مجموعه داستان تاریکترین ذهن ها
نویسنده: آلکساندرا براکن
ژانر: #فانتزی، #تخیلی، #یانگ_ادالت، #دیستوپیا (پادآرمانشهر), #علمی_تخیلی
خلاصه:
هنگامی که رابی در روز تولد ده سالگیش از خواب بلند شد چیزی در او تغییر کرد. چیزی ترسناک که والدین او را وادار کرد تا او را در گاراژ زندانی و پلیس را خبر کنند. چیزی که باعث شد به خاطر آن او را به تورموند، یک کمپ خشن بازآموزی دولتی بفرستند .او شاید از بیماری مرموزی که اکثر بچه های آمریکایی را کشته است جان سالم به در بـرده باشد ولی رابی و کودکان دیگر شبیه او چیزی بدتر از بیماری به دست اوردند. توانایی ترسناکی که نمی توانند آن را کنترل کنند.
حالا رابی 16 ساله یکی از خطرناک ترین این گروه از بچه هاست. هنگامی که این حقیقت آشکار می شو رابی به سختی می تواند از تورموند، زنده فرار کند. و حالا او در حال فرار است و با نامیدی در جستجوی تنها مکان امن برای کسانی مانند او یعنی رودخانه شرقی است. او به گروهی از افراد می پیوندد که آن ها نیز از کمپ های خودشان فرار کرده اند. لیام رهبرشجاع این گروه به شدت دلباخته او می شود. اما صرف نظر از اینکه چقدر رابی، لیام را دوست دارد نمی تواند ریسک نزدیک شدن به او را بکند. نه با اتفاقی که در گذشته برای والدینش افتاده است.
هنگامی که آنها به رودخانه شرقی می رسند هیچ چیز شبیه انچه به نظر می رسد نیست و مشکوکترین آنها هم فرمانده مرموزشان است. نیروهای دیگری در کار است، مردمی که از هیچ کاری برای استفاده از رابی برای جنگشان با دولت فروگذار نمی کنند. رابی مجبور به رو به رو شدن با تصمیمی سخت خواهد شد، انتخابی که ممکن است به معنای از دست دادن زندگی باشد که ارزش زندگی کردن داشته باشد!!
نویسنده: آلکساندرا براکن
ژانر: #فانتزی، #تخیلی، #یانگ_ادالت، #دیستوپیا (پادآرمانشهر), #علمی_تخیلی
خلاصه:
هنگامی که رابی در روز تولد ده سالگیش از خواب بلند شد چیزی در او تغییر کرد. چیزی ترسناک که والدین او را وادار کرد تا او را در گاراژ زندانی و پلیس را خبر کنند. چیزی که باعث شد به خاطر آن او را به تورموند، یک کمپ خشن بازآموزی دولتی بفرستند .او شاید از بیماری مرموزی که اکثر بچه های آمریکایی را کشته است جان سالم به در بـرده باشد ولی رابی و کودکان دیگر شبیه او چیزی بدتر از بیماری به دست اوردند. توانایی ترسناکی که نمی توانند آن را کنترل کنند.
حالا رابی 16 ساله یکی از خطرناک ترین این گروه از بچه هاست. هنگامی که این حقیقت آشکار می شو رابی به سختی می تواند از تورموند، زنده فرار کند. و حالا او در حال فرار است و با نامیدی در جستجوی تنها مکان امن برای کسانی مانند او یعنی رودخانه شرقی است. او به گروهی از افراد می پیوندد که آن ها نیز از کمپ های خودشان فرار کرده اند. لیام رهبرشجاع این گروه به شدت دلباخته او می شود. اما صرف نظر از اینکه چقدر رابی، لیام را دوست دارد نمی تواند ریسک نزدیک شدن به او را بکند. نه با اتفاقی که در گذشته برای والدینش افتاده است.
هنگامی که آنها به رودخانه شرقی می رسند هیچ چیز شبیه انچه به نظر می رسد نیست و مشکوکترین آنها هم فرمانده مرموزشان است. نیروهای دیگری در کار است، مردمی که از هیچ کاری برای استفاده از رابی برای جنگشان با دولت فروگذار نمی کنند. رابی مجبور به رو به رو شدن با تصمیمی سخت خواهد شد، انتخابی که ممکن است به معنای از دست دادن زندگی باشد که ارزش زندگی کردن داشته باشد!!