فلسفی فلسفه چیست؟

~●Monster●~

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/11/09
ارسالی ها
3,467
امتیاز واکنش
25,677
امتیاز
918
محل سکونت
●آرامگاه تاریکی●
مکاتب تاریخی و جریانهای مؤثر
مکاتب سه‌گانه تاریخی فلسفه اسلامی:

  • مکتب مشاء
  • مکتب اشراق
  • حکمت متعالیه
جریانهای زیر در فلسفهٔ اسلامی تأثیر بسزایی داشته که به ترتیب زمان پیدایش عبارتند از:

  1. مکتب فلسفی مشاء: در این روش فقط از استدلال وبرهان عقلی و منطقی استفاده می‌شود. این روش آزاد و بی‌طرف است و در آن از اسلام دفاع نمی‌شود.
  2. مکاتب کلامی شیعه، معتزله و اشاعره: در این روش از استدلال و مباحثه برای دفاع از اعتقاد به اسلام و راضی کردن طرف مقابل به پذیرش آن.
  3. مکاتب عرفانی: در این روش از تهذیب و تصفیه نفس برای «رسیدن به حقیقت» (کاری عملی) و نه کشف و معرفی حقیقت (کاری علمی) استفاده می‌شود.
  4. مکتب فلسفی اشراق: در این روش هم از فکر و هم از تهذیب و تصفیه نفس برای مکاشفه (یافتن حقیقتی توسط شهود عرفانی) استفاده می‌شود. هدف ازاین کار کشف و معرفی حقیقت است و نه رسیدن به آن.
جریان اول خالق فلسفه است. جریان‌های دوم و سوم مخالفان سرسخت آن اند که مخالفت هایشان فلسفهٔ اسلامی را وادار به تحرّک و پویایی نموده است.

از مهمترین فلاسفه مشائی اسلامی می‌توان ابن سینا (بهترین نمونه)، الکندی، فارابی، خواجه نصیر الدین طوسی، میرداماد، ابن رشد، آندلسی، ابن باجه آندلسی، ابن الصائغ آندلسی را نام برد. ارسطو (بنیانگذار این روش) بود. سهرودی معروف به «شیخ اشراق»، قطب الدین شیرازی و شهر زوری فلاسفهٔ اشراقی بوده‌اند. از عرفاً می‌توان به محیی الدین عربی اندلسی (بنیانگذار)، بایزید بسطامی، حلاج شبلی، جنید بغدادی، ذوالنون مصری، ابوسعید ابوالخیر، خواجه عبدالله انصاری، ابوطالب مکی، ابو نصر سراج، ابوالقاسم قشوری، ابن فارض مصری و مولوی اشاره کرد.

مرتضی مطهری چنین می‌گوید:

این چهار جریان در جهان اسلام ادامه یافتند تا در یک نقطه به یکدیگر رسیدند و جمعاً جریان واحدی را به وجود آوردند. نقطه‌ای که این چهار جریان در آنجا با یکدیگر تلاقی کردند «حکمت متعالیه» نامیده می‌شود.
 
  • پیشنهادات
  • ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    در طول تاریخ، عرفان اهمیت زیادی در فلسفهٔ اسلامی داشته و امروزه نیز بسیاری مطالعهٔ این دو را در کنار هم توصیه می‌کنند. تقریباً تمامی فلاسفهٔ اسلامی دربارهٔ تصوف مطلب نوشته‌اند یا علائق جدی به عرفان داشته‌اند.

    هانری معتقد است فلسفهٔ اسلامی را نمی‌توان بدون عرفان شناخت. از آن‌جا که اساسی‌ترین موضوع فلسفهٔ اسلامی، خداست، ورود به آن بدون پرداختن به خدا ممکن نیست. پیوستگی فلسفهٔ اسلامی با عرفان باعث شده تا بسیاری مفسرین حامی این ایده باشند که نمی‌توان بدون طلب خدا، به طلب حکمت پرداخت.

    از فیلسوفان نامدار اسلامی می‌توان به ابونصر فارابی، سهروردی، ابن سینا،فخر رازی طبرستانی،ملاهادی سبزواری، ملاصدرا، محمدحسین طباطبایی و حسن حسن زاده آملی اشاره نمود.

    کتاب های مرجع در رابـ ـطه با فلسفه اسلامی

    • شفاء - ابوعلی سینا
    • اشارات و تنبیهات - ابوعلی سینا
    • حکمه الاشراق - شیخ شهاب الدین سهروردی
    • اسفار اربعه یا حکمت متعالیه - ملاصدرا
    • منظومه - ملاهادی سبزواری
    • بدایه الحکمه - محمدحسین طباطبایی
    • نهایه الحکمه - محمدحسین طباطبای
    • عقل سرخ - سهروردی
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    خواندن فلسفه

    به نحوی، خواندن فلسفه مثل خواندن متون بسیاری از رشته های دیگر است. این کار نیازمند حدی از تفکر انتزاعی است و اغلب با مفاهیمی پیچیده یا گزاره های غیرعادی همراه است که می تواند برای کسانی که اولین بار سراغ فلسفه می آیند ترسناک باشد. اما از جهت دیگر، خواندن فلسفه متمایز است. وقتی مقاله ای فلسفی می خوانید، مثل خواندن متنی علمی یا گزارشی حقوقی نیست که صرفاً بخواهید واقعیت هایی را از آن گردآوری کنید. خواندن فلسفه مثل دنبال کردن خط سیر داستان نیز نیست، مثلاً وقتی رمانی جنایی می خوانید( گرچه مقالات فلسفی گاه بهره ای از این رمان های جنایی هم دارند). در خواندن فلسفه، معمولاً، به دنبال مراحل استدلال می گردید، می کوشید بفهمید که نویسنده در پیِ اثبات چه نتیجه ای است،‌ و آیا در اثبات آن موفق می شود یا نه. در این مسیر، احتمالاً به مقدمه های زیادی برمی خورید که با تحلیل ها، توضیح ها، تبیین ها و مثال هایی همراه شده اند. حتی ممکن است میان زنجیره ای از استدلال ها بیافتید. آخر سر، اگر شما خوب بخوانید و نویسنده خوب نوشته باشد، این طور نیست که شما بمانید و مجموعه ای اطلاعات جدید یا پایان داستانی، بلکه با یک فهم و درک و حتی شاید یک انکشاف می مانید؛ اینکه آیا یک نتیجه ارزش باور دارد یا نه؟
    بهترین راه برای یاد گرفتن اینکه چه طور فلسفه بخوانید این است که زیاد فلسفه بخوانید. احتمالاً در این دوره فلسفه ای که می گذرانید، فرصت زیادی برای این کار خواهید داشت. با این حال، داشتن تعدادی قاعده راهنمای خواندن می تواند کمک تان کند تا آموختن پیچ و خم مسیر را کوتاه کنید. وقتی می خوانید، این نکات را هم در ذهن داشته باشید.

    قاعده 1-1- با ذهنی باز سراغ متن بروید

    اگر اولین بار است که فلسفه می خوانید، احتمالاً- دست کم در آغاز- بخش قابل توجهی از مطالب را مشکل، عجیب، یا اعصاب خردکن- و گاهی همه این ها با هم- می یابید. تعجبی ندارد. فلسفه کاوش در مرزهای ناهموار معرفت ما درباره ی امروز اساسی و پایه ای است، به همین سبب بخش های زیادی از این قلمرو تازه در نظرتان رعب آور و ناآشنا می نماید. همچنین احتمال دارد اولین دیدارتان از این ناحیه ناراحت کننده یا حتی عصبانی کننده باشد، زیرا ممکن است گاهی با آن چه می خوانید، موافق نباشید.
    تجربه کردن هیچ یک از این واکنش ها باعث خجالت نیست. این امور همراهِ این قلمرو هستند. اما اگر می خواهید در فلسفه پیشرفتی داشته باشید و مقاله های خوبی بنویسید، باید بکوشید تا با این تلقی ها و احساس ها مقابله کنید. به یاد داشته باشید که فلسفه، در بهترین حالت جستجوی حقیقت با ذهن باز و بدون ترس است. باید بر هر چیزی که در این جستجوی عالی و ناب اختلال ایجاد می کند، غالب شد و آن را کنار گذاشت. این ها توصیه هایی است که چگونه این کار را کنیم:
    • قبل از آن که مقاله را کامل بفهمید و نسبتاً‌ برایتان جا بیفتد، از قضاوت کردن درباره ی ایده یا استدلال مقاله بپرهیزید. اطمینان حاصل کنید که با میل به اثبات نادرستی( یا درستی) نتایج نمی خوانید. در خودتان این آمادگی را ایجاد کنید که ممکن است مقاله به شما دلایلی بدهد تا نظرتان را درباره چیزی عوض کنید.
    • سعی کنید نگرش بی طرفانه ای نسبت به نویسنده داشته باشید؛ پیشاپیش او را، به حق یا بر خطا، گـ ـناه کار یا قدیس ندانید. گمان نکنید که هر آن چه فیلسوفی صاحب نام بگوید باید درست باشد، و پیش فرض نگیرید که اگر فیلسوفی که شما او را خوش نمی دارید هر چه بگوید نادرست است. به نویسنده چنان توجه و احترام داشته باشید که گویی دوستی است که با شما مسأله مهمی را در میان می گذارد.
    • اگر اثری از یک فیلسوف مشهور را می خوانید و فکر می کنید که نظر او به وضوح احمقانه و خنده دار است، دوباره فکر کنید. احتمال زیادی می رود که آن چه را خوانده اید، اشتباه فهمیده باشید. خردمندانه تر آن است که فرض کنید متن چیزی با ارزش عرضه می کند(حتی اگر شما با آن مخالف باشید) و شما نیاز دارید با دقت بیشتری بخوانید.
    • هرگاه درباره ارزش نظر نویسنده ای قضاوتی کردید، از خودتان بپرسید چه دلایلی در دفاع از قضاوت خود دارید. اگر دلیلی به نظرتان نمی رسد، قضاوت تان مشکوک است. ارزیابی خود را دوباره بررسی کنید.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    قاعده 1-2-فعالانه و انتقادی بخوانید

    خواندن فلسفی کاری جدی است. این کار را نمی توان با هول و عجله انجام داد. نمی توان آن را وقتی انجام داد که ذهن تان هشیار نیست. به بیان دیگر: وقتی که فلسفه می خوانید، معمولاً در تلاشید تا پیچ و خم های یک( یا چندین) استدلال را از مقدمات تا نتیجه دنبال کنید، مسیری که از میان تحلیل ها، توصیف ها، تبیین ها، حواشی، و گمانه زنی ها می گذرد. قصد شما این است که به نوعی اثر نویسنده را بفهمید و ارزیابی کنید. سرانجام، می خواهید بفهمید که نویسنده در پی اثبات چه چیزی است، و آیا آن را اثبات کرده است یا خیر. طی کردن این مسیر نیازمند تمرکز و پشتکار است.
    خواندن فلسفی فعالانه است. به جای آن که صرفاً بخوانید تا نوشته ای را خوانده باشید، باید وقت بگذارید و از خودتان بپرسید که اصطلاحات کلیدی و متن چه معنایی دارند؟ ساختار استدلال چگونه است؟ مدعای اصلی چیست؟ مقدمات کجایند؟ اندیشه های کلیدی چه طور با هم در ارتباطند؟ آیا نتیجه اصلی با گزاره هایی که شما آن ها را درست می دانید تعارض دارند یا نه؟ و حتی اینکه این مطلب در قیاس با سایر نوشته های فلسفی در همان موضوع چه وضع و جایگاهی دارد؟
    خواندن فلسفی انتقادی نیز هست. در خواندن انتقادی، شما از معنای مطلب سؤال نمی کنید، بلکه می پرسید آیا گزاره ای درست است یا نه؟ و آیا استدلال محکم و استوار است یا خیر؟ می پرسید: آیا نتیجه واقعاً از مقدمات منتج می شود؟ آیا مقدمات درست اند؟ آیا فلان تعبیر درست تحلیل شده است؟ آیا استدلالی نادیده گرفته نشده است؟ آیا فلان تمثیل ضعیف است؟ آیا مثال های نقضی برای مدعای اصلی هست؟ آیا مدعیات با اموری که دلیل خوبی برای اعتقاد به آنها دارید سازگارند؟
    وقتی داستان می خوانید، عموماً باید برای دنبال کردن داستان« به ناباوری تان مشکوک باشید». برای اینکه بیشتر از داستان لـ*ـذت ببرید، باید هرگونه شکی را نسبت به واقعی بودن ماجرا کنار بگذارید؛ گویی داستان واقعاً می تواند اتفاق بیفتد. اما وقتی فلسفه می خوانید، اصلاً نباید به این شکل به ناباوری خود مشکوک باشید. مسأله اصلی این کار همین است که دریابید آیا مدعیات مختلف قابل قبول اند یا نه.
    خواندن فعالانه و انتقادی فلسفه زمان بر است، بسیار زمان بر. مطلقاً نمی توانید با سرعت بالایی این کار را انجام دهید؛ باید آهسته و سنجیده بخوانید( و احتمالاً کلی هم یادداشت برداری کنید و علامت بزنید). تندخوانی اصلاً جای بحث ندارد. تورق کردن و خواندن مروری بیهوده است. حتی اگر با سرعت حلزون هم بخوانید، احتمالاً نیاز است که بعضی مطالب را دوباره بخوانید، شاید هم چندین بار. نیاز است هر اندازه که لازم باشد بخوانید و دوباره بخوانید تا اینکه متن را کاملاً بفهمید.

    قاعده 1-3- اول نتیجه را شناسایی کنید، سپس مقدمه را

    وقتی تازه شروع به خواندن متون فلسفی می کنید، ممکن است به نظرتان مثل بیشه زاری از گزاره ها برسد که نمی توان بدون گم کردن راه از آن گذر کرد. اما اوضاع آن قدرها هم بد نیست. همان طور که دیدیم، در نوشته های استدلالی( نوعی از نوشته که در فلسفه بیشتر با آن سروکار دارید)، می توانید روی این حساب کنید که استدلالی در کار است، یعنی نتیجه ای و مقدماتی که از آن پشتیبانی می کنند. البته ممکن است چند استدلال در میان باشند که از استدلال اصلی حمایت می کنند، و استدلال ها می توانند پیچیده باشند، با این حال این سلسله ی نتیجه همراه با مقدمات سمت و سوی مشخصی دارند و به هدف مشخصی راهنمایی می کنند. اگر می خواهید به بیشه زار نفوذ کنید، بایستی ابتدا استدلال(‌یا استدلال ها) را شناسایی کنید. کلید کار این است: اول نتیجه را شناسایی کنید، بعد دنبال مقدمات بگردید. (فصل 2 قدم به قدم توضیح می دهد که چه طور انواع استدلال را شناسایی کنید، حتی اگر این استدلال ها در میان انبوهی از مطالب غیراستدلالی پنهان شده باشند).
    هنگامی که نتیجه ی اصلی را پیدا کنید، با این کار نکته ی اصلی مقاله را شناسایی می کنید، و آن وقت شما سرِ نخ خوبی برای فهمیدن کارکرد قسمت های دیگر متن دارید. وقتی کشف کنید که نویسنده در پی اثبات چه نکته ای است، پیدا کردن مقدمه های حمایت کننده بسیار آسان تر می شود. و هنگامی که مقدمه ها را جدا کردید، مشخص کردن قسمت هایی از متن که مقدمه ها را توضیح و بسط می دهند آسان تر می شود. بنابراین، اولین و مهم ترین سؤالی که درباره ی یک مقاله فلسفی می توانید بپرسید، این است:«نویسنده تلاش می کند چه مدعایی را ثابت کند؟»
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    هماچهر

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/11/20
    ارسالی ها
    688
    امتیاز واکنش
    8,707
    امتیاز
    714
    سن
    28
    محل سکونت
    دور از شهر..
    هدف فلسفه

    هدف نزدیک و غایت قریب و بی واسطه هر علمی آگاهی انسان از مسائلی است که در آن علم مطرح میشود و سیراب کردن عطشی است که بشر بالفطره نسبت به فهمیدن و دانستن حقایق دارد زیرا یکی از غرایز اصیل انسان غـ*ـریـ*ــزه حقیقت جویی یا حس کنجکاوی سیری ناپذیر و مرز ناشناس است و ارضاء این غـ*ـریـ*ــزه یکی از نیازهای روانی وی را بر طرف میکند هر چند این غـ*ـریـ*ــزه در همه افراد بطور یکسان بیدار و فعال نیست ولی در هیچ فردی هم کاملا خفته و بی اثر نمیباشد
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا