شعر غزلیات عبدالقادر گیلانی

  • شروع کننده موضوع Ay Çocuğu
  • بازدیدها 1,082
  • پاسخ ها 73
  • تاریخ شروع

Ay Çocuğu

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/02/27
ارسالی ها
4,039
امتیاز واکنش
28,649
امتیاز
856
ای که می نالی زدوران ،جورِ یار من نگر

اضطراب از من نگر صبرو قرار من نگر

جانب گلشن مروکان، یک دو روزی بیش نیست

پر ز اشک لاله گون دائم کنار من نگر

ای که میگوئی ندادم دل به خوبان هیچگه

سوی میدان آی و شهسوارِ من نگر

سـ*ـینه ام پرداغ و چهره گل گل از خوناب اشک

یک زمان سویِ من آ ، باغ و بهار من نگر

باشدت رحمی فتد در دل بیائی سوی من

حال زار من ببین شخص نزارِ من نگر

گرتو داری میل خوبان دیده عبرت گشای

سـ*ـینه پرسوزو چشم اشکبارِ من نگر

شکر کن محیی که در راه تو خاری بیش نیست

هرطرف صد کوه غم در رهگذار من نگر
 
  • لایک
واکنش ها: Diba
  • پیشنهادات
  • Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    ای ذکر تو را در دل ، هر دم اثری دیگر

    وای از تو به ملک جان دارم خبری دیگر

    از تیر ملامت ها داریم دلِ مجروح

    جز لطف تو ما را نیست والله سری دیگر

    سلطان جمال تو تا جلوه دهد خود را

    برساخته از هردل ، آئینه گری دیگر

    درمعرکه محشر آهی نزند عاشق

    هردم اگرش سوی تو در مقری دیگر

    زان می که به او دادی درروز الست ای دوست

    لطفی کن وما را ده جامی ، قَدَری دیگر

    درخدمت حق گرتو مردانه کمر بندی

    بخشد به تو هرلحظه تاج وکمری دیگر

    درخانه بی روزن یعنی لَحَدِ تاریک

    برجانِ تو خواهد تافت شمس وقمری دیگر

    یا رب تو به مشتی خاک از بس که نظر داری

    پیدا شده هر لحظه صاحب نظری دیگر

    خوشـی‌ تن و جان و دل از رهگذر عشقت

    عشرت نتوان کردن از رهگذری دیگر

    بردوخت دل و دیده از دیدن غیر حق

    نبود دلِ مجنون را جز این هنری دیگر

    هرکس که درِحق زد رو از همه درها تافت

    زان در نتوان رفتن هرگز به دری دیگر

    در آئینه دل دید محیی رخ یار و گفت

    ای ذکر تو را در دل هر دم اثری دیگر
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    طبل قیامت بکوفت آن ملک نفخ صور

    کاتب منشور ماست مالک یوم النّشور

    سر زلحد برزدیم خیمه به محشر زدیم

    بی خدا اندر لحد چند نباشم صبور

    ازسرشوق ونشاط پای نهم بر صراط

    تا زدم گرمِ ما گرم شود آن نشور

    ای که ندادی تو مال درطلبِ آن جمال

    ما به تو بگذاشتیم دیدن دیدارِ حور

    مـسـ*ـت خدائیم ما ، کِی به خود آئیم ما

    ساقی ما چون خداست باده نوشید*نی طهور

    نورخدا در نظرگاه تجلّی حق

    با تو کند آنچه کرد با حجر کوه طور

    وقت تجلّی از اودیده بینا مجوی

    اوچو نماید جمال، چشمِ تورا زوست نور

    هرکه به نزدیکِ اوست دولتِ جاوید یافت

    رویِ سعادت ندید آنکه از او ماند دور

    مژده وصل خدا گر به لحد بشنویم

    زنده شود جان و تن پیشتر از نفخِ صور

    حور چو آرا کنند رو به سوی ما کنند

    چشم نگه دار از آن ،دوست بود بس غیور

    مـسـ*ـت تو قصر بهشت کرده به زیرو زبر

    چون نکند زانکه نیست هستیِ او بی قصور

    گرچه تو قصر بهشت کرده ای عنبر سرشت

    از جگر سوخته ، می برم آنجا بخور

    میکند او بهرِدوست هرنفسی ماتمی

    محیی ماتم زده کی کند ای دوست شور
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    دوست می گوید که ای عاشق اگر داری صبور

    ازفراق ما منال وصبر کن تا نفخ صور

    اندر آن مجلس که بیند خلق دیدار خدا

    ازجگرهای کباب عاشقان باشد بخور

    آن که از خواب خوشت بیدار می سازد منم

    چون بگوئی تو گناهانم بیامرز ای غفور

    گور گهوار است ،تو طفلی ودایه لطف دوست

    خوش بخوابایند وخوابت داد تا یوم النّشور

    نور ایمان در دل و دل بارگاه نور حق

    خوش چراغی کاو دهد در پیش نورالنور نور

    ای گنه کاران شما را بی شک آمرزد خدا

    به بود از پوستین کیش چو سنجاب و سمور

    دارد از نور خدائی چهره تو آگهی

    زردی روی تو باشد سرخی رخسار جور

    حور عین خال سیه زد بر رخ از رنگ بلال

    از حبش بنگر چه خوش مشّاطه ای کرده ظهور

    درتجلّی این ندا آمد که خواهد دیدنم

    هرکه بر من خاطر خود داشت شب را در حضور

    چون برون آئی زدنیا پیشواز آیم ترا

    گویم ای محیی چه خوش برکوفتی این راه دور
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    ای قصر رسالت تو معمور

    منشورِ رسالت ازتو مشهور

    خدّام ترا غلام گشته

    کیخسرو کیقباد و فغفور

    درجمله کائنات گویند

    صلواتِ تو تا دمیدن صور

    معراج تو تا به قاب قوسین

    جبرئیل به ره بماند از دور

    هم حلقه به گوش توست غلمان

    هم بنده کمترین تو حور

    بنوشته خدای پیش از آدم

    از بهر رسالت تو منشور

    از هیبت غیرت تو موسی

    دیدار خدا ندید بر طور

    روشن ز وجود توست کونَین

    ای باطن و ظاهرت همه نور

    ای سیّد انبیای مرسل

    ای سرور اولیای منصور

    گُل از عرق تو یافته بوی

    شد شَهد در اندرون زنبور

    هرکس به جهان گناهکار است

    گشته به شفاعتِ تو مغفور

    محیی به غلامی تو زد لاف

    از راه کرم بدار معذور
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    شب همه شب باتو می گوئیم راز

    توبه غفلت پای ها کرده دراز

    ای زما کرده فراموش گوئیا

    سوی ما هرگز نخواهی گشت باز

    خیز وترک خواب کن تا نیمه شب

    ما و تو با یکدگر گوئیم راز

    بی نیازم از تو و طاعات تو

    با نماز و روزه ات چندین مناز

    تو نیاز آور برای من که نیست

    طاعت شایسته تو جز نیاز

    محیی گر کاری نکردی غم مخور

    من تو را هم کارم و هم کارساز
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    نومید مشو بنده از رحمت ما هرگز

    زیرا که به غیر از ما کس نیست تورا هرگز

    خواهم که در این عالم تو پاک شوی از جرم

    ورنه به تو نفرستم ، ای بنده،بلا هرگز

    چون سوخته ای امروز از درد فراق ما

    در سوختنت فردا ،ندهیم رضا هرگز

    من با توام ای عاشق ،تو نیز به ما می باش

    هرگز چو نشاید دوست ،از دوست جدا هرگز

    هرچند که رو از ما برتافتی و رفتی

    رو از تو نمی تابد خود رحمت ما هرگز

    از درد فراق ما یک شب چو به روز آری

    دیدار نپوشانم در روز لقا هرگز

    گربر دل خود ما را روزی گذرانی تو

    در دوزخ پر آتش ،ناریم ترا هرگز

    ای بنده گـ ـناه خود تو دیدی و تو دانی

    بر روت نیارم هم در روز جزا هرگز

    ای جمع تهی دستان حقّا که نخواهم بست

    من این درِ رحمت را بر روی شما هرگز

    از بیم جدا بودن از دولت جاویدان

    محیی نبود یک دم بی یاد خدا هرگز
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    تو لـ*ـذت عمل را از کارزار ما پرس

    آئین سلطنت را از حال زار ما پرس

    آن لذّتی که باشد از اشتهاد صادق

    شام بشارت وصل از روزگار ما پرس

    مجنون عشق ما را از باغ و راغ کم گوی

    از وی تو سور جوی و بوی بهار ما پرس

    از خان و مان وهرکس ، کردم خراب او را

    منبعد اگر بخواهی اندر دیار ما پرس

    هرشب زلطف پرسم احوال تو چگونه است

    ذوق خطاب ما را از دل نگار ما پرس

    برتربت خراب عشاق ما نظر کن

    واز ذرّه ذرّه خاکش تو انتظار ما پرس

    عاشق نِئی چه دانی درد فراق ما را

    رو رو تو این مصیبت از سوگوار ما پرس

    عاشق که از غم من کاهیده گشت و جان داد

    این مرغزار او را از مرغزار ما پرس

    تو صاف دل چه دانی نالیدن سحرگه

    آئین دردمندی از درد خارما پرس

    دل از غم دو عالم فارغ کن و پس آنگه

    آنی به پیش محیی از لطف یار ما پرس
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    درجهان امروز بی پروا مباش

    فارغ از اندیشه فردا مباش

    کشتی ای پیداکن و بنشین در او

    ایمن از غرقاب این دریا مباش

    غافل از احوال مظلومان مشو

    بی خبر از ناله شبها مباش

    درپی خود کن دعاگویان نیک

    بد مکن با مردمان تنها مباش

    دل بسی در جنّت و اخری مبند

    بی هوای جنّت المأوی مباش

    کار درویشان و مسکینان برآر

    یادکن از مرگ و دردافزامباش

    نیکوئی می کن ،نیکو نام شو

    بد مکن مشهور در ایذا مباش

    دادخواهی را چو بینی داد ده

    در دکان و جاه بی سودا مباش

    زیردستان را تو از پا درمیار

    غرّه این فرق فرقد سا مباش

    خلق را محیی تو ناصح گشته ای

    پیرو این نفس بی پروا مباش
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    گرمرا جان در بدن نبود ،بدن گو هم مباش

    چونکه یوسف نیست با من ،پیرهن گو هم مباش

    گر بمیرم لاشه من همچنان دور افکنید

    چاک شد چون جامه جانم، کفن گو هم مباش

    چون مرا رانی ز کوی خود، مخوان یارا رقیب

    ازگلستان گر رود بلبل، زغن گو هم مباش

    مرگ بالله بهتر است از زندگانی دور از او

    گر نبینم یارخود ، این زیستن گو هم مباش

    یک سر مویت مبادا کم شود ، هم گفته ای

    گرنباشد محیی را افکار من گو هم مباش
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba
    بالا