fatemeh t
کاربر اخراجی
- عضویت
- 2017/01/23
- ارسالی ها
- 171
- امتیاز واکنش
- 4,336
- امتیاز
- 416
محمد-نمیشه
لجم گرفت
-نیااصلا خودم میرم
داشتم میرفتم که بادواومد سمتم گفت
-باشه باباچرا قهرمیکنی میبرمت
لبخندزدم
-میدونستم
محمد-چی؟میدونستی؟اصصلا من نمیبرمت
-هه مگه میتونی؟
-بله که میتونم
-باشه پس خودم برم دیگه ؟
-برو
به اطراف نگاه کردم نزدیکای تونل وحشت وتاپسرخوشتیپ نسناس وایساده بودن یه نقشه به سرم زد روبه محمد گفتم
-نمیبری دیگه؟
محمد-نوچ
-باشه
رفتم سمت پسره جلو که وایسادم برگشت نگام کرد داشت باچشای هیضش قورتم میداد.محمد نزدیکم اومد جوری که صدامونو میشنید
پسره-جونم ؟کاری داری خوشگله
کثافت
-میشه منوببری تونل وحشت؟
پسره-چرا نشه گلم دوس داری میبرمت بیابریم
محمد-لازم نکرده مرتیکه حیـ*ـض
اوه اوه اخماشو
پسره-به توچه فضولی مگه
محمد-نه خیر مفتشم
رفت یقه پسسره روگرفت باسر کوبید تتوصورت پسره پسره هم بامشت زد تودماغش افتاده بودن روهم
-یاخدا ولش کن ولش کن
رفتم جلو مجبوری یقه محمدوازپشت گرفتم
-محمدآقا...ول کن تتوروخدا..محمدآقا ..
داشت بالا میگرفت
-محمدتوروخدا
چه غلطی کنم.این یارودوست پسره ام افتاده بود رومحمد
-ولش کن عوضی
مجبوری رفتم بازوی محمدوگرفتم کشیدم کم کم باکمک چند نفر جداشون کردیم.محمدونشوندن روسکو پسرروهم دورش کردن .چه غلطی کردما ازدماغ ودهنش خون میومد رفتم جلو یه دستمال ازکیفم درآوردم بردمش جلو خواستم خونه کنارلبش روپاک کنم که باهمون اخم غلیظش روشوکرد اونو.بلندشد رفت سمت دستشویی بعد اینکه اومد صورتش دیگه خونی نبود ولی گوشه لبش زخم بود رفتم جلو
محمد-بریم متین منتظره
لجم گرفت
-نیااصلا خودم میرم
داشتم میرفتم که بادواومد سمتم گفت
-باشه باباچرا قهرمیکنی میبرمت
لبخندزدم
-میدونستم
محمد-چی؟میدونستی؟اصصلا من نمیبرمت
-هه مگه میتونی؟
-بله که میتونم
-باشه پس خودم برم دیگه ؟
-برو
به اطراف نگاه کردم نزدیکای تونل وحشت وتاپسرخوشتیپ نسناس وایساده بودن یه نقشه به سرم زد روبه محمد گفتم
-نمیبری دیگه؟
محمد-نوچ
-باشه
رفتم سمت پسره جلو که وایسادم برگشت نگام کرد داشت باچشای هیضش قورتم میداد.محمد نزدیکم اومد جوری که صدامونو میشنید
پسره-جونم ؟کاری داری خوشگله
کثافت
-میشه منوببری تونل وحشت؟
پسره-چرا نشه گلم دوس داری میبرمت بیابریم
محمد-لازم نکرده مرتیکه حیـ*ـض
اوه اوه اخماشو
پسره-به توچه فضولی مگه
محمد-نه خیر مفتشم
رفت یقه پسسره روگرفت باسر کوبید تتوصورت پسره پسره هم بامشت زد تودماغش افتاده بودن روهم
-یاخدا ولش کن ولش کن
رفتم جلو مجبوری یقه محمدوازپشت گرفتم
-محمدآقا...ول کن تتوروخدا..محمدآقا ..
داشت بالا میگرفت
-محمدتوروخدا
چه غلطی کنم.این یارودوست پسره ام افتاده بود رومحمد
-ولش کن عوضی
مجبوری رفتم بازوی محمدوگرفتم کشیدم کم کم باکمک چند نفر جداشون کردیم.محمدونشوندن روسکو پسرروهم دورش کردن .چه غلطی کردما ازدماغ ودهنش خون میومد رفتم جلو یه دستمال ازکیفم درآوردم بردمش جلو خواستم خونه کنارلبش روپاک کنم که باهمون اخم غلیظش روشوکرد اونو.بلندشد رفت سمت دستشویی بعد اینکه اومد صورتش دیگه خونی نبود ولی گوشه لبش زخم بود رفتم جلو
محمد-بریم متین منتظره