- عضویت
- 2017/01/07
- ارسالی ها
- 246
- امتیاز واکنش
- 911
- امتیاز
- 266
در خونه روی هم بود اما قفل نبود اروم بازش کردم با صدای قیژ قیژ بدی باز شد. پامو که از در داخل گذاشتم صدای خرده های چیزی رو که حدس می زدم شیشه شکسته باشه زیر پاهام شنیدم، دو دل مونده بودم برم یا برگردم بالاخره دلو به دریا زدم و قدم بعدی رو هم برداشتم نور و به اطرافم گرفتم اما با اون نور کم و این خونه تاریک چیز زیادی دیده نمی شد جلوتر رفتم یهو پام به یه چیزی گیر کردو تعادلمو از دست دادم و محکم زمین خوردم.
_آی داغون شدم
چشامو که از درد بسته شده بود رو باز کردم که یه کاغذ مچاله جلوم دیدم برش داشتم اما تو اون فضا نمی تونستم ببینم توی جیب مانتوم گذاشتمش و بلند شدم گویا این قسمت سالن خونه بود. داشتم دور و بر اتاقو سرک می کشیدم که کنج اتاق چشمم به یه گیتار خورد رفتم سمتش روی تارهاش اروم دست کشیدم پس حدسم درست بوده صدای گیتاری که می aنیدم از همین خونه بوده ولی کی اونو می نواخته ؟ نکنه روح یا زامبی باشه اصلا کی تو این خونه است؟
_من
این صدای کی بود چراغ قوه از دستم افتاد و دیگه هیچ دیدی نداشتم فقط به خودم می لرزیدم و جیغ می زدم.
آباژور گوشه اتاق روشن شد چشمامو بستم و داد می زدم نمی خواستم ببینم چی یا کی جلومه صدای قدم هاشو میشنیدم که هر لحظه به من نزدیک تر می شد دیگه داشتم اشهدمو میخوندم که همون صدا گفت :
_فاخته
_ تو کی هستی به من نزدیک نشو !!
_ عزیز من چشماتو باز کن
چه صداش آشنا بود این کی بود، تو اون لحظه هر چی به ذهنم فشار میاوردم نمی فهمیدم این صدارو قبلا کجا شنیدم تنها راه دونستنش این بود که چشمامو باز که جراتشو نداشتم دوباره گفت :
_چشماتو باز کن خانومی این قدر نترس!
عه این صدای، آروم چشمامو باز کردم از کسی که روبروم می دیدم تعجب کرده بودم این این جا چی کار می کرد.
_همه سوالاتو جواب می دم فقط صبر کن یکم اول بیا این شکلاتو بخور قند خونت تنظیم شه.
شکلاتی رو جلوم گرفته بود و برداشتم و همون جا رو زمین کنار دیوار نشستم بلند شد و کنار پنجره رفت.
_آی داغون شدم
چشامو که از درد بسته شده بود رو باز کردم که یه کاغذ مچاله جلوم دیدم برش داشتم اما تو اون فضا نمی تونستم ببینم توی جیب مانتوم گذاشتمش و بلند شدم گویا این قسمت سالن خونه بود. داشتم دور و بر اتاقو سرک می کشیدم که کنج اتاق چشمم به یه گیتار خورد رفتم سمتش روی تارهاش اروم دست کشیدم پس حدسم درست بوده صدای گیتاری که می aنیدم از همین خونه بوده ولی کی اونو می نواخته ؟ نکنه روح یا زامبی باشه اصلا کی تو این خونه است؟
_من
این صدای کی بود چراغ قوه از دستم افتاد و دیگه هیچ دیدی نداشتم فقط به خودم می لرزیدم و جیغ می زدم.
آباژور گوشه اتاق روشن شد چشمامو بستم و داد می زدم نمی خواستم ببینم چی یا کی جلومه صدای قدم هاشو میشنیدم که هر لحظه به من نزدیک تر می شد دیگه داشتم اشهدمو میخوندم که همون صدا گفت :
_فاخته
_ تو کی هستی به من نزدیک نشو !!
_ عزیز من چشماتو باز کن
چه صداش آشنا بود این کی بود، تو اون لحظه هر چی به ذهنم فشار میاوردم نمی فهمیدم این صدارو قبلا کجا شنیدم تنها راه دونستنش این بود که چشمامو باز که جراتشو نداشتم دوباره گفت :
_چشماتو باز کن خانومی این قدر نترس!
عه این صدای، آروم چشمامو باز کردم از کسی که روبروم می دیدم تعجب کرده بودم این این جا چی کار می کرد.
_همه سوالاتو جواب می دم فقط صبر کن یکم اول بیا این شکلاتو بخور قند خونت تنظیم شه.
شکلاتی رو جلوم گرفته بود و برداشتم و همون جا رو زمین کنار دیوار نشستم بلند شد و کنار پنجره رفت.
آخرین ویرایش توسط مدیر: