شعر غزلیات عبدالقادر گیلانی

  • شروع کننده موضوع Ay Çocuğu
  • بازدیدها 1,089
  • پاسخ ها 73
  • تاریخ شروع

Ay Çocuğu

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/02/27
ارسالی ها
4,039
امتیاز واکنش
28,649
امتیاز
856
پای دل در کوی عشقت تا به زانو در گِل است

همّتی دارید با من زانکه کاری مشکل است

من ندانم کین دل دیوانه را مقصود چیست

کو همیشه سوی سرگردانی من مایل است

فیل محمودی فرو ماند اگر بیند به خواب

بارسنگینی که از درد تو ما را بر دل است

ای دل آواره آخرچند میگوئی مگو

اندران کوئی که پای صدهزاران در گل است

همدمم آه است، محرم غم در ایام شباب

وقت خوشـی‌ و نوجوانی وچه ناخوش حاصل است

خودبخود گویم سخنها بگریم زار زار

محرم راز غریبان لابد اشک سائل است

محیی با این زندگانی گر گمان داری که تو

راه حق رفتی یقین میدان نه ، فکر باطل است
 
  • لایک
واکنش ها: Diba
  • پیشنهادات
  • Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    آن که آتش افکند درخلق جانان من است

    وانکه می سوزد از آن رویش همین جان من است

    تا شدم دیوانه پیشم قصر شه ویرانه است

    کآسمان فیروزه ای ازطاق ایوان من است

    عشق ورزیدم نهان ای وای بر من کین زمان

    نقل هرمجلس حدیث عشق پنهان من است

    گرفلک خواهد که سازد خانه مردم خراب

    گو مکش زحمت که کار چشم گریان من است

    آنچه در "دم" بگذرد باشد شبی وصل حبیب

    وآنچه را پایان نباشد روز هجران من است

    مرد محیی و سیه پوشید بهر ماتمش

    هرکجا ورقی بود ز اوراق دیوان من است
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    گنه کردی بگو کردیم ای دوست

    که بعد از کار بد این توبه نیکوست

    گنه کردن اگرچه خوی توگشت

    ولی عفو گناهت هم مرا خوست

    توشب بر خاک ، رو می مال ،می نال

    که آن نالیدنت داریم ما دوست

    نفس های گنه کاران تائب

    مرا خوشبوی تراز مُشک خوشبوست

    چوفضل ماست پشتیبانت ای پیر

    چه غم داری اگر پشت تو دو توست

    کسی کز وی بتر نبود به عالم

    مرا لاتقنطوا در باره اوست

    به نعمت های جنت پروری مغز

    ترا بر استخوان گر خشک شد پوست

    چو رحمن بر تو نیکو هست ،غم نیست

    اگر شیطان بد است و با تو بد خوست

    نمیرد ماهی دل محیی هرگز

    زلال رحمت حق تا در این جوست
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    باتو ای عاصی مرا صلح است هرگز جنگ نیست

    زانکه غیر از غم تو را اندر دل تنگ نیست

    روی زرد خود به ما کن زانکه بر درگاه ما

    هیچ روئی بهِ ز روی زعفرانی رنگ نیست

    در دل شب ها رسن در گردن افکن توبه کن

    بنده را پیش خدا از توبه کردن ننگ نیست

    گو » الله « گر نوشید*نی و بنگ خوردی توبه کن

    یاد ماکن چون دهانت پر نوشید*نی و بنگ نیست

    ما بدی ها را به نیکوئی بدل خواهیم ساخت

    کار ما با بندگان بد به جز این رنگ نیست

    در دلِ سنگینِ بدکاران امید فضل ماست

    جای جوهرهای سنگین جز میان سنگ نیست

    عاصیان دارند نظر بر ما وما بر عاصیان

    ما چو کردیم آشتی؛کس ر مجال جنگ نیست

    پشّه لنگی که بار او گران افتاده است

    میرود افتان و خیزان گرچه پیشاهنگ نیست

    نیک مردان جهان گر چنگ در طاعت زنند

    محیی مفلس ترا جز فضل حق در چنگ نیست
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    گفتا کیی توبا ماگفتم کمین غلامت

    گفتا مگر تومستی گفتم بلی زجامت

    گفتا چه پیشه داری گفتم که عشقبازی

    گفتا که حالتت چیست گفتم غم و ملامت

    گفتا که چیست حالت گفتم که حال شاکر

    گفتا کجا فتادی گفتم میان دامت

    گفتا زمن چه خواهی گفتم که درد بی حدّ

    گفتا که درد تا کی گفتم تا قیامت

    گفتا چه می پرستی گفتم جمال رویت

    گفتا چه داری با من گفتم بسی ندامت

    گفتا چگونه بی من گفتم که نیم بِسمِل

    گفتا چه چیز داری گفتم همه غرامت

    گفتا چرا گدازی گفتم زبیم هجرت

    گفتا که با که سازی گفتم به یک سلامت

    گفتا که کیست محیی گفتم همان که دانی

    گفتا نشان چه داری گفتم که صد علامت
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    یا رب آن ساعت که خلق از ما نیارد هیچ یاد

    رحمت خود کن قرین ما الی یوم التّناد

    نامه نیکان شده برطاعت آیا چون کنم

    نامه های ما بدان چیزی ندارد جزسواد

    اینچنین کالای پرعیبی که گردد روز ماست

    گرنبودش روز بازارش بنامت جز کساد

    عید شد عیدی به رحمت ده خداوندا به ما

    ورتو ندهی ازکه جویند بندگان نامراد

    ردمکن یا رب تو ما را چون به بازار الست

    عیبهای ما همه دیدی وکردی نامراد

    شب رسن در گردن اندازم بگریم زار زار

    از غم عمر عزیز خود که بر دادم به باد

    این زمان از بس که بی او زندگانی می کنم

    وقت مردن جان نمی دانیم چون خواهیم داد

    آه از آن ساعت که عزرائیل قصد جان کند

    جان شیرین را بباید داد ولب نتوان گشاد

    تا دم آخر چه خواهد کرد با ما آه ،آه

    ای خوشا وقت کسی کز مادرش هرگز نزاد

    نامه می خوانند و می گویند کرام الکاتبین

    درجمیع عمر این بنده نیاورد خوف یاد

    پیش تابوتم منادی کن بگو این بنده ای است

    کو گنه بسیار کرده برخدا کرد اعتماد

    یا رب آن کس را بیمرزی که بعد از مرگ ما

    روح ما را او به تکبیری کند گهگاه یاد

    گربخاکم بگذری یا بگذرم بر خاطرت

    این دعا می کن که یا رب گور او پر نور باد

    رحم خواهد کرد بر من خواهد آمرزیدنم

    روی زرد خود چو بر خاک لحد خواهم نهاد

    محیی گر چه بس بدی کرده ندارد نیکوئی

    لیک میدارد به جان درحق نیکان اعتماد
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    روزنی جز زخم تیرش در سرای تن مباد

    غیر داغ حسرتش تا بام آن روزن مباد

    عاشق روی بتان یا رب مبادا هیچکس

    ورکسی عاشق شود یارا به سان من مباد

    کرده از تیرجفا هر لحظه چاکی در دلم

    آنکه از خاریش هرگز چاک در دامن مباد

    مهرومه را روشنی از پرتو رخسار توست

    بی رخت هرگز چراغ مهر ومه روشن مباد

    جنّت عاشق چو باشد بعد مردن کوی یار

    مرغ جانم را جز آن دیوار و در مسکن مباد

    آرزو دارم که در عشقت تن بیمار من

    خالی از افغان وزاری فارغ از شیون مباد

    تاج شاهی چون شود با خاک یکسان عاقبت

    افسر محیی به جز خاکستر گلخن مباد
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    دل ناشاد من شاید که روزی شادمان گردد

    ولی مشکل که آن نامهر هرگز مهربان گردد

    مرا گر شادی ای در دل رسد ناگه بدان ماند

    که درشهری غریبی آیدوبی خانمان گردد

    چنین که امروز زان بدخو بلا انگیز میبینم

    عجب نبود که روزی فتنه آخر زمان گردد

    گر این بار دل من آسمان خواهد که بردارد

    نجنبد هیچگه از جای خود چون من ناتوان گردد

    برآن بودم که دل را مرهم بهبود خواهد شد

    چه دانستم که جانم را بلای ناگهان گردد

    اگر جامی جدا از لعل می گون تو می نوشم

    همانجا خون شود در چشم خونریزم روان گردد

    غم محیی بخور زان پیش کز سودای زلف تو

    برآرد سر به شیدائی و رسوای جهان گردد
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    مراکشتی و گوئی خاک این بر باد بایدکرد

    چرا بردردمندی این همه بیداد باید کرد

    همه کس از تو دلشادند غیر از من که غمگینم

    نمی گوئی دل این هم زمانی شاد باید کرد

    شدم پیر از غم تو کز جوانی بنده ام از جان

    نه آخر بنده پیر ای پسر آزاد باید کرد

    حکایت های حسن او به غیر من نباید گفت

    حدیث شیوه شیرین بر فرهاد باید کرد

    چه عمرست این که درشبها بودهرکس به خواب خوش

    مرا تا روز از دست غمت فریاد بایدکرد
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    تعالی الله چه حسنست این که چون برقع براندازد

    اگرباشد دل از آهن که همچون موم بگدازد

    همه خوبان به حسن خویش می نازند

    چنان باشد که حسن او به روی خوب می نازد

    بود رسم پری رویان که با دیوانگان سازند

    شدم دیوانه آن تندخو یاری که او با من نمی سازد

    مکن ای مدّعی عیبم اگر نالم جدا از یار

    که من در هجر می سازم و لیکن دل نمی سازد

    کجا پروا کند محیی که در عالم بود عاری

    چنان مشغول کار است او که با خود هم نپردازد
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba
    بالا