ZahraHayati
کاربر اخراجی
- عضویت
- 2016/07/03
- ارسالی ها
- 5,724
- امتیاز واکنش
- 58,883
- امتیاز
- 1,021
منطق
منطق در نظر ابن سينا در مفهوم بسيار وسيعي مطرح است و منطق قياسي به نظر او صرفاً قسمتي از آن محسوب مي شود، اگر چه ابن سينا در جمع علوم براي منطق جايگاه رفيعي قائل است، در عين حال به محدوديت هاي آن نيز وقوف دارد. او به وضوح اظهار مي دارد كه عمل آن عمدتاً جنبه سلبي دارد. در كتاب اشارات مي گويد: «هدف از منطق به دست آوردن قواعدي است كه مراعات آن، ما را از خطا در استدلال محفوظ دارد. بنابراين منطق به معناي صحيح، حقايق جديدي را مكشوف نمي نمايد، بلكه به ما آموزش مي دهد از حقايقي كه در اختيار داريم به وجه احسن استفاده كنيم و از استفاده غلط از آنها خودداري ورزيم.»
به نظر ابن سينا استدلال از بعضي حدود معين آغاز مي شود كه بايد در ابتدا پذيرفته شوند. اين حدود يا منبعث از مشاهده و تجزيه هستند يا اصول اوليه ادراك. سلسله استنتاج هاي مبتني بر علوم كه به نوبه خود قبلاً از معلوم ديگري استنتاج شده است، بي نهايت نيست بلكه بايستي نقطه آغازي داشته باشد كه به مثابه بنياني است براي كل ساختار منطقي. اين نقطه آغاز را بايد از خارج منطق يافت نه در خود آن. ابن سينا هم تجربه را در شكل گرفتن و افزايش اطلاعات دانشمندان دخيل مي داند، هم استدلال را. در زمينه معرفت آدمي به معناي اعم بايد گفت كه عموم مردم با تأسي از احساسات عامه يا پرواي رأي فرزانگان كه عوام ياراي معارضه با آنها را ندارند، به پاره اي اعتقادات اوليه گردن مي نهند. همچنين اعتقادات ديگري وجود دارد كه ناشي از عادات دوران طفوليت است و نيز دسته اي ديگر كه بر تجربه بهاي زندگي استوار است. تمامي اين معتقدات بدوي اضافه مي شوند به اصول اوليه استدلال كه در آدمي به نيروي تعقل بدون لزوم كمترين جد و جهد براي حصول يقين از صحت آنها، ايجاد مي گردد.
شهود و عرفاندر فلسفه ي بوعلي
در كل، نظام فلسفي ابن سينا، نظامي است عقل گرايانه كه زير ساخت آن پيش از هر چيز ارسطويي است كه جابه جا با عناصر بينش نو افلاطوني در هم آميخته است. از سوي ديگر، ابن سينا كامل ترين مرحله جريان شناخت را به حدس بازمي گرداند و اين مفهوم را در چارچوب دقيق منطقي آن قرار مي دهد كه همانا يافتن حد وسط در قياس است. منطق ارسطو را مي توان داربست انديشه هاي فلسفي ابن سينا به شمار آورد، در اين انديشه هاي يك پارچه استدلالي و برهاني، عناصر عاطفي و شهودي نقش تعيين كننده اي ندارند، هر چند ساختار وجودي ابن سينا از اين گونه عناصر نيز برخوردار بوده است. پيوستن، به عقل فعال، واپسين مرحله كوشش شناسنده عقل انساني است و اين پيوند با عقل فعال نيز از رهگذر كوشش عقلاني دست مي دهد و نقش قياس منطقي در سراسر اين جريان، تعيين كننده است.
ابن سينا به پيروي از ارسطو قائل به چهار علت مادي، صوري، فاعلي و غايي است، وي نشان مي دهد كه هر چهار علت ممكن است در يك تعريف بيايند. بر اين مبنا مثلاً از يك چاقو مي توان چنين تعريفي به دست داد كه وسيله اي آهني(علت مادي) است كه با شكلي چنين و چنان(علت صوري) كه به وسيله آهنگر(علت فاعلي) براي قطع اشياء(علت غايي) ساخته و پرداخته شده است.
به نظر او، علوم بر تجربه و استدلال مبتني است و هر علم داراي موضوع و مباحث و مبادي است، علاوه بر مبادي عام هر علمي يك رشته مبادي خاص خود دارد، به نظر وي، علوم مختلف بر حسب شأن موضوعات خود داراي سلسله مراتبي هستند و علوم مجردتر در مرتبه مهمتر قرار دارند. منطق، از طرفي داراي بعضي هماننديها با رياضيات است. زيرا كه موضوع رياضي هم نمي تواند مجرد از ماده باشد. مع ذلك، به نظر ابن سينا، اشياء رياضي را مي توان به وسيله حواس ادراك كرد، در حالي كه محل ظهور علوم منطقي فقط در عقل محض است. از اين رو علم منطق از رياضيات صوري تر و در نتيجه نسبت به آن در مرتبه بالاتري قرار دارد.
منطق در نظر ابن سينا در مفهوم بسيار وسيعي مطرح است و منطق قياسي به نظر او صرفاً قسمتي از آن محسوب مي شود، اگر چه ابن سينا در جمع علوم براي منطق جايگاه رفيعي قائل است، در عين حال به محدوديت هاي آن نيز وقوف دارد. او به وضوح اظهار مي دارد كه عمل آن عمدتاً جنبه سلبي دارد. در كتاب اشارات مي گويد: «هدف از منطق به دست آوردن قواعدي است كه مراعات آن، ما را از خطا در استدلال محفوظ دارد. بنابراين منطق به معناي صحيح، حقايق جديدي را مكشوف نمي نمايد، بلكه به ما آموزش مي دهد از حقايقي كه در اختيار داريم به وجه احسن استفاده كنيم و از استفاده غلط از آنها خودداري ورزيم.»
به نظر ابن سينا استدلال از بعضي حدود معين آغاز مي شود كه بايد در ابتدا پذيرفته شوند. اين حدود يا منبعث از مشاهده و تجزيه هستند يا اصول اوليه ادراك. سلسله استنتاج هاي مبتني بر علوم كه به نوبه خود قبلاً از معلوم ديگري استنتاج شده است، بي نهايت نيست بلكه بايستي نقطه آغازي داشته باشد كه به مثابه بنياني است براي كل ساختار منطقي. اين نقطه آغاز را بايد از خارج منطق يافت نه در خود آن. ابن سينا هم تجربه را در شكل گرفتن و افزايش اطلاعات دانشمندان دخيل مي داند، هم استدلال را. در زمينه معرفت آدمي به معناي اعم بايد گفت كه عموم مردم با تأسي از احساسات عامه يا پرواي رأي فرزانگان كه عوام ياراي معارضه با آنها را ندارند، به پاره اي اعتقادات اوليه گردن مي نهند. همچنين اعتقادات ديگري وجود دارد كه ناشي از عادات دوران طفوليت است و نيز دسته اي ديگر كه بر تجربه بهاي زندگي استوار است. تمامي اين معتقدات بدوي اضافه مي شوند به اصول اوليه استدلال كه در آدمي به نيروي تعقل بدون لزوم كمترين جد و جهد براي حصول يقين از صحت آنها، ايجاد مي گردد.
شهود و عرفاندر فلسفه ي بوعلي
در كل، نظام فلسفي ابن سينا، نظامي است عقل گرايانه كه زير ساخت آن پيش از هر چيز ارسطويي است كه جابه جا با عناصر بينش نو افلاطوني در هم آميخته است. از سوي ديگر، ابن سينا كامل ترين مرحله جريان شناخت را به حدس بازمي گرداند و اين مفهوم را در چارچوب دقيق منطقي آن قرار مي دهد كه همانا يافتن حد وسط در قياس است. منطق ارسطو را مي توان داربست انديشه هاي فلسفي ابن سينا به شمار آورد، در اين انديشه هاي يك پارچه استدلالي و برهاني، عناصر عاطفي و شهودي نقش تعيين كننده اي ندارند، هر چند ساختار وجودي ابن سينا از اين گونه عناصر نيز برخوردار بوده است. پيوستن، به عقل فعال، واپسين مرحله كوشش شناسنده عقل انساني است و اين پيوند با عقل فعال نيز از رهگذر كوشش عقلاني دست مي دهد و نقش قياس منطقي در سراسر اين جريان، تعيين كننده است.
علم و تعريفابن سينا به پيروي از ارسطو قائل به چهار علت مادي، صوري، فاعلي و غايي است، وي نشان مي دهد كه هر چهار علت ممكن است در يك تعريف بيايند. بر اين مبنا مثلاً از يك چاقو مي توان چنين تعريفي به دست داد كه وسيله اي آهني(علت مادي) است كه با شكلي چنين و چنان(علت صوري) كه به وسيله آهنگر(علت فاعلي) براي قطع اشياء(علت غايي) ساخته و پرداخته شده است.
به نظر او، علوم بر تجربه و استدلال مبتني است و هر علم داراي موضوع و مباحث و مبادي است، علاوه بر مبادي عام هر علمي يك رشته مبادي خاص خود دارد، به نظر وي، علوم مختلف بر حسب شأن موضوعات خود داراي سلسله مراتبي هستند و علوم مجردتر در مرتبه مهمتر قرار دارند. منطق، از طرفي داراي بعضي هماننديها با رياضيات است. زيرا كه موضوع رياضي هم نمي تواند مجرد از ماده باشد. مع ذلك، به نظر ابن سينا، اشياء رياضي را مي توان به وسيله حواس ادراك كرد، در حالي كه محل ظهور علوم منطقي فقط در عقل محض است. از اين رو علم منطق از رياضيات صوري تر و در نتيجه نسبت به آن در مرتبه بالاتري قرار دارد.
آخرین ویرایش: