"پست 29"
تقه ی به در خورد اشک هامو پاک کردم.
-بیا تو .
با دیدن ویدا لبخندی زدم.
مهربون نگام کرد:سلام خوشکله.
با خنده گفتم:مسخره میکنی؟
با خنده گفت:نه اصلا.
و یهو جدی شد:پاشو روژان.
گیج نگاش کردم:کجا؟
لبخند گشادی زد:بیرون.
بی حوصله نگاش کردم.
که با حرص گفت:بگی نه میکشمت یالا پاشو.
-ویدا تو رو خدا.
دستمو کشید و بلندم گرفت:تو رو خدا نداریم، یالا پاشو.
کلافه از جام بلند شدم:باشه، صبر کن آماده شم.
سریع گفت:نه صبر کن، تو برو حمام کن من واسه ات لباس آماده میکنم.
با حرص نگاش کردم:ویدا.
حولم داد سمته حمام:برو.
از حمام بیرون اومدم. در حالی که موهامو خشک میکردم.
رومو سمته تخت برگردوندم.
مانتو کرمی رنگ که روی شکمش شکل های طوسی رنگ داشت. همراه با زیر سارفونی کرمی
و شلوار طوسی پررنگ و شال سفید.
-ویدا قرارِ برم عروسی؟
اخم کرد:هیس ساکت بپوش بریم.
با حرص نگاش کردم.
خواستم برم سمته لباسا.
که سریع گفت:نه، نه وایسا اول بیا آرایش کن.
و به زور روی تخت نشوندم.
انقدر بی حوصله بودم که حوصله بحث با ویدا رو نداشتم نشستم.
ویدا هم شروع کرد. اول یه آرایش قهوه ی تو صورتم زد. و بعدش موهامو ساده درست کرد.
-خب پاشو.
بی حرف بلند شدم لباسا رو پوشیدم.
ویدا کیف و کفش ست کرمی رنگمو واسم در آورد:بپوش.
نگاه کوتایی بهش انداختم. و باز حرفی نزدم.
خودش بهم عطر زد. عقب رفت. با رضایت نگام کرد:عالی شد بریم.
همراش بیرون رفتم.
عجیب بود که کسی نبودش.
یدفعه یادِ خواستگاری فرهاد افتادم.
پوزخندی زدم پس رفتن اونجا.
با صدای ویدا از فکر بیرون اومدم و رفتم بیرون.
وارد رستوران شدم.
عجیب کسی داخل رستوران نبود. به ساعت نگاه کردم.5 بود
-میگم ویدا چرا اینجا انقدر خلوته؟
شونه ی بالا انداخت:نمیدونم والا.
تو برو طبقه بالا من الان میام.
بی حوصله گفتم:چرا بالا خوب همینجا بشینیم دیگه.
با لحن تاکیدی گفت:تو برو.
به اطراف نگاهی کردم:باشه زود بیا.
سمته پله ها رفتم.
سرم پایین بود. و با پایین شالم بازی میکرد.
آخرین پله رو که رفتم. صدای آهنگ پخش شد.
با تعجب سرمو بالا آوردم.
"عشق تو؛خسرو دادگر"
"اﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﻢ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺧﻮﺏ ﺗﻮ ﺁﺭﻭﻡ ﺁﺭﻭﻡ ﺷﺪ
ﺑﺎﺯﻡ ﻫﻮﺍ ﺳﺮﺩﻩ ﺩﻟﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﮔﺮﻣﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺯﻣﺴﺘﻮﻥ ﺷﺪ"
با دیدن احسان که روی صندلی بلندی نشسته بود و داشت میخوند.
ناباروانه نگاهش کردم.
لبخندی روی لبش بود.
"ﻣﯿﺎﻡ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﺖ ﺁﺭﻭﻡ ﻭ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺷﻌﺮﺍﻣﻮ ﻣﯿﺨﻮﻧﻢ
ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﯽ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﯾﻮﻭﻧﻢ"
نگاهم رو اطراف گردوندم. همه بودن خیلی از آدم های که نمیشناختم، با لبخند و هیجان به من زل زده بودن.
"ﻣﻦ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ ﺗﻮ ﮔﯿﺠﻢ
ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﻟﺒﺮﯾﺰﻡ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﯿﭙﯿﭽﻢ"
نگاهم رو فرهاد دوختم. و با قدم های آهسته سمتش رفتم.
"ﻣﻦ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ ﺗﻮ ﮔﯿﺠﻢ
ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﻟﺒﺮﯾﺰﻡ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﯿﭙﯿﭽﻢ"
از جاش بلند شد. تو چشم هام زل زده بود. و با تمام احساس میخوند.
**ﻣﻦ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺩﻝ ﮐﻨﺪﻡ
ﺷﺪﯼ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﯿﺎﻡ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﺷﯿﺮﯾﻨﻪ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻭ ﺁﯾﻨﺪﻡ**
یه قدم بهم نزدیک شد.
سرمو پایین انداختم.
"ﺳﺮﺩﻩ ﺯﻣﺴﺘﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﻗﻬﻮﻩ ﯼ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺑﺨﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺸﻪ
ﭼﻪ ﺧﻮﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻘﻢ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻩ ﻫﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﺸﻪ"
رو به روم ایستاد.
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد.
"ﻣﻦ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ ﺗﻮ ﮔﯿﺠﻢ
ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﻟﺒﺮﯾﺰﻡ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﯿﭙﯿﭽﻢ"
موهای توی صورتمو کنار زد.
با چشم های اشکی بهش خیره شده بودم.
"ﻣﻦ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ ﺗﻮ ﮔﯿﺠﻢ
ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﻟﺒﺮﯾﺰﻡ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺩﻭ ﺭ ﺗﻮ ﻣﯿﭙﯿﭽﻢ"
آروم کشوندم تو بغلش روی شونمو بوسید.
و ازم جدا شد.
هیچ صدای از کسی در نمیومد.
بی هیچ حرفی کنار پام زانو زد.
هیجان زده بهش خیره شدم.
لبخندی به روم زد و صدام زد:روژان؟
دوست داشتم بگم جانم، ولی حتی حرف زدن هم یادم رفته بود.
لبخند محوی روی لبش نشست.
حلقه رو از تو جیب کتش در آورد. و بازش کرد رو به روم گرفتش.
-با من ازدواج میکنی؟
ناباورانه تک خنده ی زدم. و دستمو رو دهنم گذاشتم:فرهاد؟
لبخند پهنی روی لبش نشست:جونم؟
جو گیر شدم و با هیجان جیغ زدم:بله، معلومه که بله.
صدای جیغ و دست با هم بلند شد.
"اگه نباشی،سینا شعبانخانی"
"ﯾﺎﺩ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻮﺝ ﺩﺭﯾﺎ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻓﺘﻪ
ﻓﮑﺮ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﺭﻓﺘﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻓﺘﻪ
ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺷﺒﺎﻣﯽ ﺣﺮﻑ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﻣﯽ ﭼﯿﮑﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﻮﻧﯽ
ﺍﮔﻪ ﺑﯽ ﻭﻓﺎﺷﯽ ﺑﺮﯼ ﻭ ﺟﺪﺍ ﺷﯽ ﺩﻝ ﻧﺎﺯﮐﻤﻮ ﻣﯿﺸﮑﻮﻧﯽ"
از جاش بلند شد.
حلقه رو از جاش در آورد.
دستمو جلوش گرفتم.
لبخندی به روم زد.
حلقه رو تو انگشتم کرد.
"ﺍﮔﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ ﯾﻪ ﻭﯾﺮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﻤﯿﺸﻢ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺍﮔﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ ﯾﻪ ﻭﯾﺮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﻤﯿﺸﻢ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺩﺳﺘﺎﺗﻮ ﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﺑﻪ ﭼﺸﺎﻡ ﺯﻝ ﺑﺰﻥ"
بغلم کرد.
دستمو دور گردنش حلقه زدم.
با ذوق به انگشتر تو دستم نگاه کردم.
"ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺗﻮ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﻣﻨﯽ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻨﯽ
ﺍﮔﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ ﯾﻪ ﻭﯾﺮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﻤﯿﺸﻢ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺍﮔﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ ﯾﻪ ﻭﯾﺮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﻤﯿﺸﻢ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ"
از هم جدا شدیم. و برگشتیم سمته بقیه.
که با لـ*ـذت به ما نگاه میکردن.
نگاهم به میلاد و ویدا افتاد.
دستمو براشون تکون دادم.
که ویدا به سمتی اشاره کرد.
"ﺍﮔﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ ﯾﻪ ﻭﯾﺮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﻤﯿﺸﻢ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺍﮔﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ ﯾﻪ ﻭﯾﺮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﻤﯿﺸﻢ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ"
رد انگشت ویدا رو گرفتم. به روژا رسیدم.
با تعجب بهش نگاه میکردم.
چشمکی واسم زد.
-واسه امروز و اینجا خیلی کمکم کرد.
برگشتم سمته فرهاد:جدی؟
مهربون گفت:آره عزیزم.
تقه ی به در خورد اشک هامو پاک کردم.
-بیا تو .
با دیدن ویدا لبخندی زدم.
مهربون نگام کرد:سلام خوشکله.
با خنده گفتم:مسخره میکنی؟
با خنده گفت:نه اصلا.
و یهو جدی شد:پاشو روژان.
گیج نگاش کردم:کجا؟
لبخند گشادی زد:بیرون.
بی حوصله نگاش کردم.
که با حرص گفت:بگی نه میکشمت یالا پاشو.
-ویدا تو رو خدا.
دستمو کشید و بلندم گرفت:تو رو خدا نداریم، یالا پاشو.
کلافه از جام بلند شدم:باشه، صبر کن آماده شم.
سریع گفت:نه صبر کن، تو برو حمام کن من واسه ات لباس آماده میکنم.
با حرص نگاش کردم:ویدا.
حولم داد سمته حمام:برو.
از حمام بیرون اومدم. در حالی که موهامو خشک میکردم.
رومو سمته تخت برگردوندم.
مانتو کرمی رنگ که روی شکمش شکل های طوسی رنگ داشت. همراه با زیر سارفونی کرمی
و شلوار طوسی پررنگ و شال سفید.
-ویدا قرارِ برم عروسی؟
اخم کرد:هیس ساکت بپوش بریم.
با حرص نگاش کردم.
خواستم برم سمته لباسا.
که سریع گفت:نه، نه وایسا اول بیا آرایش کن.
و به زور روی تخت نشوندم.
انقدر بی حوصله بودم که حوصله بحث با ویدا رو نداشتم نشستم.
ویدا هم شروع کرد. اول یه آرایش قهوه ی تو صورتم زد. و بعدش موهامو ساده درست کرد.
-خب پاشو.
بی حرف بلند شدم لباسا رو پوشیدم.
ویدا کیف و کفش ست کرمی رنگمو واسم در آورد:بپوش.
نگاه کوتایی بهش انداختم. و باز حرفی نزدم.
خودش بهم عطر زد. عقب رفت. با رضایت نگام کرد:عالی شد بریم.
همراش بیرون رفتم.
عجیب بود که کسی نبودش.
یدفعه یادِ خواستگاری فرهاد افتادم.
پوزخندی زدم پس رفتن اونجا.
با صدای ویدا از فکر بیرون اومدم و رفتم بیرون.
وارد رستوران شدم.
عجیب کسی داخل رستوران نبود. به ساعت نگاه کردم.5 بود
-میگم ویدا چرا اینجا انقدر خلوته؟
شونه ی بالا انداخت:نمیدونم والا.
تو برو طبقه بالا من الان میام.
بی حوصله گفتم:چرا بالا خوب همینجا بشینیم دیگه.
با لحن تاکیدی گفت:تو برو.
به اطراف نگاهی کردم:باشه زود بیا.
سمته پله ها رفتم.
سرم پایین بود. و با پایین شالم بازی میکرد.
آخرین پله رو که رفتم. صدای آهنگ پخش شد.
با تعجب سرمو بالا آوردم.
"عشق تو؛خسرو دادگر"
"اﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﻢ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺧﻮﺏ ﺗﻮ ﺁﺭﻭﻡ ﺁﺭﻭﻡ ﺷﺪ
ﺑﺎﺯﻡ ﻫﻮﺍ ﺳﺮﺩﻩ ﺩﻟﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﮔﺮﻣﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺯﻣﺴﺘﻮﻥ ﺷﺪ"
با دیدن احسان که روی صندلی بلندی نشسته بود و داشت میخوند.
ناباروانه نگاهش کردم.
لبخندی روی لبش بود.
"ﻣﯿﺎﻡ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﺖ ﺁﺭﻭﻡ ﻭ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺷﻌﺮﺍﻣﻮ ﻣﯿﺨﻮﻧﻢ
ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﯽ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﯾﻮﻭﻧﻢ"
نگاهم رو اطراف گردوندم. همه بودن خیلی از آدم های که نمیشناختم، با لبخند و هیجان به من زل زده بودن.
"ﻣﻦ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ ﺗﻮ ﮔﯿﺠﻢ
ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﻟﺒﺮﯾﺰﻡ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﯿﭙﯿﭽﻢ"
نگاهم رو فرهاد دوختم. و با قدم های آهسته سمتش رفتم.
"ﻣﻦ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ ﺗﻮ ﮔﯿﺠﻢ
ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﻟﺒﺮﯾﺰﻡ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﯿﭙﯿﭽﻢ"
از جاش بلند شد. تو چشم هام زل زده بود. و با تمام احساس میخوند.
**ﻣﻦ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺩﻝ ﮐﻨﺪﻡ
ﺷﺪﯼ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﯿﺎﻡ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﺷﯿﺮﯾﻨﻪ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻭ ﺁﯾﻨﺪﻡ**
یه قدم بهم نزدیک شد.
سرمو پایین انداختم.
"ﺳﺮﺩﻩ ﺯﻣﺴﺘﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﻗﻬﻮﻩ ﯼ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺑﺨﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺸﻪ
ﭼﻪ ﺧﻮﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻘﻢ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻩ ﻫﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﺸﻪ"
رو به روم ایستاد.
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد.
"ﻣﻦ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ ﺗﻮ ﮔﯿﺠﻢ
ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﻟﺒﺮﯾﺰﻡ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﻣﯿﭙﯿﭽﻢ"
موهای توی صورتمو کنار زد.
با چشم های اشکی بهش خیره شده بودم.
"ﻣﻦ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ ﺗﻮ ﮔﯿﺠﻢ
ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﻟﺒﺮﯾﺰﻡ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺩﻭ ﺭ ﺗﻮ ﻣﯿﭙﯿﭽﻢ"
آروم کشوندم تو بغلش روی شونمو بوسید.
و ازم جدا شد.
هیچ صدای از کسی در نمیومد.
بی هیچ حرفی کنار پام زانو زد.
هیجان زده بهش خیره شدم.
لبخندی به روم زد و صدام زد:روژان؟
دوست داشتم بگم جانم، ولی حتی حرف زدن هم یادم رفته بود.
لبخند محوی روی لبش نشست.
حلقه رو از تو جیب کتش در آورد. و بازش کرد رو به روم گرفتش.
-با من ازدواج میکنی؟
ناباورانه تک خنده ی زدم. و دستمو رو دهنم گذاشتم:فرهاد؟
لبخند پهنی روی لبش نشست:جونم؟
جو گیر شدم و با هیجان جیغ زدم:بله، معلومه که بله.
صدای جیغ و دست با هم بلند شد.
"اگه نباشی،سینا شعبانخانی"
"ﯾﺎﺩ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻮﺝ ﺩﺭﯾﺎ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻓﺘﻪ
ﻓﮑﺮ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﺭﻓﺘﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻓﺘﻪ
ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺷﺒﺎﻣﯽ ﺣﺮﻑ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﻣﯽ ﭼﯿﮑﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﻮﻧﯽ
ﺍﮔﻪ ﺑﯽ ﻭﻓﺎﺷﯽ ﺑﺮﯼ ﻭ ﺟﺪﺍ ﺷﯽ ﺩﻝ ﻧﺎﺯﮐﻤﻮ ﻣﯿﺸﮑﻮﻧﯽ"
از جاش بلند شد.
حلقه رو از جاش در آورد.
دستمو جلوش گرفتم.
لبخندی به روم زد.
حلقه رو تو انگشتم کرد.
"ﺍﮔﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ ﯾﻪ ﻭﯾﺮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﻤﯿﺸﻢ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺍﮔﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ ﯾﻪ ﻭﯾﺮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﻤﯿﺸﻢ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺩﺳﺘﺎﺗﻮ ﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﺑﻪ ﭼﺸﺎﻡ ﺯﻝ ﺑﺰﻥ"
بغلم کرد.
دستمو دور گردنش حلقه زدم.
با ذوق به انگشتر تو دستم نگاه کردم.
"ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺗﻮ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﻣﻨﯽ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻨﯽ
ﺍﮔﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ ﯾﻪ ﻭﯾﺮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﻤﯿﺸﻢ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺍﮔﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ ﯾﻪ ﻭﯾﺮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﻤﯿﺸﻢ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ"
از هم جدا شدیم. و برگشتیم سمته بقیه.
که با لـ*ـذت به ما نگاه میکردن.
نگاهم به میلاد و ویدا افتاد.
دستمو براشون تکون دادم.
که ویدا به سمتی اشاره کرد.
"ﺍﮔﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ ﯾﻪ ﻭﯾﺮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﻤﯿﺸﻢ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺍﮔﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ ﯾﻪ ﻭﯾﺮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ
ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﻤﯿﺸﻢ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﯿﺸﻢ"
رد انگشت ویدا رو گرفتم. به روژا رسیدم.
با تعجب بهش نگاه میکردم.
چشمکی واسم زد.
-واسه امروز و اینجا خیلی کمکم کرد.
برگشتم سمته فرهاد:جدی؟
مهربون گفت:آره عزیزم.
دانلود رمان های عاشقانه
آخرین ویرایش: