رفتم توی حیاط و به درختی تکیه دادم. دستم روی قفسه سـ*ـینهام بود و نفسام به شدت تند شده بود. چشمام رو بستم و سعی کردم اتفاقات چند لحظه قبل رو بیارم تو ذهنم. من، رقـ*ـص، آغـ*ـوش شایگان و نفسای گرمش. وای خدایِ من! خدایا خودت عاقبت من رو بخیر کن. اشکام رو به سرعت پاک کردم و وارد سالن شدم. فقط امیدوار بودم شایگان رو نبینم. سرِ جایِ قبلیم نشستم و تا آخر مجلس هم از جام تکون نخوردم که مبادا شایگان جلوم ظاهر بشه. همون طور که آرایشم رو پاک میکردم، اشک هم میریختم. چمدونم رو چیدم و لباسام رو پوشیدم. نگاهی به ساعت انداختم.دو نصفه شب بود. باید همین امشب از این ویلایِ لعنتی بزنم بیرون. سریع از پله ها پایین اومدم و چمدونم رو کنار مبل گذاشتم. میخواستم وارد آشپزخونه بشم که صدایی شنیدم:
شایگان: به به! شال و کلاه کردین خانم مهندس؛جایی تشریف میبرین؟
- میخوام از این ویلایِ نَحس برم. حداقلش اینه که از دست تویِ عوضی راحت میشم.
قهقهه بلندی زد و بهم حمله ور شد و یقۀ لباسم رو گرفت و با خشونت داد زد:
شایگان: یه بار دیگه بگو ببینم چی گفتی؟
همون طور که سعی داشتم لباسم رو از چنگ دستای شایگان دربیارم، گفتم:
- همین که شنیدی.
یقهام رو ول کرد و گلوم رو چسبید و من رو محکم کوبید به دیوار و گفت:
شایگان: جرئت داری یه بار دیگه حرفت رو تکرار کن تا با دیوار یکیت کنم.
نفسم داشت بند میاومد ولی مهم نبود. گفتم:
- تو یه دیوانه ای. الان...من رو خفه کنی...چی گیرت میاد؟ جز...یه...عمر...آب خنک خوردن؟
عصبی نگاهم کرد. به سرفه افتاده بودم و نفس های عمیق میکشیدم که لااقل یکم اکسیژن به دست بیارم ولی دریغ از یه پاپَتی هوایِ پاک. یه دفعه ای گلوم رو ول کرد. تا خواستم یه نفسِ عمیق بکشم، دستش محکم به صورتم برخورد کرد. بدنم زمین رو لمس کرد. دوباره اشکام سرازیر شد. دستم رو گذاشتم روی لبم و با دیدن خون، نگاه پر نفرتی بهش انداختم و از جام بلند شدم. شایگان همون طور که تلوتلو میخورد، روی مبل افتاد. دسته چمدونم رو گرفتم و خواستم برم که دستم رو کشید. پرت شدم کنارش. گفتم:
- ولم کن. چی از جونم میخوای؟
با خشونت نگاهم کرد:
شایگان: هیچی، فقط میخوام آرومم کنی.
قبل از این که بخوام حرفش رو توی ذهنم تحلیل کنم، با دستش محکم چونهام رو گرفت و... قدرت کوچک ترین حرکتی رو نداشتم.گریه میکردم. صورتم از درد بی حس شده بود. خدایا، چه اتفاقی داره میافته؟ به خودم جرئتی دادم و تکون خوردم. صدای اعتراضش بلند شد:
شایگان: آروم دخت، بذار کارم رو بکنم.
میلرزیدم. عصبی و ناراحت بودم. محکم تر از قبل هولش دادم. ازم جدا شد. با سرعتی که تا به حال از خودم سراغ نداشتم، چمدونم رو برداشتم و از ویلا زدم بیرون. با سرعت تو جاده ها میروندم. بغض کرده بودم. زدم جاده خاکی و سرمو روی فرمون ماشین گذاشتم. با إکو شدن صحنه های چند دقیقه پیش، بغضم ترکید.
شایگان: به به! شال و کلاه کردین خانم مهندس؛جایی تشریف میبرین؟
- میخوام از این ویلایِ نَحس برم. حداقلش اینه که از دست تویِ عوضی راحت میشم.
قهقهه بلندی زد و بهم حمله ور شد و یقۀ لباسم رو گرفت و با خشونت داد زد:
شایگان: یه بار دیگه بگو ببینم چی گفتی؟
همون طور که سعی داشتم لباسم رو از چنگ دستای شایگان دربیارم، گفتم:
- همین که شنیدی.
یقهام رو ول کرد و گلوم رو چسبید و من رو محکم کوبید به دیوار و گفت:
شایگان: جرئت داری یه بار دیگه حرفت رو تکرار کن تا با دیوار یکیت کنم.
نفسم داشت بند میاومد ولی مهم نبود. گفتم:
- تو یه دیوانه ای. الان...من رو خفه کنی...چی گیرت میاد؟ جز...یه...عمر...آب خنک خوردن؟
عصبی نگاهم کرد. به سرفه افتاده بودم و نفس های عمیق میکشیدم که لااقل یکم اکسیژن به دست بیارم ولی دریغ از یه پاپَتی هوایِ پاک. یه دفعه ای گلوم رو ول کرد. تا خواستم یه نفسِ عمیق بکشم، دستش محکم به صورتم برخورد کرد. بدنم زمین رو لمس کرد. دوباره اشکام سرازیر شد. دستم رو گذاشتم روی لبم و با دیدن خون، نگاه پر نفرتی بهش انداختم و از جام بلند شدم. شایگان همون طور که تلوتلو میخورد، روی مبل افتاد. دسته چمدونم رو گرفتم و خواستم برم که دستم رو کشید. پرت شدم کنارش. گفتم:
- ولم کن. چی از جونم میخوای؟
با خشونت نگاهم کرد:
شایگان: هیچی، فقط میخوام آرومم کنی.
قبل از این که بخوام حرفش رو توی ذهنم تحلیل کنم، با دستش محکم چونهام رو گرفت و... قدرت کوچک ترین حرکتی رو نداشتم.گریه میکردم. صورتم از درد بی حس شده بود. خدایا، چه اتفاقی داره میافته؟ به خودم جرئتی دادم و تکون خوردم. صدای اعتراضش بلند شد:
شایگان: آروم دخت، بذار کارم رو بکنم.
میلرزیدم. عصبی و ناراحت بودم. محکم تر از قبل هولش دادم. ازم جدا شد. با سرعتی که تا به حال از خودم سراغ نداشتم، چمدونم رو برداشتم و از ویلا زدم بیرون. با سرعت تو جاده ها میروندم. بغض کرده بودم. زدم جاده خاکی و سرمو روی فرمون ماشین گذاشتم. با إکو شدن صحنه های چند دقیقه پیش، بغضم ترکید.
آخرین ویرایش توسط مدیر: