- عضویت
- 2017/02/19
- ارسالی ها
- 668
- امتیاز واکنش
- 14,200
- امتیاز
- 661
[HIDE-THANKS]
با نشستن کسی کنارم چشم از بچه ها میگیرم ، پیمان بود.
- حالت خوبه؟
به میلاد و مریم نگاه میکنه: عادت کردم
چیزی نمیگم و به بچه ها نگاه میکنم .
- میدونی ساحل کجاست؟
با صدای کارن چشم از بچه ها میگیرم: تو اتاقشه
- حالش خوبه؟
پیمان: برم بهش سر بزنم
- صبر کن منم بیام
از جا بلند میشم و همراه پیمان میرم طرف اتاق ساحل ، پیمان در میزنه ولی ساحل جواب نمیده ، آخر سر درو باز میکنه که با اتاق خالی مواجه میشه .
- شاید رفته بیرون
پیمان: من میرم پایین و بگردم تو هم طبقه بالارو بگرد
با رفتن پیمان منم شروع به گشتن میکنم ولی ساحل تو هیچکدچم از اتاقا نبود ، میرم طبقه پایین و میرم حیاط ، بعد کمی گشتن پیمان و ساحل و تو حیاط پشتی پیدا میکنم . ساحل پیمان و بغـ*ـل کرده بود و گریه میکرد ، میرم جلوتر و به یکی از درختا تکیه میدم و بهشون خیره میشم . صدای هق هق ساحل ، صدای لرزونی که بین هق هق حرف میزنه باعث میشه دمای بدنم کمتر و کمتر بشه ...
ساحل گ: دلم براش تنگ شده ، برای وقتایی که دلم میگرفت و آرومم میکرد ، وقتی میگفت من تا آخرش باهاتم ..
چنگ میندازه به بازوی پیمان ، بازوی پیمان تو دستاشه یا دل بی قرار من رو نمیدونم ... ممکنه دل دیوونم هر ثانیه که میگذره از درد و غصه وایسه و دیگه نزنه .
ساحل : پیمان روز آخری بغلم کرد ، گفت دوسم داره پیمان ، گفت میترسه ...
بغض تو گلوم داره دیوونم میکنه ، ساحل هنوز داره با هق هق حرف میزنه: پیمان میگفت دلم هوای پارسارو کرده ، میخواست مشکل منو حافط و درست کنه ، کاش من به جای خواهرم میرفتم ، کاش من اون روز به جای اون تصادف میکردم ..
دیگه دووم نمیارم ، بغضم میشکنه ، از خونه میزنم بیرون و میرم جایی که تنها باشم ، تنها خودم و خدا .
اونقدر راه میرم وگریه میکنم که وقتی به اطرافم نگاه میکنم نمیدونم کجام ، فقط میدونم تو یه جای خلوتیم که پرنده هم پر نمیزنه !
با شنیدن صدای دریا میفهمم که نزدیک دریام ؛ گوشه ای میشینم و سرمو میزارم رو زانوهام و آروم آروم اشک میریزم .
دیگه نه شکایتی میکنم نه حرفی میزنم ، هیچی ... فقط و فقط آروم و بی صدا اشک میریزم .
[/HIDE-THANKS]
با نشستن کسی کنارم چشم از بچه ها میگیرم ، پیمان بود.
- حالت خوبه؟
به میلاد و مریم نگاه میکنه: عادت کردم
چیزی نمیگم و به بچه ها نگاه میکنم .
- میدونی ساحل کجاست؟
با صدای کارن چشم از بچه ها میگیرم: تو اتاقشه
- حالش خوبه؟
پیمان: برم بهش سر بزنم
- صبر کن منم بیام
از جا بلند میشم و همراه پیمان میرم طرف اتاق ساحل ، پیمان در میزنه ولی ساحل جواب نمیده ، آخر سر درو باز میکنه که با اتاق خالی مواجه میشه .
- شاید رفته بیرون
پیمان: من میرم پایین و بگردم تو هم طبقه بالارو بگرد
با رفتن پیمان منم شروع به گشتن میکنم ولی ساحل تو هیچکدچم از اتاقا نبود ، میرم طبقه پایین و میرم حیاط ، بعد کمی گشتن پیمان و ساحل و تو حیاط پشتی پیدا میکنم . ساحل پیمان و بغـ*ـل کرده بود و گریه میکرد ، میرم جلوتر و به یکی از درختا تکیه میدم و بهشون خیره میشم . صدای هق هق ساحل ، صدای لرزونی که بین هق هق حرف میزنه باعث میشه دمای بدنم کمتر و کمتر بشه ...
ساحل گ: دلم براش تنگ شده ، برای وقتایی که دلم میگرفت و آرومم میکرد ، وقتی میگفت من تا آخرش باهاتم ..
چنگ میندازه به بازوی پیمان ، بازوی پیمان تو دستاشه یا دل بی قرار من رو نمیدونم ... ممکنه دل دیوونم هر ثانیه که میگذره از درد و غصه وایسه و دیگه نزنه .
ساحل : پیمان روز آخری بغلم کرد ، گفت دوسم داره پیمان ، گفت میترسه ...
بغض تو گلوم داره دیوونم میکنه ، ساحل هنوز داره با هق هق حرف میزنه: پیمان میگفت دلم هوای پارسارو کرده ، میخواست مشکل منو حافط و درست کنه ، کاش من به جای خواهرم میرفتم ، کاش من اون روز به جای اون تصادف میکردم ..
دیگه دووم نمیارم ، بغضم میشکنه ، از خونه میزنم بیرون و میرم جایی که تنها باشم ، تنها خودم و خدا .
اونقدر راه میرم وگریه میکنم که وقتی به اطرافم نگاه میکنم نمیدونم کجام ، فقط میدونم تو یه جای خلوتیم که پرنده هم پر نمیزنه !
با شنیدن صدای دریا میفهمم که نزدیک دریام ؛ گوشه ای میشینم و سرمو میزارم رو زانوهام و آروم آروم اشک میریزم .
دیگه نه شکایتی میکنم نه حرفی میزنم ، هیچی ... فقط و فقط آروم و بی صدا اشک میریزم .
[/HIDE-THANKS]