بود.
وقتی از اتاق بیرون رفت درو محکم به هم کوبید
اونقدر علیلم که حتی یه خدمتکارم ازم حساب نمیبره
دلم رفتن میخواد یه رفتن از نوع پرواز تا راحت شم
از این خفت.
ولی من اهل خودکشی نیستم از قهر خدا میترسم
نمیخوام اون دنیام هم مثل این دنیام تو بدبختیو عذاب
و رنج باشم.
وگرنه خودکشی که کاری نداره.
آرشیدا:
یه زمانا و روزایی هست که بخاطر وضعیتی که دارم حتی نمیتونم نفس بکشم از درد ناراحتی
از پشت پنجره اتاقم حیاط نگاه میکردم دانیال و دلارا
داشتن به شهر میرفتن برای آزمایش دادن.
دلارا دختر خیلی خوبیه و من مطمئنم برادرم کنارش خوشبخت میشه، خیلی دوست داشتم تا الان
لا اقل پاهام کار میکرد تا باهاشون برم و خواهر شوهر بازی درارم
ولی من حتی حرفامم نمیتونم بگم وباید به سختی بنویسم.
تو این یک هفته اخیر دانیال فقط یه بار اومده اتاقم،
ناراحت نیستم ایشالا که خوش باشه ولی ته قلبم یه درد
هست ،یه بغض که پایین نمیره
درد اینکه هیچکی عاشق یه دختر معلول نمیشه،
درد اینکه هیچوقت نمیتونم این روزا رو تجربه کنم.
در اتاقم به صدا در اومد و پشت بندش آوا اومد تو
توی دستش سینی صبحانه من بود ولی حالش بد بود
انگار که داره از زور خشم و حسادت میترکه همه کاراش
از رو حرص بود و این از رفتاراش پیدا بود.
وقتی از اتاق بیرون رفت درو محکم به هم کوبید
اونقدر علیلم که حتی یه خدمتکارم ازم حساب نمیبره
دلم رفتن میخواد یه رفتن از نوع پرواز تا راحت شم
از این خفت.
ولی من اهل خودکشی نیستم از قهر خدا میترسم
نمیخوام اون دنیام هم مثل این دنیام تو بدبختیو عذاب
و رنج باشم.
وگرنه خودکشی که کاری نداره.
آخرین ویرایش: