کامل شده رمان بی تو هرگز | mobina mahbob کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mobina mahbob

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/18
ارسالی ها
52
امتیاز واکنش
145
امتیاز
146

سفر شروع فاصلست بازم دلم شکست

دوباره رفتو عکسش اینجا روبروم نشست

بجز یه بغز بی صدا ازم چی باقیه

جدایی راحت آشنایی اتفاقیه

به جای هردومون عذاب میکشم

خدا میخواسته اینجوری من عاشقت بشم

بدون تو ببین که حال من بده

مگه بلایی مونده که سرم نیومده

تو لااقل منو به دست شب نده

درسته یا غلط خودت بگو به من

تو بودیو چه غصه ها کشیده قلب من

من از تو دلخورم هواس تو کجاست

که این همه هوای گریه بین ماست

خودت بهم بگو که شاید اشتباست

یه عمر چشای من به در

همیشه منتظر نشسته خیس و بی صدا

تو یه عمر نبودی و نشد که حس ما دو تا

دوباره ساده باشه مثله اون روزا

به جای هردومون عذاب میکشم

خدا میخواسته اینجوری من عاشقت بشم


بدون تو ببین که حال من بده

مگه بلایی مونده که سرم نیومده

تو لااقل منو به دست شب نده

درسته یا غلط خودت بگو به من

تو بودیو چه غصه ها کشیده قلب من

من از تو دلخورم هواس تو کجاست

که این همه هوای گریه بین ماست

خودت بهم بگو که شاید اشتباست

دستم رو گذاشتم رو صورتم خیس بود صورتمو پاک کردم از پله ها پایین اومدم اراز اومد سمتم

اراز –به اجی من چه ناز شده ازااد منو نگاه

یه نگاه به اراز انداختم

اراز-باز چشماتو بارونی کردی چرا اشک میریزی مگه نگفتی اشک ریختن واسه ادمای بی ارزش حرامه چرا خودتو عذاب میدی عروسکم

پریدم بغلش باز گریه اه اه کافی بود با هر چیز بی دلیلی اشک بریزم

اراز-خوب بسه هرچی ابغوره گرفتی میخوام بریم پاریس بگردونمت

اراز-من برم پیش نارین الان برمیگردم
نارین کم کم رو به بهبود بود و به همین دلیل میتونست از تخت بلند شه صدای در اتاق منو از فکر بیرون کشید
یه دنیا دلم گرفته....

خسته ام...

بی نهایت خسته ام از بلاتکلیفی...

از این که باید ظاهرم آروم و محکم باشه

ولی از درون خورد میشم...

خسته ام از سردرگمی...

از محکم جلوه کردن....

چرا هیچ کس نمی فهمه منم آدمم...

منم دل دارم...

منم یه ظرفیتی دارم....

منم میشکنم....

چرا همه حق دارن که اگر حرفی میزنم بهشون بر بخوره و ناراحت بشن،

اما من حتی اگر ناراحت هم بشم،

باید سکوت کنم که مبادا طرف ناراحت بشه،

بهش بر بخوره

یا بذاره بره....

خسته شدم از بس توی خودم ریختم....

دلم یه ذره آرامش می خواد...

یه کم تکیه گاه....

یه ذره همدرد...!

دلم یه کم فهمیده شدن نیاز داره...

خسته شده بس که درک کرده و درک نشده....

خسته شده...
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • mobina mahbob

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    52
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    146
    دستم رو گذاشتم رو صورتم خیس بود صورتمو پاک کردم از پله ها پایین اومدم اراز اومد سمتم

    اراز –به اجی من چه ناز شده ازااد منو نگاه

    یه نگاه به اراز انداختم

    اراز-باز چشماتو بارونی کردی چرا اشک میریزی مگه نگفتی اشک ریختن واسه ادمای بی ارزش حرامه چرا خودتو عذاب میدی عروسکم

    پریدم بغلش باز گریه اه اه کافی بود با هر چیز بی دلیلی اشک بریزم

    اراز-خوب بسه هرچی ابغوره گرفتی میخوام بریم پاریس بگردونمت

    اراز-من برم پیش نارین الان برمیگردم

    نارین کم کم رو به بهبود بود و به همین دلیل میتونست از تخت بلند شه صدای در اتاق منو از فکر بیرون کشید

    -به به چه زوج زیبایی خوشبخت شین نارین اومد سمتم بغلم کرد و گفت:همه خوشبختیم رو مدیونتم ازاد

    -شرمندم میکنی نارین

    نارین-میشه منو خواهر بزرگت بدونی

    -چرا نشه اصلا مگه میشه که نشه همه با هم خندیدیم سوار ماشین شدیم رفتیم ارتفاع ایفل عکس گرفتیم رو صندلی نشسته بودیم صدای پا کسی توجهم رو جلب کرد سرم رو بالا گرفتم یه مردی حدودا 30 با چشمای قهوهای و موهای مشکی یه کت تک ابی وکتان توسی کالج مشکی نزدیکمون شد

    اراز-چطوری پسر

    -خوبم معرفی نمیکنی

    اراز-خواهر من از ایران تشریف اوردن ازاد خانوم

    دستشو به سمتم دراز کرد

    -خوشبختم اسمم متین

    -همچنین
    اراز متین گرم صحبت بودند تا جایی که فهمیدم متین دکتر نارین هست و با اراز خیلی مچ شده رفتم رو چمن های کنار رود سن نشستم یه موزیک پلی ترکی کردم
    ا تو بودن را دوست دارم

    تو ميداني بي تو ماندن را مرگ ميدانم باز هم


    تو ميداني برايت قصه ميگويم

    برايت شعر ميخوانم و اين بهانه اي عاشقانه است

    تو ميداني در نگاه سردي ،در طنين صداي لرزاني

    موج تمنائي نهفته است

    تو ميداني روزها از پي هم ميگذرند

    ناله اي ميشنوم صداي ِخواهش ِعاشق قلبيست

    تو ميداني و گهگُداري اين انديشهء سنگين

    از ذهن من ميگذرد

    آن چيست که تو آن را نميداني؟

    تو ميداني آري آري ،تو ميداني

    که ميپرستم من تو را

    بي تو زنده نمي مانم


    (بلالیم از ماهسون)
     
    آخرین ویرایش:

    mobina mahbob

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    52
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    146

    Yine hasretli bir güne
    Giriyorum hayalinle
    Aklımdan çıkmıyorsun belalım

    Sensiz geçen akşamlarda
    Yine başım belalarda
    Mutlumusun oralarda belalım

    Belalım
    Yaban çiçeğim
    Belalım
    Aşkım gerçeğim
    Belalım
    Tek sevdiceğim
    Belalım ah... yaralım

    Sevdiğim dert ortağımsın
    Hazanımsın baharımsın sen benim tek varlığımsın
    Belalım

    Sensiz geçen akşamlarda
    Yine başım belalarda
    Mutlumusun oralarda
    Belalım...

    با صدای متین اشکام رو پاک کردم

    متین-اجازه هست

    -البته

    کنارم نشست در سکوت به سر می بردیم دستم رو تو کیفم کردم ساز دهنیم رو کشیدم بیرون همون ملودی که کنار ساحل زدم اشکام مثل فشنگ میریخت انگاری مسابقه گذاشتن هه سرنوشت ما رو باش بغضم نذاشت که ادامه بدم

    متین-هیش دختر خودتو خالی کن نترس نذار چیزی عذابت بده با صدای بلندی هق زدم متین نزدیکم شد سرم رو تو سینش گرفت اصلا تو حال هوای خودم نبودم بعد اینکه اروم شدم از بغلش بیرون اومدم با شرمندگی نگاش کردم و گفتم

    -ببخشید

    متین-خواهش این چه حرفیه گاهی نیازه واسه درد دل کردن یا حتی اشک ریختن پیش کسی که نمیشناسیش. بیخیال میشه از این فضا بیایم بیرون

    -موافقم یه لبخند نثارش کردم

    متین-خب ازاد خانوم رشتت چیه

    -روانشناسی

    متین-جدی

    -اوهومم نکنه تو هم اره

    یه لبخندی زد دختر کش و گفت :اره

    تلفنم زنگ خورد اتصال رو زدم

    اراز-ازاد کجایی

    -با متین خان رو چمن نشستم

    اراز-گلم بیا میخوایم برگردیم
     

    mobina mahbob

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    52
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    146
    -باش رو به متین گفتم :من دیگه باید برم اراز منتظرمه

    متین-می تونم شمارتو داشته باشم

    -باش

    شمارم رو به متین دادم با اراز نارین راهی خونه شدیم وارد اتاق شدم یه موزیک پلی کردم و چشمام رو روهم گذاشتم .


    (سینان)

    2ماه از از اون شب کوفتی که اوا بی خبر اومده پیشم که اد همون شب من با ازاد قرار داشتم حتی ازش خبری ندارم که دلم اروم شه سیم کارتش رو عوض کرده هر چی هم از بردیا سراغشو میگیرم دم نمیزنه مطمئنم که میدونه ازاد کجاست ولی این بار باید بگه خونه بوی گند نوشیدنی گرفت لباس ها یه طرف پاکت های پیتزا خونه پر شد از اشغال رمز موبایلم رو وا کردم رفتم تو گالری عکسی که اون شب مثل بچه ها لج کرد بریم شهره بازی چقدر معصومه تو این عکس قطره اشکی از گونه هام سر خورد کجا رفتی بی معرفت نگفتی این قلبم بعد تو برای کی بتپه نگفتی از کار میفته من چطوری ثابت کنم همه زندگیم شدی اون دختره اشغال فقط میخواست بزاره تو از پیشم بری چرا ضعف نشون دادی چرا گذاشتی پیروز شه ازاد هنو دیر نشده برگرد تا بهش بفهمونی .

    همینطور که با عکس حرف میزدم اشک میریختم باورم نمیشد من هنوز همون سینانم از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم راه افتادم سمت خونه بردیا زنگ ایفون زدم

    -بردیا میشه وا کنی

    بردیا- بیا تو

    وارد خونه شدم رو کاناپه نشستم

    بردیا- چی میخوری

    یه پوز خند زدم مگه چیزی از گلوم پایین میره

    -بردیا خواهش میکنم بگو ازاد کجاست دارم میمیرم داغون شدم من نمیتونم بدون اون طاقت بیارم اخه بی انصاف از وقتی رفته زندگیم بهم ریخت اشک میریختم دیگه غرور برام مهم نبود زندگیم از پیشم رفت غرور چه معنایی داره
    بردیا –اون شب برام زنگ زد با خوشی جوابش رو دادم اما اون با هق هقش دلم رو لرزوند نفسم گرفت ازاد برای فوت باباش اینطور اشک نریخت ازاد خیلی ظریفه ظریف تر از اون چیزی که فکرش رو کنی اون از خــ ـیانـت متنفره بچه که بودیم با اون لبخندی که میزد موهایی
     

    mobina mahbob

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    52
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    146
    که مامانم براش خرگوشی می بست از وقتی که به دنیا اومد شد همه دنیای من اراز خیلی وقتا من و اراز کل مینداختیم که ازاد ابجی منه تو سن کم ازش پرسیدم ازاد از چی متنفری گفت از خیانتی که با نامردی تموم شه گفتم اگه بهت خــ ـیانـت کنه گفت با دستم تک تک موهای سرش رو میکنم تا دیگه به این فکر نیفته به ازاد خانوم خــ ـیانـت کنه

    بردیا یه لبخند عمیق زد و ادامه داد:وقتی که رفتم تو اتوبان ازاد از ماشین پیاده شد پرید طرفم بغلش کردم مثل دختر بچه های کوچولو گریه میکرد حتی گریه هاشم پاک بود یه ماده ای رو شونه هام قیلی ویلی میرفت سرش رو از روی شونه هام بلند کردم از دهنش خون می اومد بردمش بیمارستان دکتر گفت به خاطر ضعف معدش خون بالا اورد براش اتاق خصوصی گرفتم ازش خواستم اگه قابل بدونه منو شریک درداش کنه همه چیز رو برام تعریف کرد فقط دلم میخواست کنارم بودی تا حالیت میکردم دل ازاد رو شکستن چه جزایی داره اون شب با اون صداش که دیوونم می کرد گفت میشه برام بلیط بگیری برم میدونستم کجا میخواد بره بدون هیچ حرفی قبول کردم رفتیم اژانس هواپیمایی براش بلیط گرفتم ازاد یادگار مادرم بود برای هممون عزیز بود .

    با چشمای اشکی به بردیا زل زدم

    بردیا- نمی خوام یه تار مو ازش کم شه سینان اون لیاقت خوشبختی رو داره خیلی پاکه اگه بفهمه کسی عاشقشه دنیا رو به پاش میریزه اما کسی بهش دروغ یا خــ ـیانـت کنه زندگی رو جهنم میکنه تو این چند ماه که شناختمت صدافقت رو تو چشات دیدم برو و خوشبختش کن ایندشو بساز نزار دلش بشکنه نزار اشک رو چشماش بشینه نزار تو دلش سردی بشینه پا به پاش برو به اینجا که رسید تک خنده کرد و دوباره ادامه داد :مواظب خودت باش اراز نکشتت که خیلی رو اشک های ازاد حساسه خدا رو شکر کن نیومده ایران تا خرت رو بچسبه

    -رفته پاریس

    بردیا-اره

    بردیا رو بغـ*ـل کردم و گفتم :مرسی ممنونتم من میرم

    بردیا-مواظب خودت باش

    از خونه بردیا بیرون اومدم سوار ماشین شدم رفتم یه اژانس بلیط ردیف کردم ..
    به شقايق سوگند که تو برخواهي گشت
    من به اين معجزه ايمان دارم ...

    باغبان دلشاد کنج ايوان زمزمه کنان مي گويد:

    " منتظر بايد بود تا زمستان برود، غنچه ها گل بکنند ... "

    ديرگاهيست که من روزنه را يافته ام

    به اميد رويش لحظه سبز ديدار

    بذر بودنت را در دلم کاشته ام ...با خودم مي گويم :

    " نکند بي خبر از راه رسي و من دلخسته

    با آن همه گلهاي آرزو

    در سحرگاه وصال جان خود را به تن خسته دشت بسپارم ... "

    از نسيم خواسته ام مژده آمدنت را

    به من عاشق رنگين بدهد ...

    شک نبايد به دلم پاي نهد

    من خانه قلبم را با اشک مژه گانم آب و جارو کردم

    به اميد پيوند

    به اميد لبخند

    به اميد صحبت

    آسمان مي خندد ، ماه همچون کودکي معصوم

    سرسازش دارد ...

    موجها مي رقصند، نسترن نيز چو آهوي دشت

    به سرمه مشکي چشمانش مي نازد ...

    عشق را مي بويم

    زندگي مي پويم

    آسمان مي جويم

    دلم اما غمگين سبد شيشه اي نگاه مي بوسد ...

    هيچ ترديدي نيست

    من به اين معجزه ايمان دارم

    که تو هم مي آيي

    همراه چلچله ها، همصداي چکاوک ، هم پرواز قاصدک

    هيچ ترديدي نيست

    من به اين معجزه ايمان دارم

    که تو هم مي آيي

    تو مي آيي ...



    (ازاد)
     
    آخرین ویرایش:

    mobina mahbob

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    52
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    146
    امروز روز عروسیمه متین ازم خواستگاری کرد منم قبول کردم مامان بهارک کیان با فسقلشون از ایران برگشتن بهارک به عبارتی به علت تصمیمم باهام سرد رفتار می کنه نمیدونم کارم درسته یا نه ولی تنها کسی بود که میتونست منو با دل شکستم قبول کنه قرار شد تو خونه اراز حاظر شم پیراهن نقره ای پرنسسی که جذب بدنم بود تنم کردم مو هام رو ازاد دورم ریختم یه ارایش ملایم کردم کاش دوماد امشب مرد رویا های خودم باشه دلم نمیخواست لباس عروس بپوشم من لباس عروسم رو کنار سینان تصور کردم ولی تمام تصوراتم متلاشی شده از صبح خبری از اراز بهارک کیان نیست موبایلم رو برداشتم شماره متین رو گرفتم

    متین-سلام خانومم

    -سلام عزیزم کجایی

    متین-دارم واسه خانومم گل میخرم هر چند خودش یه پاچه گله

    -مرسی

    نارین-ازاد ازاد

    -متین من باید برم نارین صدام میکنه بای

    متین-برو گلم

    مرد خیلی خوبی بود اما من نمیتونستم به عنوان همسرم بپذیرم خدایاااا یا امشب منو ببر پیش خودت یا سینان رو بهم برگردون دیگه طاقت ندارم بدون اون خدا جون کمکم کن به امید تو از پله ها پایین اومدم تو جایگاه نشستم مهمون زیادی نداشتیم مامان گرم صحبت با مهتاب جون بود دی جی یه ملودی لایت گذاشت هر کسی با جفتش میرقصید دلم خیلی شور میزد ته دلم خالی شد از نگرانی چرا دیر کرده چشمم به بهارک کیان خورد که با دخترشون میرقصیدند

    نارین- ازاد بیا این ماله توئه

    با تعجب نگاش کردم :مال من کاغذ رو باز کردم و شروع کردم به خوندن

    سلام ازاد خانوم معذرت میخوام وارد زندگیت شدم من همه چیز رو از بهارک شنیدم تو لیاقتت خیلی بیشتر از منه تو عاشق من نبودی منم نمی تونستم به اجبار تو رو مال خودم کنم ازاد امیدوارم همیشه خوشبخت باشی ولی بدون من همیشه مثل یه دوست پیشتم هر وقت بهم نیاز داشتی کافیه زنگ بزنی تو با ارزش تر از جواهری من دارم از پاریس میرم برای مدتی مواظب خودت باش اگه کلاغ ها برام خبر بیارن چشمای خوشگلت رو بارونی کنی باهات قهر میکنم .با ارزوی موفقیت دوست دار تو "متین"
    «عشق» در لحظه پديد مي‌آيد، «دوست داشتن» در امتداد زمان. اين،

    اساسي‌ترين تفاوت ميان عشق و دوست‌داشتن است. عشق، معيارها را

    درهم مي‌ريزد؛ دوست‌داشتن بر پايه‌ي معيارها بنا مي‌شود. عشق، ناگهان

    وناخواسته شعله مي‌کشد؛ دوست‌داشتن، از شناختن و خواستن

    سرچشمه مي‌گيرد. عشق، قانون نمي‌شناسد؛ دوست‌داشتن، اوج احترام

    به مجموعه‌يي از قوانينِ عاطفي‌ست. عشق، فوران مي‌کند - چون

    آتشفشان، و شُرّه مي‌کند- چون آبشاري عظيم؛ دوست‌داشتن، جاري

    مي‌شود - چون رودخانه‌يي بر بستري با شيب نرم. عشق، ويران کردنِ

    خويشتن است؛ دوست‌داشتن، ساختني عظيم.

    عشق، دق‌الباب نمي‌کند، مؤدب نيست، حرف‌شنو نيست، درس خوانده

    نيست، درويش نيست، حسابگر نيست، سر به‌زير نيست، مطيع نيست‌…

    عشق، ديوار را باور نمي‌کند، کوه را باور نمي‌کند، گرداب را باور نمي‌کند،

    زخم دهان باز کرده را باور نمي‌کند، مرگ را باور نمي‌کند…

    عشق، در وهله‌ي پيدايي، دوست‌داشتن را نفي مي‌کند، ناديده مي‌گيرد،

    پس مي‌زند، له مي‌کند و مي‌گذرد. دوست‌داشتن نيز، ناگزير، در امتداد

    زمان، عشق را دود مي‌کند، به آسمان مي‌فرستد، و چون خاطره‌يي حرام،

    فرشته‌ي نگهباني بر آن مي‌گمارد. عشق، سِحر است؛ دوست‌داشتن،

    باطل‌السحر. عشق و دوست‌داشتن، از پي هم مي‌آيند؛ اما هرگز در يک

    خانه منزل نمي‌کنند. عشق، انقلاب است؛ دوست‌داشتن، اصلاح. ميان

    عشق و دوست‌داشتن، هيچ نقطه‌ي مشترکي نيست. از دوست‌داشتن به

    عشق مي‌توان رسيد، و از عشق، به دوست‌داشتن؛ امّا به هرحال، اين

    حرکت، از خود به خود نيست؛ از نوعي به نوعي‌ست، از خميره‌يي به

    خميره‌يي… و فاصله‌يي‌ست ابدي ميان عشق و دوست‌داشتن، که براي

    پيمودن اين فاصله، يا بايد پريد، يا بايد فرو چکيد…


     
    آخرین ویرایش:

    mobina mahbob

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    52
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    146
    با تاسف سرم رو بالا گرفتم نه چشمم تو دو تا چشم توسی غلتید یه کت شلوار مشکی با پاپیون که تو گردنش خودنمایی میکرد اشک از چشمم سرخورد خدا جون یعنی جدایی تموم شده مثل همیشه چشماش براق خواستنی بود بهارک با خشم به سمتم اومد خیلی خشک بهم گفت :پاشو ازاد باید همه چیز رو بدونی بسه لجبازی برو ته باغ

    دیگه سینان نبود انگاری غیب شد کسی حواسش به من نبود رسیدم ته باغ یه میز دو نفره یه موزیک اروم چقدر عاشقانه با پرستیژخاص خودش همونطور که فندک دستش بود شمع ها رو روشن کرد و شروع کرد به حرف زدن :

    اوا اعتمادی دختری که از وقتی وارد حرفه مادلینگ شدم هم دوست شدیم بهش وابسته شدم اون موقع من 18سالم بود خیلی دوسش داشتم اما هیچ وقت عاشقش نبودم کسی نبود که من باهاش عشق رو تجربه کنم تولد بهترین دوستم بود منم هیچ وقت پارتی بدون اوا نمیرفتم گفت خودم میام خیلی نگرانش شدم تلفنش خاموش بود اما نگرانیم بی فایده بود چون اون داش خوش میگذروند کلید خونش رو داشتم وارد خونه شدم خشک شدم مثلل کسی که برق 280 ولتی بهش وصل شده عـریـ*ـان تو بغـ*ـل یکی نشسته بود ل*ـاس میزد نوشیدنی میخورد کی میتونست همچین خیانتی کنه از خودم خجالت کشیدم من مثل ادم باهاش رفتار کردم اما اون مثل حیووون گشنه جوابم رو داد اون هیچی نداشت یه دهاتی بی سر پا بود که به خاطر اندام برونزش وارد مدلینگ شد همه چیز براش فراهم کردم خونه ماشین 6 سال ریخت نحسش رو ندیدم دوباره دیدمش اما اومد گفت پشیمونه میخواد برگرده از این چرندیات اون شبی که ما با هم قرار داشتیم اومد پیشم گفت میرم تا خوشبخت شی و من رو با تمام بدی هام ببخش اما من نبخشیدمش هم به خاطر خودم و هم به خاطر تو اون لحظه دستم رو گرفت ومن زود کشیدم بیرون که برای تو سوئ تفاهم شد و برای همیشه رفت المان .

    بهم نزدیک شد باورم نمیشه جدایی تموم شده پدر سوخته چه ازاد کش تیپ زده اومد جلو موهام رو بو کشید

    سینان-هوووم چه بوی خوبی میدی بوی زندگی بوی زندگی که با تو فقط میشه حس کرد بی معرفت نگفتی سکته کنم از نبودت این دو ماه مردم بردیا رو نرم کردم تا ادرسی ازت بگیرم حالا نوبت من بود با سرعت رفتم بغلش و گفتم :خیلی دوست دام سینان

    سینان-ای جااانم منم زندگیم من عاشقتم دختر جوجه کوچولو من
    فاصله تموم شد لباش رو رو لبام گذاشت و با خشونت میبوسید منم همراهیش کردم از هم جدا شدیم هر دو نفس نفس زدم و
    (
    بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم

    همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم

    شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،

    شدم آن عاشق ديوانه كه بودم



    در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد

    باغ صد خاطره خنديد

    عطر صد خاطره پيچيد



    يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم

    پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم

    ساعتي بر لب آن جوي نشستيم

    تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت

    من همه محو تماشاي نگاهت



    آسمان صاف و شب آرام

    بخت خندان و زمان رام

    خوشه ماه فرو ريخته در آب

    شاخه ها دست برآورده به مهتاب

    شب و صحرا و گل و سنگ

    همه دل داده به آواز شباهنگ



    يادم آيد : تو به من گفتي :

    از اين عشق حذر كن!

    لحظه اي چند بر اين آب نظر كن

    آب ، آئينه عشق گذران است

    تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است

    باش فردا ،‌ كه دلت با دگران است!

    تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!



    با تو گفتم :‌

    "حذر از عشق؟

    ندانم!

    سفر از پيش تو؟‌

    هرگز نتوانم!

    روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد

    چون كبوتر لب بام تو نشستم،

    تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم"

    باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم

    تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم

    حذر از عشق ندانم

    سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!



    اشكي ازشاخه فرو ريخت

    مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت!

    اشك در چشم تو لرزيد

    ماه بر عشق تو خنديد،

    يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم

    پاي در دامن اندوه كشيدم

    نگسستم ، نرميدم



    رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم

    نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم

    نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم!

    بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!)
     
    آخرین ویرایش:

    mobina mahbob

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    52
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    146
    گفت:نمیدونی چقدر دلتنگت بودم هوا برام خفقان اور شد زندگی بی معنا شد جلوم زانو زد از تو جیبش یه جعبه مخملی قرمز در اورد

    سینان-پرنسس زندگی من بانوی رنج دیده قصه ی من همونطور که ملکه ذهنم شدی و این قلب رو تصاحب کردی خانوم خونم میشی تاج سرم میشی

    اشک تو چشمام حلقه زد یعنی من بعد این همه سختی به عشقم رسیدم سرم رو تکون دادم حلقه رو دستم کرد دستم رو بوسیدبغلم کرد منو چرخوند با صدای بلند گفت :عاشقتمم ازاد من

    -به زارم زمین دیووونه

    سینان-دیووونه توئم زندگی

    صدای دست مهمونا اومد بهارک کیان نارین اراز مامان مهتاب جون عمو خشایار لبخند میزدن من و این همه خوشبختی محاله .........

    روز عروسیمه روزی که دارم با عشق میل اراده خودم ازدواج میکنم با مردی که همه دنیامه عروس این مجلس من و نارین هستیم خیلی خوشحالم صبح اراز ما رو رسوند ارایشگاه دیگه خسته شدم از صبح زیر دست اقدس جونم

    اقدس جون-پا شو خانوم خوشگله برو لباست رو بپوش

    لباس عروس با سلیقه سینان انتخاب کردم از فرانسه خریدیم فیت تنم بود خیلی ناز شدم همزمان با من نارین هم از اتاق بیرون اومد همو بغـ*ـل کردیم

    اقدس –اقایون منتظرند اول نارین رفت بعد چند مین من رفتم خدایااا چی خلق کردی یه کت شلوار سفید قسمت یقه کت مشکی با پاپیون مشکی پیراهن سفید مو هاش هم یه طرف زده بود یه دسته گل قرمز رز تو دستش اگه کسی نبود میپریدم لپاش رو میبوسیدم همو خیره نگا میکردیم اومد جلو گل رو بهم داد دستم رو گرفت در رو برام باز کرد ماشین مک لارن قرمز با دیزاین ساده گل تزئین شد یه موزیک خیلی قشنگ (تو تو تو بهراد شهریاری)

    سینان باهاش هم خوانی میکرد





    کاش تا ابد بمونی با من که میخوامت تا پای جون

    اگه خبر نداری اینو بهت میگم بدون

    مهربون میشم همیشه بدون این ترانه اولیشه

    میخوام که عاشق باشی وای اگه بشه چی میشه

    تو تو تو اینجوری نکن چشاتو

    تو تو تو غمگینش نکن صداتو

    تو دوباره یه نگاه بکن عاشقتو

    نه نه نه نگیر ازم خنده هاتو


    حرف دلمو میگم تا یه روزی نگی دیگه دیره

    اگه فکرشم کنی دل من تا اخرش میره

    حسی که به تو دارم بگو چه اسمی روش بذارم

    خودم اینو میدونم و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ست کمه دوست دارم

    تو تو تو اینجوری نکن چشاتو

    تو تو تو غمگینش نکن صداتو

    تو دوباره یه نگاه بکن عاشقتو

    نه نه نه نگیر ازم خنده هاتو
    حرف دلمو میگم تا یه روزی نگی دیگه دیره اگه فکرشم کنی دل من تا اخرش میره
     

    mobina mahbob

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    52
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    146
    چند روزیست که روی لب هایم ،چیزی به جز لبخند تلخ نقش نبسته...

    شاید هم چند هفته است...

    شاید هم چند ماه...

    هر چه که هست،

    فقط میدانم مدت زیادیست که لبخند هایم پوزخند و خنده هایم بغض شده اند ...

    هرچند همیشه از درون میگریم...

    هر از گاهی در آیینه نگاهی به خود می اندازم و میپرسم:آیا این منم؟!

    این همان منم که هر کجا که بودم،

    نمی گذاشتم لبخند از روی لب های کسی پر بکشد و غم توی دلش خانه کند؛

    که خود حالا،

    فقط گاهی به تقدیر خویش،پوزخندی میزنم...!؟!؟

    روزگار برای همه ساز های مختلفی کوک میکند...

    برای برخی بیش و برخی کمتر...

    اما انگار من صدر نشین گروه اولم...؛

    که درست هنگاهی که داشتم روی خاطراتی که روی ذهنم حک شده بودند،

    پارچه ی فراموشی میکشیدم،

    روزگار تلنگری مهیب به من زد که علاوه بر شکستنم،

    مرا وادار به انتظاری دوباره،طولانی تر اما قاطعانه تر کرد...

    اما چه می شود کرد و چه می توان گفت...

    جز رقصیدن به ساز روزگار و سکوتی سنگین،

    که گاهی خویش را نیز در آن گم میکنم!

    سکوتی برای حفظ آرامش و تعادل همه چیز به جز خودم...

    سکوتی که به واسطه ی پر از حرف و درد بودن به

    وجود می آید...!

    سکوتی تلخ...

    اما کار ساز...

    که گمان میبرم روزی کار خودم را نیز بسازد...!

    images

    گاهی دلم میخواهد در هـَــمــــهَـــمِــــه یِ سـُــکــــوتِ درونم گـــــــــــــم شوم...

    در دَریــــایِ تُهــــیِ افکارم غَـــــرق شوم...

    با آوازِ بی صِــــدایِ قَنــــاریِ دِلَم زمزمه کنم و شـــعر بـــی آهـَـنـــــگی بخوانم ...

    گاهی دلم میخواهد،ذهنم پر از خــــــــالی شود....

    دلم میخواهد به "هــــیـــچی " فکر کنم ...

    بدون هیچ دَغــدَغـــِه ای....

    شاید گاهی دلم بـــی دَغـــدَغـــِه بودن میخواهد ...

    گاهی دوست دارم در سیــــلِ پـُـــرخُــــروشِ اَفکارَم،قـَــطــــرِه ای آرامِــــش بیابم....

    این روزها ، گاهی دلم

    ذَره ای،،،،

    مـــِـثقـــالی،،،،

    مُحََـــبَـــتِ خــــالِـــــصانه،آن هم از نوع بی چون و چِرایَش میخواهد....

    اما افسوس....انگار دنبال ســــــوزَنی در انبار کاه میگردم....

    البته اگــــــر سوزنی وجود داشته باشد....

    اِنـــــگار...

    انگار این روزها دلم خیلی "پـُـــــرتَــــوَقــُــــع" شده است......
     
    آخرین ویرایش:

    mobina mahbob

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    52
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    146
    کم کمک شب آمد

    دشت سرسبز به پیشواز شب تقدیم کرد شب بو را

    همه ی دشت سراسر پر بود

    پر از شب بو بود

    پر از بوی قشنگ احساس



    در میان این دشت شب بوی وقت تولد می جست

    و به محض یافتن به اسمان لبخند زد

    و دران نگاه خندان نگاهش در چشمان ماه لغزید

    قلب شب بو لرزید

    عشق در او دوید

    گونه ها ی ماه از شرم حیا شد کبود

    شب بو هر شب بوئید

    رو به سوی مهتاب

    ولی از غصه ی این فاصله او

    هر شبی میگریید

    آخرش بر دل خود فریاد زد:

    تا به کی فاصله ها؟!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اشک جدایی ریختن ؟!

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در هـ*ـوس مه بودن؟!

    فاصله بین من وماه زیاد است

    اما...



    قلب من نزد وی است"



    شب بو کم کم خندید

    غصه ها را بر قفس دور آویخت

    از زمین فریاد زد:

    "ای مه زیبا رو قلب من پیش تو است

    تا ابد با من باش!"



    مه نگاهی انداخت



    کم کمک می خندید



    ناگهان بر هم خورد



    چهره ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    ابرهایی خشمگین

    زشت و مشکی

    پر از غیض و کین

    کور از غیرت نابخرد ناجای شدید

    پرده بر چهره ی ماه افکندند

    بر زمین و آسمان



    بر خود و بر مهتاب

    مشت افکند ند... مشتان سیاه

    و فشردند بر هم ... همچنان دندان ها

    از گلوشان بر میخاست

    نعره ای رعد آسا

    شب بوی بیچاره خیره ماند و حیران

    بر سرش می ریختند

    قطرات سهمگین باران

    ابرهای خشمگین

    آنقدر غریدند



    که همه سوی زمان از طپش قلب شب بو پر شد

    ناگهان او لرزید

    لحظه ای اندیشید
    - ماه باز هم زیباست-

    و دوباره لرزید

    و پیاپی لرزید



    و به یک چشم بر هم زدن یک گنجشک روی گل ها خمید

    و در آن آخرین لحظه ی عشق

    زیر لب زمزمه کرد



    شعر زیبای یک شاعر را:

    " افتاد



    شکست

    زیر باران پوسید

    آدم که نکشته بود

    عاشق شده بود؛ "
    این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!
    این عشق تو سرپناه آخر من است ، و این دوست داشتنت ، تنها امید بودن من است…
    بدون تو حرفی برای گفتن نیست به جز یک کلام : آن هم کلام آخر : خدانگهدار زندگی!
    بدون تو جایی برای ماندن نیست و هیچ راهی برای زنده بودن نیست….
    چشم به راه تو میباشم در این جاده زندگی ، با پاهای خسته و دلی پر از امید!
    وقتی غروب می شود و تو نمی آیی دلم پر از خون می شود و چشمهایم پر از اشک…
    باز به انتظار طلوع و آمدنت مینشینم ، دلم میخواهد آن لحظه
    همچو خورشید در آسمان قلبم طلوع کنی ….
    ای وای از فردا… و وای از آن روزی که آسمان ابری و دلگرفته باشد ….
    آن زمان خورشیدی در آسمان نیست ، و باز باید به انتظارت نشست ….
    نشست و گریست با همان دل پر از خون ، با آن پاهای خسته و قلبی شکسته….
    این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!

    .
    ین روزا، نمیدونم دلــــم چی میخواد...

    فقط میدونم هر چی که هست،زمیــنــی نیست...

    مـــادی نیست...

    چند وقتیه که نمی تونیم این اطراف پیداش کنیم...

    البته شاید یه روزایی،که شاید مربوط بشه به خیلی سال های پیش،راحت پیدا میشد...

    ولی حالا دیگه نـــیـسـت...

    البته شایدم باشه،ولی خیــلــی خـیــلی کــــم...!!!!

    اونقدر کم که دست هر کسی بهش نمیرسه...

    این چیزی که من دنبالش میگردم رو،

    شاید خیلی ها داشته باشن

    اما قــــــــــــدرش رو ندونن...!

    و شایدم خیلی ها مثل من دنبالــــش باشن...!!!

    این چیزی که دارمم ازش حرف میزنم،

    چیز خیلی با ارزشــــیـــــه

    ولی با پــــول نمی شه خریدش...!!!

    با زور نمیشه گرفتش و به دستش آورد...

    این روزا...

    توی این دنیای شلوغ و پر از آدم،

    دلم دنبال یه ذره محــــبــــت میگرده...!!!!

    یه ذره دوســـتـــی...

    صـــمــیـمــیت...

    یه قطره دوســـت داشــتــن...

    و شایدم کمی عشـــق...!!!!

    دلم بین این همه آدم،

    دنبال فقط یه ذره هــمــدلی و هــمـــدردی میگرده...

    اما افسوس که ....هِــــــــــــــــــی...!!

    شــمـــا چــــی؟؟؟!؟!

    شما جایی سراغ دارین که بشه این چیزایی رو که ازش حرف زدم پیدا کرد...؟!؟!؟!
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا