کامل شده رمان قضاوت |shaghayegh.sh کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

shaghayegh.sh

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/02
ارسالی ها
110
امتیاز واکنش
1,646
امتیاز
336
محل سکونت
تهران
#پارت_پنجاه_هفتمــــــــــــــــ
ارتین:بفرما راحت شدی باید بیان تیکه بندازن بهت.
-خب تو برای چی رفتی اونجا می ایستادی اینجا؛
والا یه چیزایی میگه ها تاب بازیو ول کنم که بقیه بهم تیکه نندازن.
ارتین یه نگاه کرد برگشت اومد تاب کنارینم نشست.
ارتین:مسـ*ـتانه خیلی بچه ایی!!!
-وا چرا ببینم تو خود درگیری مضمن داری فقط به من گیر میدی.
خوشگلی دردسر داره دیگه میقاپن از روهوا.
ارتین:سقفو بگیر
-داااارمـــــــــــــــــــش
ارتین:من میشکونم اون دستیو که روهوا بقاپه
نمیدونم چرا وقتی این حرفو زد یه حس و خلصه شیرینی انگار بهم تزریق کردن خیلی خوشحال شدم ولی حفظ ظاهر کردمو هیچی نگفتم.
.یکم گذشت دیدم ارتینم داره تاب بازی میکنه.
-ببینم خوش میگذره؛ ابهتتون پایین نیاد.
ارتین:برو بابا چه کیفی میده!!!!
-اره خیلی حال میده؛ حالا نمیخواد تاب بازی کنی .من باید بازی کنم بدو بیا منو هل بده.
ارتین:گندت بزنن که نمیزاری بازیمونو بکنیم.
اومدو هلم داد انقدر بازی کردم که خسته شدم.
-ارتین؟؟؟
ارتین:جونم!!!
(بازم اون حسه عجیب)
من بستنی میخوام باید بهم بستنی بدی.
ارتین:باشه بیا بریم بخرم برات
رفتیم یدونه بستنیه قیفیه شکلاتی برام گرفت.
برای خودش نخرید منم داشتم با لـ*ـذت میخودمش که وسطاش کم اوردم.
-ارتین من بستنیو نمیخورم چیکارش کنم بندازمش دور؟
ارتین:برو بابا پول پاش دادم بده خودم.
(ناکس حالا اصلا خسیس نبودا اتفاقا دستو دلباز بود)
بعد بستنیه منو برداشتو خورد منم داشتم با تعجب نگاش میکردم.
ارتین:به به چقدر خوشمزه بود
یه نگاه کردمو هیچی نگفتم این چش شده؟؟؟
تا رسیدن به خونه اصلا حرف نزدیم رفتم بالا لباسامو پرت کردم که بعدا جمعش کنم رفتم پایین ببینم چه خبره
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_پنجاه_هشتمـــــــــــــــــــ
    ارتین نشست بوده جلو تلویزییون
    -ببینم برای چی نشستی جلو تلویزییون ساعت۱نصفه شب؟؟؟
    ارتین یه نیشخند زد.
    ارتین:میخوام فیلم ترسناک ببینم از سهیل گرفته بودم میخوای ببینی؟
    اوه اوه نه جونه ننت بیخیال هردفعه توبه میکنم که نبینم ولی بعدش به شکر خوردن میوفتم الان باید یه جوری بپیچونمش
    -نه مرسی خوابم میاد باید برم بخوابم شب بخیر.
    ارتین:نکنه میترسی اشکال نداره برو بخواب.
    -نه خیر اصلا نمیترسم الان اصلا میرم تخمه و چیپس و پفک میارم باهم میشینیم میبینیم.
    ارتین:باشه
    ووای خدا دیدی چیشد لعنت به این رگ لجبازی که ادمو بیچاره میکنه
    وجدان:خب برو بهش بگومیترسی
    -الان برم بهش بگم پس فردا همه جا جارمیزنه تازشم دستمم میگیره توام دیگه پیشنهادای مزخرف نده
    وجدان جانه عزیزم یدونه ام زدپس کلامو یه حرفه زشتیم زد که جایز نیست بگم.
    رفتم از توکابینت چیپس و پفک و تخمه اوردم اومدم نشستم مبل بغلیه ارتین اونم سیدیو گذاشت.
    رفت برقارم خاموش کرد که منم جدو ابادشو قرین رحمت قرار دادم
    #پارت_پنجاه_نهم
    اوه اوه خدا به خیر بگذرونه اول فیلم با این صدا شروع شد.
    خدابقیشو به خیر بگذرونه.
    بعد از اینکه اسامیو تموم کرد فیلم شروع شد.
    یه زنه که یه تاپ و شلوارک پوشیده بود تویه یه خونه متروکه رو مبل نشسته بود.
    بعد یهو نمیدونم چیشد یکی گازش گرفت یهو اینهو این جنا شد
    میرفت هرادمیو میدید گازش میگرفت مث خودش میکرد
    به ارتین نگاه کردم دیدم اینهو خیالش نیست.
    حاله منه بدبخت انقدر متکاهارو چنگ زدم همه اثراتش روشونه
    زنه بعد اینکه تمام خانوادشو مث خودش اینطوری کرد یه ارّه برداشت رفت سراغه یه یارو از وسط با اره دوتاش کرد :@
    اقا تامن اینو دیدم ازترسم سرمو کرده بودم تومتکا تازه متکارم گاز میزدم............
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_شصتمـــــــــــــــ
    اصلا دست به هیچ کوفتی نزدم
    زنه بعد اینکه نصف مردم شهر از وسط دو شقه کرد دیگه گمشد.
    داشت یه مرد نشون میداد که تو ماشین از سرما اومد بخاریشو روشن کنه دید این زنه بقل دستشه تا اومد در ماشینو باز کنه زنه گازش گرفت مث خودش کرد.
    اصلا فکرشم ترسناکه فکرشو کن هیچکس تو ماشین نیست بعد یهو برگردی ببینی هست خب معلومه من بشخصه زهرترک میشم.
    بعد زنه اخرش رفت تو اون خونههه رو همون مبله نشست یه عالمه جن اومدن سراغش خون و تن و بدنشو خوردن از اون فقط چندتا استخون موند.
    اقا منکه رسما شاشیده بودم به خودم ،شلوار لازم شده بودم.
    فیلـــــــــــــــم تموم شد همین.
    خدا خیرشون نده با این فیلمشون منکه کل فیلمو کلم تو متکاها بود.
    #پارت_شصت_یکم
    ارتین:اه اه خاک توسرت سهیل این چه فیلم مزخرفی بود ، همچین گفت ترسناکه گفتم نصف شب خوابم نمیبره اینم شد فیلم اخه یابو علفی
    واییی خدا این چی میگه اینکه از ترسناکم ترسناک تر بود همشونم از دم گشنه بودن همشون میخواستن خون بخورن
    ارتین چراغارو روشن کرد دید من همینطوری نشستم.
    ارتین:اهای فیلم تموم شد بلندشو بگیر بخواب؛ ترسیدی؟؟؟
    -‌ترسیدن!!! نه بابا من خوراکم فیلم ترسناکه(حالا مث چی دروغ میگم)
    شب بخیر گفتم گرفتم بخوابم ولی مگه خوابم میمرد ارتین الهیی بگم چی بشی همش میترسیدم یکی بیاد گازم بگیره.
    بلندشدم برم پایین بببینم ارتین چیکار میکنه از پله ها اروم اومدم پایین سمت اتاقی که ارتین بود رفتم.
    رفتم اتاق ارتین دیدم خیلی راحت خوابه حسابیم خروپفش رو هواست معلومه امشب حسابی سخت گذشته
    اخ لجم گرفت من این جا دارم ارواحه جدمو زیارت میکنم اونوقت این راحت خوابیده.
    یه فکری به کله مبارکم زد. قوربونش برم خوب کار میکنه واسه تشویقت بیشتر ماهی میخورم مخ جونم
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_شصت_دومـــــــــــــــــــ
    رفتم کاور فیلمو برداشتم.
    اخه عکسه زنه روش بود اوه اوه این عکسشم ترسناکه دیگه چه برسه به فیلمش، من نمیدونم این ارتین دیگه کیه که میگه ترسناک نیست.
    رفتم بالا تو اتاقم؛
    من اگه بزارم ارتین بخوابه مسـ*ـتانه راد نیستم هیچ دختره بابامم نیستم دارم برات اقای تهرانی کج و کله.
    حالتو میگیرم بچه پرو به من میگه میترسی.
    رفتم لوازم ارایشمو برداشتم قیافمو شبیه این زنه کردم.
    صورتمو سفیده سفید کرده بودم سفید که بودم الان دقیقا شبیه روح بودم.
    لبامم یه رژکبود زدم بعد روشو کار کردم که یذره ام سفید کردم.
    دیگه مو نمیزدم باروح؛ خودم تو اینه دیدم یه جیغه خفیف کشیدم که سریع دستمو گزاشتم رو دهنم.
    رفتم پایین در اتاقو بازکردم....
    دیدم ارتین راحت خوابیده چه عجب مایبار دیدیم این بشر یه لباس تنشه.
    رفتم قشنگ دوربینو جوری کار گزاشتم که تمام عکس العملشو داشته باشم.
    #پارت_شصت_سومــــــــــــــــــــ
    رفتم تکونش دادم دیدم بیدار نمیشه.
    نخیر ادم بشو نیست
    یکم درو تکون دادم تا صداش دربیاد؛ در پنجرام باز کردم کردم تا باد بیاد.
    دوباره تکونش دادم، بااین سروصداها از زیر پتو اومد بیرون منم که دقیقا روبه روش بودم یه نگاه کرد بلند شد .
    بعد دوباره پتو کشید بعد انگار دوباره فهمیده چی دیده یه نگاه به من انداخت داد کشید.
    ارتین:ااااااااااااااااااااا واااااااااای خداااااااااااااااا
    منم با داده اون داد کشیددددم:
    -ااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
    .دوباره همو نگاه کردیم ایندفعه دوباره نگاااااام کرد دوباره دادکشید.
    ارتین:خداااااااااایا
    واییی خدا تا اینو دیدم زدم زیر خنده انگار اینهو اون زنه تو فیلم خندیدم که ارتین اومد سراغم.
    یا اکثر امام زاده ها،￿
    الان این یه مشت بزنه من با دیوار یکی میشم صدام دراومد:
    -ارتین نزنیاااااا منم به خدا مسـ*ـتانه ام
    ارتین رفت شوک:
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_شصت_چهارمــــــــــــــــــــ
    ارتین رفت تو شوک یذره منو نگاه کرد بعد از شوک دراومد هرلحظه صورتش قرمزتر میشد.
    ارتین:دختره احمق این چه کاریه کردی اصلا این چه قیافه ایه واسه خودت درست کردی؟؟
    .-وای ارتین عالی بود خیلی حال داد:)
    .ارتین:زهرمار حال داد ،سکته میکردم کی میخواست منو نجات بده تو!!!!!
    -ولی خیلی خوب بود.
    رفتم دوربینم برداشتم نشونش دادم
    -تازه مدرک جرمم نگه داشتم:q
    ارتین:مسـ*ـتانه فیلمو پاک کن زود باش تا بزور مجبورت نکردم فیلمو پاک کنی.
    -نوووووچ تازه میخوام باهاش کارای خوب خوب انجام بدم
    ارتین:مسـ*ـتانه فقط ببینم این فیلم دسته کسیه من میدونمو تو
    اومد سراغم تا دیدمش فرار کردم کل سالن دنبالم بود میخواست دوربین و ازم بگیره ولی عمرا این کارو بزارم انجام بده.
    رفتم سمت اشپزخونه،ای ددم اینجا که راه فرار نیست؛
    ارتین:اهان حالا دوربینو رد کن بیاد
    _عمراااااا حرفشم نزن.
    ارتین:بدو دوربینو بده تا یه جور دیگه حالیت نکردم.
    کنار دستش خالی بود یکیم اینورو اونورو نگاه کردم که حواسش پرت شد منم سریع از اون قیمت ردشدم از پله ها بالارفتم به سوی اتاااااقم
    _اقای تهرانی خووووش باشید.
    ارتین:مســـــــــتاااااااااااااانـــــــــــــــــہ میکشمت.
    #پارت_شصت_پنجمـــــــــــــــــــ
    اوه اوه چه دادی میکشه دستمو گزاشتم رو گوشم های های خندیدم
    پسره نکبت با اون فیلم گزاشتنش.
    اول فیلمو نگاه کردم؛ ایولا تمام فیلمم که گرفته منم چون جلو دوربین بودم اصلا قیافم معلوم نبود فقط ارتین بالاتنه به بالا معلوم بود که با اون رنگ پریده داره داد میزنه.
    خخخخخخخ خیلی خبیثم تازه به این نتیجه رسیدماااا قبل اینطوری نبودم.
    فیلمو برداشتم ریختم تو لب تاب بعد تو گوشیم.
    بزار بچه ها بیان بهشون نشون میدم فقط همین فردا ارتین اینجاست بعدش میره.
    صب بلندشدم خوابالو خوابالو رفتم اشپزخونه دیدم ارتین میزو چیده.
    -چه عجب دیدیم شما یبار خودتونو به زحمت انداختی
    ارتین:خجالت نکشیا اینجا من مهمونم تو صاحب خونه تو باید اماده کنی نه من ولی مث خرس قطبی همش خوابی.
    بیراهم نمیگه حرف حق جواب نداره بیخیالش شدم ولی بد مهربون شده.
    اومدم روصندلی بشینم که صبونمو کوفت کنم برم به ادامه خوابم برسم.
    اقا چشتون روز بد نبینه تا اومدم بشینم با باسـ ـن اومدم رو زمین یعنی ترکیدااا انقدر درد گرفت که نگوو.
    کاره ارتین بوده تا اومدم بشینم صندلیو از زیر پام کشیده بود کصااااافت.
    خواب از سرم پرید اومدم صدامو بندازم پس کلم که.
    ارتین:یعنی بخوای صداتو بلند کنی حالتو میگیرم اون از کار دیشبت الانم هرچی عوض داره گله نداره
    راست میگه منم دست به باسـ ـن رفتم بالا سره راه دیدم یه نیشخند میزنه یه چش غره رفتم که خندش بیشتر شد کصافت حالتو میگیرم نیگاه کن.
    لاکردار چقدر خوشگل میخنده
    (زهرمار قشنگ میخنده برو ببینم)
    اوووووف خیلی درد میکنههههه
    اییییی ننم درد میکنه
    پسره چلغوز عقب افتاده
    اییییی درد میکنه
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_شصت_ششمـــــــــــــــــــ
    دارم برات عاق ارتین حالتو نگیرم مسـ*ـتانه راد نیستم.
    هیچکس نمیتونه حاله منو بگیره من حاله همه رو میگیرم توکه جعفری ای بیش نیستی.
    گذاشتم وقت ناهار برسه حالشو بگیرم.
    برای ناهار رفتم پایین تا یه غذایی درست کنم،
    اشپزخونه موقع غذا درست کردن این ارتین هی میومد مشکوک نگاه میکرد،بدبخت حق داره اگه بدونه چه نقشه ای کشیدم واسش دیگه از این کارا نمیکنه.
    غذا که حاضرشد صداش کردم که بیاد بشینه سره میز .
    غذا تن ماهی با سبزی پلو بود نقشه خیلی توپی بود.
    وقتی داشتم براش غذامیکشیدم یه تارمو از برای خودمو تو غذاش انداختم.
    یوهاهاهاها
    تازه کلیم تو لیوان ابش نمک ریختم.
    #پارت_شصت_هفتمـــــــــــــــــــــــ
    نشست غذاشو بخوره چون تو این چنددفعه که برخورد داشتیم میدیدم همیشه اول یه لیوان اب میخورد.
    ا تانشست یه نگاه به من کرد بعد لیوان اب اورد بالا
    (افرین خودت دور خودت بگردی بالا)
    تا ابو خورد یدفعه هرچی تو دهنش بودو ریخت توصورت منه
    ای برجدو ابادت صلوات اه لزج شدم احمق بیشور.
    ارتین:مسـ*ـتانه نصفت میکنم.
    سریع رفت یه لیوان اب خورد نشست.
    اوووف کجایی اقا ارتین که قراره بدترش سرت بیاااااد.
    یوهاهاهاهاها
    رفتم لباسمو عوض کردم بازم نشستم
    بدنگاهم میکرد شلوار لازم شدم خفن
    تا قاشق اول گذاشت دهنش یدفعه دهنش زد رو ترمز از دهنش مویه منو اورد بیرون بد باحالت چندشی نگاه کررد بعد سریع زد دست به اب
    من که داشتم هرهر میخندم خیلی قیافش باحال بود ای کاش ازش عکس میگرفتم
    بعد مسطراح تا اومد طرفم مث میگ میگ دویدممم.
    ا ونم هی داد میزد که وایسا اگه بگیرمت نصفت میکنم.
    منم سریع دویدم تو اتاقم درم بستم تا خوده شب که بچه ها بیان بیرون نیومدم
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_شصت_هشتمــــــــــــــــ
    ساعت۱۲:۴۵بود که بچه ها اومدن کصافتا انقدر دیر اومدن که
    از ترس ارتین حتی نتونستم برم پایین یه چی کوفت کنم دارم میمیرم.
    رفتم پایین ارتینو دیدم خیلی خونسرد بود انگار که هیچ بلایی سرش نیومده.
    فکر کنم خبراییه
    از بچه ها خدافظی کرد درکمال تعجب از منم خدافظی کرد بعد رفت منم با اینکه تو شوک بودم ولی دیدم هیچی مهم تراز شکمم نیست رفتم دمه یخچال یه چیپس و ماست موسیر برداشتم رفتم بالا
    اون عاشقاام که هرکدوم از خستگی رفتم پیش یارشون خوابیدن.
    اه اه انقدر بدم میاد از این عشقول بازیا
    منم چیپسو خوردم انداختم سطل اشغال.
    صب باید زود بلند میشدم چون کلاس داشتم فردا بایه استاد دیگه ای کلاس داشتیم که اونم ترم بالاییو باپایینی یکی کرده بود خبره مرگشون
    منم نمیدونم ترم لیسانسو چه به ارشدی اخه خرن دیگه
    خرکه شاخ و دم نداره
    #پارت_شصت_نهمـــــــــــــــــــــ
    صب ساعت ۷برپا زدم چون ساعت ۸کلاس داشتم.
    یه مانتو مغز پسته ایی باشلوار لی ومث همیشه مغنه مشکی کصافتا نمیزاشتن بدون مغنه بیایی شالو روسری غده غن بود.
    دیگه با اونا کاری نداشتم رفتم سوار ماشین شدم فلفور به طرف دانشگاه روندم.
    اخه من نمیدونم چرا کلاسای مهمو برمیدارن میندازن واسه صب.
    اخه شماها خواب ندارید اخه چرا۸میمردید بندازید واسه ساعت۱۰حداقل.
    که همه حداقل ساعت۹بلندشن
    تا به ورودیه دانشگاه رسیدم یه بوق زدم که درو واکنن ماشینو برمم تو.
    -سلام حاج صابر صب عالی متعالی این درو بزن من این فرغونو ببرم تو
    حاج صابر:سلام دخترم الان میزنم وایسا.
    حاج صابر پیرمرد مهربونی بود بین همین هاگیر واگیر دعوای منو ارتین سره ماشینامون با حاج صابر اشنا شدم.
    وقتی اون کرکره برقیه نمیدونم چه کوفتیه اسمش بلد نیستم لامصبو داد بالا یه بوق زدم.
    -چاکـــــــــــــــــــــره حاج صابر
    حاجیم که سرتکون داد منم ماشینو بردم تو پارکینگ اوه اوه
    ساعت۷:۳۵بود الان نصفه برابچ اومدن سریع ماشین و قفل کردم به سوی کلاس این استاد ایکبیری روانه شدم
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_هفتادمــــــــــــــــــــــــــ
    ارتین:
    صب زود بلندشدم سریع حاضرشدم که برسم دانشگاه باید حاله این نیم وحبیو بگیرم کم بلا سرم نیاورده بود ولی خدایی با کاره نصفه شبش خیلی گرخیدم شبیه عجوزه ها شده بود.
    یعنی روح جدو ابادمو اونشب زیارت کردم.
    سرساعت۷:۱۵اونجا بودم بیشتر بچه ها اومده بودن کار ندارن که زود میان تا دختر بازیو پسر بازی کنن.
    یه پوزخند زدم سهیل و امیر هنوز نیومده بودن میدونستم اونا دیرتر میان این نیم وجبیم زودتر میاد جا بگیره .
    .از در که رفتم داخل به همه یه سلام کردم بعد یکی از رفیقای پایمو صدا کردم تا بپا وایسا خوراکش اینجور کارا بود.
    ارتین:سعیـــــــــدپاشو برو بپا وایسا تا این خانوم راد اومد از پله ها بالا به من بگــــــــو
    سعید:اخ جون بلا ملایی قراره سرش بیاری.
    ارتین:اره اونم چه بلایی از نوع خفنش
    همه چیو چک کردم هیچ کس حواسش به من نبود.
    از بالا یه سطل اب گذاشته بودم با طناب وصل کرده بودم به دستگیره
    نزدیکای ساعت۷:۴۰بود که سعید گفت داره میاد منم همه چیو اماده کردم لحظه شماری کردم که بیاد
    ارتین:۱،۲،۳
    تاسه رو گفتم درو واکرد در واکردن همانا خالی شدن سطل اب روی مسـ*ـتانه همانا
    #پارت_هفتاد_یکمــــــــــــــــــــــــ
    توشک بود، اینطوری بگم بچه های کلاس هم تو شک بودن.
    .یهو مسـ*ـتانه صورتش چرخید طرف من همینطوری داشتم میخندیدم با نگاهش خندم قطع شد.
    نمیدونم تو نگاهش چی داره خیلی بد ادمو جذب خودش میکنه.
    اومد جلو گفتم:
    -این به اون در خانوم راد
    مسـ*ـتانه یهو ریلکس شد از کارش تعجب کردم گفتم الان میاد میزنتم ازش بعید نبود؛ دسته بزن داره خب.
    مسـ*ـتانه:اشکال نداره اقای تهرانی دست بالای دست بسیار است.
    یه لبخند پسرکش زد که سعید محوش شد یه اخم کردم زدم به بازویه سعید که از رو نرفت بازم داشت نگاه میکرداخر مجبورشدم صداش کنم.
    ارتین:سعــــــــــــیـــــــــــــــــــــد!!!!!!
    سعید:هان، چیه، بله، بله!!!!!
    باخم برگشتم طرفش
    ارتین:تشیف ببرید من الان میام.
    پسره نکبت خجالت نمیکشه توروز روشن زل زده به قیاقه مسـ*ـتانه، خجالتم خوب چیزه پسره جلف.
    همه این اتفاقا همش ۵دقیقه ام نمیشد ،ولی مسـ*ـتانه با سرتاپای خیس و صورت خشمگین و ریلکس جلوم بود،
    بچه هاهم رسیدن .
    همشون اومدن کنارمون اوا و پری میدونستن اگه حرف بزنن مسـ*ـتانه کلشونو از بیخ میکنه.
    هوا بدجورم سرد بود یه چشم غره توپ به من رفت بعد روبه اوا و پری گفت:
    مسـ*ـتانه :من این کلاسو نمیرسم کلاس بعد ظهرو میام فعلا.
    مسـ*ـتانه که رفت بیرون سهیل و امیر پوکیدن از خنده
    سهیل:داداش دمت گرم خوب، حالشو گرفتی هرچند تعریف کرد برامون چه بلایی سرت اورده.
    امیر انگار بلاهایو که سره من اورده بود مسـ*ـتانه یادش افتاده بود.
    امیـــــر:عاخه یکی حاله تورم گرفت!
    که دوباره شدت خندشون رفتش بالا که باچشم غره های اوا با پری هردوتاشون از دم خفه شدن.
    منم دمه گوششون یه زن ذلیل گفتم رفتم سره جام نشستم.
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_هفتاد_دومـــــــــــــــــــــ
    کلاس که تموم شد، همه مون ریختیم بیرون از بس این استاده مث چی درس داد خسته شده بودیم، از وروراش.
    همون موقع مسـ*ـتانه با یه تیپو شکل دیگه اومد طرفمون.
    یه سلام کرد ماهم جوابشو دادیم،
    بعد خیلی نامحسوس که فقط من فهمیدم گفت:
    دارم برات!!!!
    یعنی خدا میدونه میخواد چیکارکنه.
    +اقای تهرانی!
    دوباره این دختره به من گیر داد
    اه دختره چندس،
    اسمش ریحانه اعظم بود چندش ترین دختره تو دانشگاه،
    بایمن ارایش اومده به من پیشنهاد رفاقت میده!؛ اه اه دیگه بی حیایو تا کجا کشونده.
    با اون لب پروتزشده و دماغ عملی گونه های کاشته شده، هروقت نگاش میکردم دوست داشتم عق بزنم.
    ریحانه:اقای تهرانی میشه ی لحظه بیاید سوال داشتم؟؟
    از بچه ها یه عذرخواهی کردمو اومدم پیش این عنترخانوم.
    #پارت_هفتاد_سومـــــــــــــــــــــــ
    -بفرماید خانوم اعظم!
    ریحانه:اقای تهرانی میشه این نکته رو برام توضیح بدید، استاد خیلی تند گفت نتونستم یاداداشت برداری کنم.
    (حالا ایکبیری دروغ میگه ها اصلا درس نمیخونه فقط دنباله این پسرو اون پسره ،
    اولش فقط به من گیردمیداد ولی دید پا نمیدم رفت سراغ امیرو سهیل که ایناهم به قوه الهی زن گرفتن دوباره اومد سراغه من)
    داشتم براش توضیح میدادم دیدم هی تو صورت من زل زده!!!
    منم بدجور عصبانی شدم.
    -خانوم اعظم اگه تو صورت من چیزی نوشته بگم براتون عکس بگیرن بفرستن از روی اون بخونید منم الکی وقت باارزشمو هدر ندم.
    اعظم:ببخشید اقای تهرانی میگفتید
    -خانوم اعظم تموم شد خوب گوش میدادید که الان به میگفتین خطم نمیشد.
    اومدم سمته اکیپمون که دیدم همه دارن از خنده منفجر میشن.
    تا قیافه ریحانه اعظمو دیدن از خنده پخش زمین شدن چون قرمز کرده بود خفن.
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_هفتاد_چهارمــــــــــــــــــ
    بین اون جمع فقط به ی نفرنگاه میکردم، اونم مسـ*ـتانه بود.
    نمیدونم تازگیا چم شده فقط دوست دارم کنارش باشم ، هروقت یکی اذیتش میکنه یا نگاش میکنه دلم میخواد قلم پاشو بشکنم چشاشم از کاسه دربیارم.
    وقتی میخندید یه چاله خوشگل رو گونش میفتاد که جذابیتشو بیشتر میکرد.
    وقتی دید نگاش میکنم ،یه چش غره رفتم که نیششو بست .
    بعد با تعجب نگام کرد قیافشو حالت سوالی داشت، که من جواب ندادم .
    دیدم امیرو سهیل دارن بد نگام میکنن و یه لبخندم چاشنیش کردن.
    دخترا یه کلاس عمومی داشتن که مااون کلاسو نداشتیم.
    رفتیم تو حیاط که سهیل زد پس کلم.
    سهیل:نه بابا راه افتادی چش غره میری!!!
    امیر:جدیدا هم که چشات فقط یه جارو میبینه!!!
    -ببندید گاله هاتونو تا چفتش نکردم انقدم چرتو پرت نگید.
    امیر:پ چرا چش غره رفتی؟؟؟
    (خدایا واقعا چرا اینطوری شدم باید یه جواب درست و درمون بدم)
    -کوربودید، اون اول خندید سردستشون اونه دیگه ،اون تموم کرد بقیه ام خنده شون ته کشید.
    سهیل:توکه راست میــــــگی!
    -من دروغ ندارم بگـــــــــم.
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا