مطالب طنز مطالب طنز از سوتی های باحال ایرانی (خنده دار)

°º¸кยzɠยภº°

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/25
ارسالی ها
7,055
امتیاز واکنش
20,087
امتیاز
869
محل سکونت
ارومیه
یه بار من رفتم باشگاه قرار بود خالم بیاد دنبالم که بریم خونه!من دم در باشگاه وایسادم تا خالم بیاد همون موقع دیدم یه ماشین که از خر شانسی ما عین ماشین خالم بود و طرف زن بود و روسریش عین ماله خالم بود.منم فک کردم اونه رفتم سوار شدم یهو دیدم زنه منو یه جوری نگاه میکنه منم یه نگا اینور و اونور کردم که دیدم خیت شدم سریع پیاده شدمو تا میتونستم دوییدم:aiwan_lightsds_blum:))
 
  • پیشنهادات
  • °º¸кยzɠยภº°

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/25
    ارسالی ها
    7,055
    امتیاز واکنش
    20,087
    امتیاز
    869
    محل سکونت
    ارومیه
    من یه بار با مامانمو دخترعمم داشتیم میرفتیم خونه اون یکی عمم،توراه تاکسی گرفتیم وقتی رسیدیم مامانم گفت مهدیه توحساب کن من پول همرام نیست،دخترعمم گفت زن دایی من پول ندارم،خلاصه هیچکدوم پول نداشتیم مامانم کیف پولشو نیورده بود دخترعمم توکیف پولش فقط یه سکه ۱۰تومنی بود،خلاصه راننده دید پول نداریم یه خنده ای کرد و رفت
     

    °º¸кยzɠยภº°

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/25
    ارسالی ها
    7,055
    امتیاز واکنش
    20,087
    امتیاز
    869
    محل سکونت
    ارومیه
    ما یه بار تو کلاس داشتیم تاریخ تولد ها رو میپرسیدیم بعد من گفتم راستی تولد بابام وخالم ۱ اسفنده، بعد یکی از بچه یهو گفت یعنی دوقلو هستن؟ سوتی بدی داد ویه ۵دقیقه داشتیم روش میخندیدیم (جالب اینجاست بابا ۱۴ سال بزرگتر خالمه)
     

    °º¸кยzɠยภº°

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/25
    ارسالی ها
    7,055
    امتیاز واکنش
    20,087
    امتیاز
    869
    محل سکونت
    ارومیه
    وقتی ۶ سالم بود مامان و بابام واسه اینکه سر به سرم بذارن بهم میگفتن یه روز یه سطل ماست آوردن دم خونمون دیدیم تو توش بودی واسه همین پوستت اینقدر سفیده منم بچه باور کرده بودم به هرکی میرسیدم میگفتم منو ازتو یه سطل ماست پیدا کردن بعدشم منفجر میشدن از خنده چقدر من مخ بودم!!!!!!!!!!!!!!!
     

    °º¸кยzɠยภº°

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/25
    ارسالی ها
    7,055
    امتیاز واکنش
    20,087
    امتیاز
    869
    محل سکونت
    ارومیه
    یه روز رفتم سوپر مارکت آب میوه بخرم سوپر مارکتی گفت چی میخوای گفتم چی دارین گفت پرتقال و هلو و … منم خیلی باکلاس گفتم بی زحمت یه هلولو بده چند نفری که تو مغازه بودن داشتن موزایکا رو گاز میگرفتن
     

    °º¸кยzɠยภº°

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/25
    ارسالی ها
    7,055
    امتیاز واکنش
    20,087
    امتیاز
    869
    محل سکونت
    ارومیه
    سرکار بودم ببخشید رفتم دستشویی داشتم توی آینه باتیپ وقیافم حال میکردم یهو دیدم همکارم باعجله اومد وشروع کرد به درآوردن پیرهنش بعدازاینکه درآورد گفتم ببخشید بدین براتون نگهش دارم بنده خدا از خجالت مثل لبو شد گفت حواسو میبینی فکرکردم اومدم حموم ….
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    17
    بازدیدها
    494
    پاسخ ها
    74
    بازدیدها
    1,535
    پاسخ ها
    12
    بازدیدها
    260
    پاسخ ها
    381
    بازدیدها
    7,504
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    470
    پاسخ ها
    2
    بازدیدها
    199
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    227
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    193
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    218
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    173
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    151
    بالا