اخبار تئاتر و نمایش مافیا بازی در بازی مافیا

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 218
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
نقد نمایش مافیا به کارگردانی افروز فروزند

مافیا بازی در بازی مافیا

[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
216699_1218864500_320_240.jpg
[/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی : نمایش مافیا ایده اصلی‌اش را از بازی‌ای دسته‌جمعی بنام مافیا گرفته است که در این روزها بین جوانان و خانواده‌ها باب شده است. بازی که بر اساس زیر لایه‌های سیـاس*ـی اجتماعی شکل‌گرفته که منطبق با مسائل مبتلابه روز جامعه و مردم و البته قشر جوان است.
[/BCOLOR]

بازی از این‌قرار است که تعدادی مثلاً پنج یا هشت نفر و حتی بیشتر گرد هم می‌نشینند. از این تعداد یک نفر به‌عنوان بازی گردان و یا همان «اوستای » بازی انتخاب می‌شود. سپس با کارت‌های بازی و یا عناوینی که روی کاغذ نوشته و به دست هر نفر داده می‌شود. شخصیت و یا نقش هر نفر در بازی مشخص می‌گردد که دیگری نباید از این نقش او باخبر باشد. درواقع کسی نقش دیگری را در بازی نمی‌داند. شخصیت‌ها و نقش‌های بازی تشکیل‌شده است از پلیس، پزشک، مافیا و مردم شهر و یا شهروندان. به دستور اوستای بازی که در بازی نامش «خداست »، همه چشم‌هایشان را می‌بندند و با فرارسیدن شب می‌خوابند. اوستا اعلام می‌کند که شب شده است و همه بخوابند. سپس می‌گوید مافیا بیدار شوند تا یکدیگر را بشناسند. زمانی که مافیا یکدیگر را شناختند دوباره می‌خوابند.
حالا پزشکان و پلیس و شهروندان باید به ترتیب بیدار شوند و یکدیگر را بشناسند. زمانی که این بخش تمام شد. صبح می‌شود و همه برمی‌خیزند. حالا همه باید مافیا را شناسایی کنند و آنان را حذف نمایند. مافیا هم که یکدیگر را می‌شناسند باید طوری رفتار کنند که کسی به هویت آنان پی نبرد و با منحرف کردن افکار دیگران بتوانند کس دیگری را بجای خود مظنون به مافیا نشان دهند. هر کس برای مافیا نبودن خود عدله ای می آورد. در ادامه همه رأی‌گیری می‌کنند. سپس خدا می‌گوید همه بخوابند و مافیا بیدار شود و یکی را بکشد. مافیا به‌اتفاق هم یکی را نشان خدا می‌دهند بعد می‌خوابند و پزشک بیدار می‌شود تا آن‌یک نفر را نجات دهد؛ اما نمی‌داند کیست. پس باید حدس بزند. در نهایت یکی را برای نجات انتخاب می‌کند؛ اما معلوم نیست که همان فرد باشد. سپس خدا به پلیس می‌گوید که بیدار شود و یکی از مافیا را به او معرفی می‌کند. حالا پلیس که البته کسی نقش او را نمی داند می‌تواند در بیداری بعدی همگانی، با راهنمایی‌ها وهدایت والبته قانع کردن دیگران یکی از مافیا را توسط آنان حذف کند. سپس خدا می‌گوید همه بیدار شوند و اعلام می‌کند که دیشب توسط مافیا مثلاً یک شهروند و یا پلیس و یا پزشک کشته‌شده و بازی همین‌طور ادامه پیدا می‌کند الی آخر.
نویسنده و کارگردان با استفاده از پیش‌زمینه ذهنی بعضی از مخاطبانش که این بازی را می‌دانند نمایش را به‌پیش می‌برد. او جمعی نه‌نفره را که زوج زوج هستند و سال‌هاست که باهم دوست‌اند نشانمان می‌دهد؛ که چگونه عملکردی چون مفهوم بازی مافیا دارند. این جمع تصمیم می‌گیرند که به ترکیه بروند شهرام و منیر راهم که از همین جمع قدیمی نه‌نفره هستند برای سفر دعوت می‌کنند. شهرام ظاهراً وبلاگ نویس است و برای چیزهایی که نوشته ممنوع‌الخروج. در مرز مانع خروج شهرام می‌شوند منیر و شهرام را برمی‌گردانند؛ اما بقیه با توجیه و قانع کردن خود آن‌ها را رها می‌کنند و به سفرشان ادامه می‌دهند.
منیر یک هفته بعد آزاد می‌شود و حالا پس از چند سال هنوز از شهرام خبری نیست. این دقیقاً به‌زعم کارگردان اوضاع امروز اجتماع است؛ که به‌طریق‌اولی در بازی مافیا متبلور شده است. بی‌اعتمادی، آدم‌فروشی، توجیه و رازضی کردن وجدان خود، ترس، عدم درک یکدیگر بخصوص زوج‌های جوان، فرار مغزها، جو بی‌اعتمادی در جامعه وعدم احساس امنیت در زندگی فردی و اجتماعی، عدم تقسیم فرصت‌های مناسب، نبود فضای روشنفکری و آزادی عقیده وبیان و... در این میان ما با اختلافات فکری و عدم درک زوج‌های جوان نیز آشنا می‌شویم؛ مانند بنفشه وغلامرضا که علاوه برعدم درک و تفاهم، تردید و شک هم در زندگی اشان رسوخ کرده است؛ اما چاره‌ای جز ادامه زندگی مشترک و تحمل یکدیگر ندارند. متن درواقع به سبک فرهادیسم «بازنمایی روزمرگی زندگی است» که با پایانی باز و نیمه‌باز، سرانجام نمایش را به تماشاگر وامی نهد. از سویی باید گفت بازی رئالیستی وایضا طبیعی با ادای بازی رئالیستیک و واقعی را درآوردن متفاوت است. درواقع پرواضح است که بازیگران علیرغم تلاشی که کرده‌اند دارند در جاهایی بازی را بازی می‌کنند. واین شاید یکی از موارد نمایش باشد که البته بخشی از آن به هدایت کارگردان بازمی‌گردد.
نمایش در بخش‌هایی به بازی مافیا می‌پردازد و در بین بازی حالا هرکس که نوبتش می‌شود به جلوی صحنه می‌آید و صحبت می‌کند. درواقع این روند پس از یکی دو مورد دیگر تکراری می‌شود. از سویی با جدل و بحثی که هر بار بین آن‌ها درمی‌گیرد دیگر برگشت به بازی و ادامه آن کمی بعید و غیرطبیعی به نظر می‌آید؛ یعنی بازی به‌مثابه بهانه‌ای در دستان نویسنده است تا هر بار که می خواهد بتواند ماجرای افراد و شخصیت‌ها را به‌پیش بـرده و ادامه دهد. ازاین‌رو به روندی کلیشه‌ای در ادامه نمایش تبدیل می‌شود؛ اما درنهایت باید گفت ایده‌ی ربط بازی مافیا با مسایل مبتلابه جامعه و خانواده‌ها و زوج‌های جوان و قشر روشنفکر و تحصیل‌کرده، یکی از خلاقیت‌های نویسنده و کارگردان است. مافیایی که شاید درون هریک از ما نهفته است و فقط به دنبال موقعیت و فرصت مناسب می‌گردد تا خود را نشان داده و به بروزو ظهور برساند و ما هرگز نباید بگذاریم که این‌چنین شود. نباید بگذاریم این الیناسیون که شرایط جامعه به ما تحمیل می کند در ما رخ دهد. این ما هستیم که نباید تنها به فکر حفظ منافع و موقعیت خویش باشیم و نسبت به وقایع و اتفاقاتی که پیرامونمان می‌گذرد بی‌تفاوت و منفعل بمانیم؛ که این نه نجات خود بلکه خــ ـیانـت به خود و جامعه و آیندگان است. چراکه مافیا می‌خواهد ما را به جان هم بیندازد و افکارمان را منحرف کند تا به خواسته‌های خود برسد و درنهایت همه را حذف نماید.
این ما هستیم که باید هوشیار باشیم و فریب مافیا را نخوریم و به دست خویش خود و دیگران را به چنگال مافیا درنیفکنیم و حذف نکنیم و ایضا به مافیای درون نیز اجازه بروزوظهور ندهیم. بقول مولانا «نفس اژدرهاست این کی خفته است از غم بی آلتی افسرده است.» به افروز فروزند و گروهش خسته نباشید می‌گویم.
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
0
بازدیدها
151
پاسخ ها
0
بازدیدها
207
پاسخ ها
0
بازدیدها
251
بالا