با حالت مثل این که می گفت خر خودتی سرشو تکون داد هوف پس باور نکرد به جهنم من که نمی تونم خودم رو تو خطر رادوین بزارم که آقای گوریل حرفمو باور کنه دیگه چیزی نگفتیم منم که پول نیاورده بودم و آدمی هم نبودم که از یک گوریل پول قرض بگیرم پس ترجیح دادم ساکت به مانتو ها و لباس های مجلسی نگاه کنم گرچه واقعا سخته که خودت رو نگه داری هوفففف داشتم کنار سام به ویترین یک مغازه لباس مردانه نگاه می کردیم که آقا واسه خودش خرید کنه که صدایی روح از بدنم جدا کرد:
-یسناااااااااااااا؟؟؟؟؟؟
برگشتم که رادوینو دیدم خدا امروز از هر طرف بدبختی سر من می ریزی ها رادوین اومد جلو گفت:
-ع*ش*ق*م تو کجا اینجا کجا؟
سرمو انداختم پایین آبروم رفت ای از دست تو آروم طوری که فقط من بشنوم گفت:
-خانم یسنا اگر وزیر جنگ بفهمند شما اینجا اومدید بدون خبر با یک پسر غریبه چی میشه؟
مظلوم سرمو آوردم بالا وزیر جنگ مامانم بود همه تو فامیل ترس عمیقی از این مادر من دارن با این که تقی به توقی می خورد گریه می کرد ولی به وقتش حالتم جا می یاورد انگار مظلومیم کمی نرم کرده بودتش که چشماشو ریز کرد برگشت سمت امیر سام که داشت با اخم بهش نگاه می کرد گفت:
-سلام خوب هستید؟
سام سرشو تکون داد گفت:
-ممنون...
-خب پس چند لحظه من یسنا قرض می گیرم ...!
امیر سام اگه ول می کردی میومد رادوینو خفه می کرد اما برای چی؟؟؟کمی از امیر فاصله گرفتیم شروع کرد به حرف زدن:
-دختر چشم سفید تو اینجا با یک پسر چکار می کنی هان؟هان؟
-بسه رادی آبرومو بردی!بعد میگی با پسره غریبه اومدم اینجا....
با بهت نگام کرد ادامه دادم:
-این پسره رئیسم بود وکیل هم بود برای کاری هم اومده بود اینجا ولی شما با کلماته زیبای ع*ش*ق*م آبرومو جلوش بردی....
(چه بود بودی شد-سر صحنه حساس اومدی بگی بود بود شده؟-بابا من رفتم ایش-نمی دونستم انقدر جذبه دارم)
رادوین سرشو تکون داد گفت:
-اون وقت برای چه کاری اومدن که شما هم باهاش اومدی؟
مظلوم نگاش کردم گفتم:
-از یاسین بپرس....
-یسناااااااااااااا؟؟؟؟؟؟
برگشتم که رادوینو دیدم خدا امروز از هر طرف بدبختی سر من می ریزی ها رادوین اومد جلو گفت:
-ع*ش*ق*م تو کجا اینجا کجا؟
سرمو انداختم پایین آبروم رفت ای از دست تو آروم طوری که فقط من بشنوم گفت:
-خانم یسنا اگر وزیر جنگ بفهمند شما اینجا اومدید بدون خبر با یک پسر غریبه چی میشه؟
مظلوم سرمو آوردم بالا وزیر جنگ مامانم بود همه تو فامیل ترس عمیقی از این مادر من دارن با این که تقی به توقی می خورد گریه می کرد ولی به وقتش حالتم جا می یاورد انگار مظلومیم کمی نرم کرده بودتش که چشماشو ریز کرد برگشت سمت امیر سام که داشت با اخم بهش نگاه می کرد گفت:
-سلام خوب هستید؟
سام سرشو تکون داد گفت:
-ممنون...
-خب پس چند لحظه من یسنا قرض می گیرم ...!
امیر سام اگه ول می کردی میومد رادوینو خفه می کرد اما برای چی؟؟؟کمی از امیر فاصله گرفتیم شروع کرد به حرف زدن:
-دختر چشم سفید تو اینجا با یک پسر چکار می کنی هان؟هان؟
-بسه رادی آبرومو بردی!بعد میگی با پسره غریبه اومدم اینجا....
با بهت نگام کرد ادامه دادم:
-این پسره رئیسم بود وکیل هم بود برای کاری هم اومده بود اینجا ولی شما با کلماته زیبای ع*ش*ق*م آبرومو جلوش بردی....
(چه بود بودی شد-سر صحنه حساس اومدی بگی بود بود شده؟-بابا من رفتم ایش-نمی دونستم انقدر جذبه دارم)
رادوین سرشو تکون داد گفت:
-اون وقت برای چه کاری اومدن که شما هم باهاش اومدی؟
مظلوم نگاش کردم گفتم:
-از یاسین بپرس....
آخرین ویرایش: