- عضویت
- 2016/10/29
- ارسالی ها
- 409
- امتیاز واکنش
- 23,954
- امتیاز
- 631
- سن
- 20
- چی؟....کیا چی کار میکنن؟....کجا؟
به جایی اشاره کرد....دنباله انگشت اشارش رو گرفتم و رفتم تا رسیدم به..........ااااااااو مااااااااااای گاااااااااااد.....صحنه خاک بر سری!....یه پسره و دختره داشتن همدیگه رو میبوسیدن.
- چشاتو درویش کن بیتربیت.....این چیه تو نگا میکنی هاااااا؟....نوچ نوچ....دل ننت خوش با این پسر تربیت کردنش
دوباره سرم رو کردم تو سطل.
میکا - چرا؟
ای بابا...لایلا خانوم کجایی بیای ببینی خفاش غارنشینت داره به راه چپ کشیده میشه!!
- هیچی بابا....فقط نگاشون نکن.
میکائیل - اون یکی چیه؟
سرم رو از تو سطل بیرون اوردم و به جایی که نگاه میکرد زل زدم.
- اون؟ بهش میگن ترن هوایی!
میکائیل- میشه بریم؟
یهویی بلند شدم و سطل رو گذاشتم تو بغـ*ـل اولین نفری که از کنارم رد میشد! سریع دست میکا رو گرفتم و دنبال خودم کشوندمش سمت ترن!
- این یکی رو هستم!
ترن فوق العاده سرعت بود و من بیشتر از اینکه از هیجان جیغ بزنم به میکا که دستپاچه و هیجان زده سعی میکرد کلاه شنلش رو که بخاطر سرعت بالای ترن داشت پرواز میکرد رو روی سرش نگه داره و همزمان میله اهنی جلوش رو بگیره تا نیوفته! بعد از خوردن پشمک و تافی و سوار شدن رنجر...و یورو بانجی و سالتو و سفینه... تازه یادم اومد دیگه واقعا دیر کردم!! ... انقدر خوش گذشت که دیگه اصلا یادم نبود!...خدایی به من که قبلا شهر بازی رفته بودم خیلی خیلی خوش گذشت دیگه میکا رو که تا حالا اصلا شهر بازی ندیده بود نگوووو....
دستش رو گرفتم و از میون جمعیت دنبال خودم کشوندمش.
به جایی اشاره کرد....دنباله انگشت اشارش رو گرفتم و رفتم تا رسیدم به..........ااااااااو مااااااااااای گاااااااااااد.....صحنه خاک بر سری!....یه پسره و دختره داشتن همدیگه رو میبوسیدن.
- چشاتو درویش کن بیتربیت.....این چیه تو نگا میکنی هاااااا؟....نوچ نوچ....دل ننت خوش با این پسر تربیت کردنش
دوباره سرم رو کردم تو سطل.
میکا - چرا؟
ای بابا...لایلا خانوم کجایی بیای ببینی خفاش غارنشینت داره به راه چپ کشیده میشه!!
- هیچی بابا....فقط نگاشون نکن.
میکائیل - اون یکی چیه؟
سرم رو از تو سطل بیرون اوردم و به جایی که نگاه میکرد زل زدم.
- اون؟ بهش میگن ترن هوایی!
میکائیل- میشه بریم؟
یهویی بلند شدم و سطل رو گذاشتم تو بغـ*ـل اولین نفری که از کنارم رد میشد! سریع دست میکا رو گرفتم و دنبال خودم کشوندمش سمت ترن!
- این یکی رو هستم!
ترن فوق العاده سرعت بود و من بیشتر از اینکه از هیجان جیغ بزنم به میکا که دستپاچه و هیجان زده سعی میکرد کلاه شنلش رو که بخاطر سرعت بالای ترن داشت پرواز میکرد رو روی سرش نگه داره و همزمان میله اهنی جلوش رو بگیره تا نیوفته! بعد از خوردن پشمک و تافی و سوار شدن رنجر...و یورو بانجی و سالتو و سفینه... تازه یادم اومد دیگه واقعا دیر کردم!! ... انقدر خوش گذشت که دیگه اصلا یادم نبود!...خدایی به من که قبلا شهر بازی رفته بودم خیلی خیلی خوش گذشت دیگه میکا رو که تا حالا اصلا شهر بازی ندیده بود نگوووو....
دستش رو گرفتم و از میون جمعیت دنبال خودم کشوندمش.
آخرین ویرایش: