ستاره شمر گفت بهرام را ------- که در «چارشنبه» مزن کام را
اگر زین بپیچی گزند آیدت ------- همه کار ناسودمند آیدت
یکی باغ بُد درمیان سپاه ------- از این روی و زان روی بُد رزمگاه
بشد «چارشنبه» هم از بامداد ------- بدان باغ که امروز باشیم شاد
ببردند پر مایه گستردنی ------- می و رود و رامشگر و خوردنی
ز جیهون همی آتش افروختند------- زمین و هوا را همی سوختند
ايرانيان كهن بر اين باور بوده اند كه" فروهرهاي نياكان" در آغاز اين روز چهار شنبه سوري به زمين مي آيند و بركت و نيك روزي را براي خاندان خويش به ارمغان ميآورند و براي راهنمايي اين فرورها ايرانيان بر سر در خانههاي خويش آتش ميافروختند و شعلههاي اين آتش را از آتشدان خانه فراهم ساختند تا فروهرها بتوانند خاندان خويش را بيابند. از دیرباز تا کنون، آتش در نزد ایرانیان از ارزش و جایگاه خاصی برخوردار بوده است و بیشتر جشن ها و آیین ها پیوند نزدیکی با آتش داشته و دارند. گمان می رود که جشن چهارشنبه سوری نوع تغییر یافته ای از گاهنبار «همس پت میدیم گاه» ششمین و آخرین گاهنبار سال است. بخش نخست این واژه یعنی «همس» از «هم» به معنی گرما و تابستان در زبان اوستایی گرفته شده است و واژه ی همس پت میدیم روی هم به معنی برابر شدن روز و شب و آغاز گرما است و این گاهنبار در روز نخست پنجه ی پایان اسفندماه برگزار می شده است.
چهارشنبه سوري نام واپسين چهارشنبهي تقويم خورشيدي ايراني است، كه شب آن با رسوم و آيينهايي ويژه، خصوصاً پرش از روي آتش مشخص ميشود. نامهاي محلي گوناگون اين روز عبارت است از: گول چارشمبه (اردبيل)، گوله گوله چارشمبه (گيلان)، كوله چووارشمبه (كردستان)، چووارشمبه كولي (قروه، نزديك سنندج)، و چارشمبه سرخي (اصفهان). برخي دانشمندان واژهي «سوري» را با «سور» (ميهماني، جشن) ارتباط داده و آن را به معناي «وابسته به سور، جشنآميز» گرفتهاند، برخي ديگر، به طور موجهتري، سور را گونهاي ديگر از واژهي سرخ ميپندارند (مانند گل سوري ”گل سرخ“) و آن را اشارهاي به خود آتش يا به «سرخي»، به مفهوم تندرستي يا بلوغ، كه به طور فرضي با پرش از روي آتش به دست ميآيد، ميانگارند. كاربرد عنوان متفاوت چارشمبه سرخي در اصفهان و قرار داشتن گونهي گويشي رايج سور در برابر سرخ، تأييد ديگري است بر اين ديدگاه.
آيينهاي اصلي:
يك يا دو روز پيش از واپسين چهارشنبهي سال، مردم براي چيدن بوتههاي گوناگون، خارشتر، خور، گون، يا ساقهي برنج (در گيلان) بيرون ميروند؛ و در شهرها خاشاك ميخرند. در عصر روز پيش از آغاز چهارشنبه سوري، خار و خاشاك فراهم آمده، در حياط خانه (اگر جادار باشد)، يا در ميدان روستا، يا در خيابان شهر گذاشته و در يك، سه، پنج، يا هفت (هميشه عدد فرد) دسته، كه چند پا از يكديگر فاصله دارند، مرتب ميگردند. در غروب آفتاب يا اندكي بعد، دستههاي چوب و خاشاك سوزانده ميشوند، و هنگامي كه زبانههاي آتش در تاريكي ميلرزند، مردان و زنان از روي آن ميپرند و چنين ميخوانند: «سرخي تو از من، زردي من از تو». مردم بر اين باورند كه اين آيين آنان را براي همهي سال در برابر ناخوشيهايي كه انسان را رنگپريده و ضعيف ميكند، ايمن و مصؤون ميسازد. در برخي جاها (مانند: نايين، انارك، خور، اروميه) آتش را بر پشت بام ميافروزند، سپس يك آفتابه آب روي آن ميريزند، و خاشاك سوزان را به خيابان زيرين جاري ميكنند؛ در جاهاي ديگر اين آيين بر فراز تپهها انجام ميشود. در طي اين مراسم هيچ كس نبايد به آتش بدمد؛ پس از آن كه همهي اعضاي خانواده از روي آن پريدند، آتش رها ميشود تا كم كم خاموش شود يا آن را با آب خاموش ميكنند (مثلاً در خور). اگر اين آيين در حياط خانه برگزار شده باشد، يكي از اعضاي خانواده، معمولاً دختري كه هنوز به سن بلوغ نرسيده است، خاكسترها را جمع ميكند و با يك خاكانداز به چهارراهي ميبرد و در آن جا پراكنده ميسازد، سپس به خانه باز ميگردد. او به در ميكوبد و آن گاه اين پرسش و پاسخ با فرد/ افراد داخل خانه رد و بدل ميشود: «كي هستي؟» «منام». «از كجا آمدهاي؟» «از يك جشن عروسي». «چه چيزي آوردهاي؟» «سلامتي». رسمي بسيار همانند با آيين پرش از روي آتش را ارمنيان ايران در روز تعطيل Derendez (14 فوريه) برگزار ميكنند. چنين آيينها در همهي نقاط ايران مرسوم و معمول است. در بيشتر روستاها نوازندگان و طبالهاي محلي [در طي مراسم،] ساز همراهي كنندهاي را مينوازند. نويسندهي سدهي 19م./ 13ق. آقا جمال خوانساري (درگذشتهي 1706م./ 1121ق.) نواختن سازي را در اين روز براي دور كردن بدبختي تجويز كرده بود. تا دههي 1300خ/ 1920م.، كه حمل سلاح ممنوع شد، مردان از شليك تير هوايي به نشانهي شعلهور شدن چوب و خاشاكها، استفاده ميكردند.
آجيل چهار شنبه سوري : آجيل مخصوص چهارشنبه سوري هم كه در همه جاي ايران مرسوم است، فسلفه عميقي دارد . آجيل رنگارنگ و زيبا همه از دانههاي خوردني و رستني هايي است كه بيش از هزاران سال پيش از زمين و طبيعت ميگيرد . در واقع مجموعه آجيل چهارشنبه سوري طبقي آراسته از هدايا و دهش هاي خاك است كه رابـ ـطه انسان و طبيعت را تاييد و تاكيد ميكند .
فال كوزه: در اين شب بسياري از خانوادههاي روستايي فال كوزه ميگرفتند . كوزهاي نو فراهم ميكردند و اساس اين فال بر آيين فرورها بود ؛چرا كه فرورها از ميهمانان آسماني بودند كه از گذشته و آينده خاندان خويش با خبر بودند. اين مراسم به اين شكل برپا ميشد؛ بر روي كاغذ شعري مينوشتند و درون كوزه و كوزه را نيز در تنور ميگذاشتند و فردا صبح دختري نابالغ كاغذي را به نيت تك تك اعضا خانواده از اين كوزه برميداشت . ايرانيان به اين فال ارزش زيادي ميگذاشتند و معتقد بودند كه فرورها به خاندان خود هرگز پاسخ بد نميدهند.
فالگوش: اين رسم بيشتر مورد توجه دختراني كه هنوز ازدواج نكردهاند، قرار ميگرفت .آنها كليدي را با خود به بيرون ميبردند و بر سر چهار راهي در گوشه ميايستادند و كليد را زير پاي خود ميگذاشتند و چهار راه نمادي از گذرگاه و كليد نيز نمادي از گشايش كار است و دختران با اين كار ميخواستند گشايشي در زندگي آنها ايجاد شود . البته روايت ديگري نيز پيرامون مراسم وجود دارد كه چند زن يا دختر جوان نيت ميكنند و پشت ديواري ميايستند و به حرفهاي رهگذران گوش ميدهند و با تفسير حرفهايي كه ميشنوند، پاسخ نيت خود را ميگيرند .
قاشق زني: ايرانيان كهن در شب چهار شنبه سوري براي پذيرايي ازفرورها كه در اين شب به زمين فرود ميآمدند، غذاهايي بر بام ميگذاشتند و آيين قاشق زني تمثيلي از رسيدن اين ميهمانان و گرسنگي آنهاست . فرورها موجودات نامحسوسي بودهاند و اين مراسم بيشتر توسط پسرهاي جوان انجام ميشد، آنها براي ناشناخته بودن چادري به سر ميكردند و سعي ميكردند ناشناس بماند و با قاشق زدن سعي ميكردند كه غذايي آسماني كه براي فرورها در نظر گرفته شده بود به عنوان فديه دريافت كنند كه اين فديه بيشتر آجيل مشگل گشا بود .چهارشنبه سوري براي پسران و مردان جوان هم روز پرجنب و جوشي است . در روستاهاي لرستان، مردان جوان قبل از غروب اسبهايشان را بيرون ميآورند و نمايشي اجرا ميكنند . در شهرهاي ديگر، پسران براي ايجاد هياهو دست به ابتكارهاي عجيب و غريب ميزنند . در بعضي جاها كوزههاي گلي را با باروت پر ميكنند و روي آن را ميكوبند تا سفت شود، بعد سپس فتيلهاي در كوزه ميگذارند و با آتش زدن فتيله اينطور به نظر ميرسد كه از كوزه آتش بيرون ميزند . يا ممكن است موشكهايي از كاغذهاي براق در مدلهاي مختلف درست كنند و در آن باروت بريزند و روي پشتبام ها فتيلهاش را آتش بزنند و به هوا بيندازند .
چهارشنبه سوری که از دو کلمه ی «چهارشنبه» منظور آخرين چهارشنبه ی سال و «سوری» که همان سوريک فارسی و به معنای سرخ باشد و در کل به معنای «چهارشنبه ی سرخ»، مقدمه ی جدی جشن نوروز بود.
در ايران باستان بعضی از وسايل جشن نوروز از قبيل آينه و کوزه و اسفند را به يقين شب چهارشنبه سوری و از چهارشنبه بازار تهيه می کردند. بازار در اين شب چراغانی و زيور بسته و سرشار از هيجان و شادمانی بود و البته خريد هر کدام هم آيين خاصی را تدارک می ديد.
غروب هنگام بوته ها را به تعداد هفت يا سه (نماد سه منش نيک) روی هم می گذاشتند و خورشيد که به تمامی پنهان می شد، آن را بر می افروختند تا آتش سر به فلک کشيده جانشين خورشيد شود. در بعضی نقاط ايران برای شگون وسايل دور ريختنی خانه از قبيل پتو، لحاف و لباس های کهنه را نیز می سوزاندند.
آتش می توانست در بيابان ها و رهگذرها و يا بر صحن و بام خانه ها افروخته شود. وقتی آتش شعله می کشيد از رويش می پريدند و ترانه هايی که در همه ی آنها خواهش برکت و سلامت و بارآوری و پاکيزگی بود، می خواندند. آتش چهارشنبه سوری را خاموش نمی کردند تا خودش خاکستر شود. سپس خاکسترش را که مقدس بود کسی جمع می کرد و بی آنکه پشت سرش را نگاه کند، سر ِنخستين چهار راه می ريخت. در بازگشت در پاسخ اهل خانه که می پرسيدند :
- کيست ؟
می گفت : منم.
- از کجا می آيی ؟
- از عروسی ...
- چه آورده ای ؟
- تندرستی ...
شال اندازی از آداب چهارشنبه سوری بود. پس از مراسم آتش افروزی جوانان به بام همسايگان و خويشان می رفتند و از روی روزنه ی بالای اتاق (روزنه ی بخاری) شال درازی را به درون می انداختند. صاحب خانه می بايست هديه ای در شال بگذارد. شهريار در بند 27 منظومه ی «حيدر بابا» به آيين شال اندازی و در بند 28 به ارتباط شال اندازی با برکت خواهی و احترام به درگذشتگان به نحوی شاعرانه اشاره دارد:
برگردان بندهاي 27 و 28 منظومه ي حيدرباباي شهريار از تركي به فارسي عبارتست از:
برگردان بند 27:
عيد بود و مرغ شب آواز می خواند
دختر نامزد شده برای داماد،
جوراب نقشين می بافت.
و هر کس شال خود را از دريچه ای آويزان می کرد.
وه ... که چه رسم زيبايی است - رسم شال اندازی -
هديه عيدی بستن به شال داماد.
برگردان بند 28:
من هم گريه و زاری کردم و شالی خواستم.
شالی گرفتم و فورا بر کمر بستم.
شتابان به طرف خانه ی غلام (پسر خاله ام) رفتم.
و شال را آويزان کردم.
فاطمه خاله ام، جورابی به شال من بست
«خانم ننه ام» را به ياد آورد و گريه کرد.
شهريار در توضيح اين رسم می گويد : «در آن سال مادر بزرگ من (خانم ننه) مرده بود. ما هم نمی بايست در مراسم عيد شرکت می کرديم ولی من بچه بودم، با سماجت شالی گرفتم و به پشت بام دويدم.»
از ديگر مراسم چهارشنبه سوری فالگوش بود و آن بيشتر مخصوص کسانی بود که آرزويی داشتند. مانند دختران دم بخت يا زنان ِدر آرزوی فرزند. آنها سر چهار راهی که نماد ِگذر از مشکل بود می ايستادند و کليدی را که نماد گشايش بود، زير پا می گذاشتند. نيت می کردند و به گوش می ايستادند و گفت و گوی اولين رهگذران را پاسخ نيت خود می دانستند. آنها در واقع از فروهرها می خواستند که بستگی کارشان را با کليدی که زير پا داشتند، بگشايند.
قاشق زنی هم تمثيلی بود از پذيرايی از فروهرها. زيرا که قاشق و ظرف مسين نشانه ی خوراک و خوردن بود.
ايرانيان باستان برای فروهرها بر بام خانه غذاهای گوناگون می گذاشتند تا از اين ميهمانان تازه رسيده ی آسمانی پذيرايی کنند و چون فروهرها پنهان و غير محسوس اند، کسانی هم که برای قاشق زنی می رفتند، سعی می کردند روی بپوشانند و ناشناس بمانند و چون غذا و آجيل را مخصوص فروهر می دانستند، دريافتشان را خوش یُمن می پنداشتند.
اگر زین بپیچی گزند آیدت ------- همه کار ناسودمند آیدت
یکی باغ بُد درمیان سپاه ------- از این روی و زان روی بُد رزمگاه
بشد «چارشنبه» هم از بامداد ------- بدان باغ که امروز باشیم شاد
ببردند پر مایه گستردنی ------- می و رود و رامشگر و خوردنی
ز جیهون همی آتش افروختند------- زمین و هوا را همی سوختند
ايرانيان كهن بر اين باور بوده اند كه" فروهرهاي نياكان" در آغاز اين روز چهار شنبه سوري به زمين مي آيند و بركت و نيك روزي را براي خاندان خويش به ارمغان ميآورند و براي راهنمايي اين فرورها ايرانيان بر سر در خانههاي خويش آتش ميافروختند و شعلههاي اين آتش را از آتشدان خانه فراهم ساختند تا فروهرها بتوانند خاندان خويش را بيابند. از دیرباز تا کنون، آتش در نزد ایرانیان از ارزش و جایگاه خاصی برخوردار بوده است و بیشتر جشن ها و آیین ها پیوند نزدیکی با آتش داشته و دارند. گمان می رود که جشن چهارشنبه سوری نوع تغییر یافته ای از گاهنبار «همس پت میدیم گاه» ششمین و آخرین گاهنبار سال است. بخش نخست این واژه یعنی «همس» از «هم» به معنی گرما و تابستان در زبان اوستایی گرفته شده است و واژه ی همس پت میدیم روی هم به معنی برابر شدن روز و شب و آغاز گرما است و این گاهنبار در روز نخست پنجه ی پایان اسفندماه برگزار می شده است.
چهارشنبه سوري نام واپسين چهارشنبهي تقويم خورشيدي ايراني است، كه شب آن با رسوم و آيينهايي ويژه، خصوصاً پرش از روي آتش مشخص ميشود. نامهاي محلي گوناگون اين روز عبارت است از: گول چارشمبه (اردبيل)، گوله گوله چارشمبه (گيلان)، كوله چووارشمبه (كردستان)، چووارشمبه كولي (قروه، نزديك سنندج)، و چارشمبه سرخي (اصفهان). برخي دانشمندان واژهي «سوري» را با «سور» (ميهماني، جشن) ارتباط داده و آن را به معناي «وابسته به سور، جشنآميز» گرفتهاند، برخي ديگر، به طور موجهتري، سور را گونهاي ديگر از واژهي سرخ ميپندارند (مانند گل سوري ”گل سرخ“) و آن را اشارهاي به خود آتش يا به «سرخي»، به مفهوم تندرستي يا بلوغ، كه به طور فرضي با پرش از روي آتش به دست ميآيد، ميانگارند. كاربرد عنوان متفاوت چارشمبه سرخي در اصفهان و قرار داشتن گونهي گويشي رايج سور در برابر سرخ، تأييد ديگري است بر اين ديدگاه.
آيينهاي اصلي:
يك يا دو روز پيش از واپسين چهارشنبهي سال، مردم براي چيدن بوتههاي گوناگون، خارشتر، خور، گون، يا ساقهي برنج (در گيلان) بيرون ميروند؛ و در شهرها خاشاك ميخرند. در عصر روز پيش از آغاز چهارشنبه سوري، خار و خاشاك فراهم آمده، در حياط خانه (اگر جادار باشد)، يا در ميدان روستا، يا در خيابان شهر گذاشته و در يك، سه، پنج، يا هفت (هميشه عدد فرد) دسته، كه چند پا از يكديگر فاصله دارند، مرتب ميگردند. در غروب آفتاب يا اندكي بعد، دستههاي چوب و خاشاك سوزانده ميشوند، و هنگامي كه زبانههاي آتش در تاريكي ميلرزند، مردان و زنان از روي آن ميپرند و چنين ميخوانند: «سرخي تو از من، زردي من از تو». مردم بر اين باورند كه اين آيين آنان را براي همهي سال در برابر ناخوشيهايي كه انسان را رنگپريده و ضعيف ميكند، ايمن و مصؤون ميسازد. در برخي جاها (مانند: نايين، انارك، خور، اروميه) آتش را بر پشت بام ميافروزند، سپس يك آفتابه آب روي آن ميريزند، و خاشاك سوزان را به خيابان زيرين جاري ميكنند؛ در جاهاي ديگر اين آيين بر فراز تپهها انجام ميشود. در طي اين مراسم هيچ كس نبايد به آتش بدمد؛ پس از آن كه همهي اعضاي خانواده از روي آن پريدند، آتش رها ميشود تا كم كم خاموش شود يا آن را با آب خاموش ميكنند (مثلاً در خور). اگر اين آيين در حياط خانه برگزار شده باشد، يكي از اعضاي خانواده، معمولاً دختري كه هنوز به سن بلوغ نرسيده است، خاكسترها را جمع ميكند و با يك خاكانداز به چهارراهي ميبرد و در آن جا پراكنده ميسازد، سپس به خانه باز ميگردد. او به در ميكوبد و آن گاه اين پرسش و پاسخ با فرد/ افراد داخل خانه رد و بدل ميشود: «كي هستي؟» «منام». «از كجا آمدهاي؟» «از يك جشن عروسي». «چه چيزي آوردهاي؟» «سلامتي». رسمي بسيار همانند با آيين پرش از روي آتش را ارمنيان ايران در روز تعطيل Derendez (14 فوريه) برگزار ميكنند. چنين آيينها در همهي نقاط ايران مرسوم و معمول است. در بيشتر روستاها نوازندگان و طبالهاي محلي [در طي مراسم،] ساز همراهي كنندهاي را مينوازند. نويسندهي سدهي 19م./ 13ق. آقا جمال خوانساري (درگذشتهي 1706م./ 1121ق.) نواختن سازي را در اين روز براي دور كردن بدبختي تجويز كرده بود. تا دههي 1300خ/ 1920م.، كه حمل سلاح ممنوع شد، مردان از شليك تير هوايي به نشانهي شعلهور شدن چوب و خاشاكها، استفاده ميكردند.
آجيل چهار شنبه سوري : آجيل مخصوص چهارشنبه سوري هم كه در همه جاي ايران مرسوم است، فسلفه عميقي دارد . آجيل رنگارنگ و زيبا همه از دانههاي خوردني و رستني هايي است كه بيش از هزاران سال پيش از زمين و طبيعت ميگيرد . در واقع مجموعه آجيل چهارشنبه سوري طبقي آراسته از هدايا و دهش هاي خاك است كه رابـ ـطه انسان و طبيعت را تاييد و تاكيد ميكند .
فال كوزه: در اين شب بسياري از خانوادههاي روستايي فال كوزه ميگرفتند . كوزهاي نو فراهم ميكردند و اساس اين فال بر آيين فرورها بود ؛چرا كه فرورها از ميهمانان آسماني بودند كه از گذشته و آينده خاندان خويش با خبر بودند. اين مراسم به اين شكل برپا ميشد؛ بر روي كاغذ شعري مينوشتند و درون كوزه و كوزه را نيز در تنور ميگذاشتند و فردا صبح دختري نابالغ كاغذي را به نيت تك تك اعضا خانواده از اين كوزه برميداشت . ايرانيان به اين فال ارزش زيادي ميگذاشتند و معتقد بودند كه فرورها به خاندان خود هرگز پاسخ بد نميدهند.
فالگوش: اين رسم بيشتر مورد توجه دختراني كه هنوز ازدواج نكردهاند، قرار ميگرفت .آنها كليدي را با خود به بيرون ميبردند و بر سر چهار راهي در گوشه ميايستادند و كليد را زير پاي خود ميگذاشتند و چهار راه نمادي از گذرگاه و كليد نيز نمادي از گشايش كار است و دختران با اين كار ميخواستند گشايشي در زندگي آنها ايجاد شود . البته روايت ديگري نيز پيرامون مراسم وجود دارد كه چند زن يا دختر جوان نيت ميكنند و پشت ديواري ميايستند و به حرفهاي رهگذران گوش ميدهند و با تفسير حرفهايي كه ميشنوند، پاسخ نيت خود را ميگيرند .
قاشق زني: ايرانيان كهن در شب چهار شنبه سوري براي پذيرايي ازفرورها كه در اين شب به زمين فرود ميآمدند، غذاهايي بر بام ميگذاشتند و آيين قاشق زني تمثيلي از رسيدن اين ميهمانان و گرسنگي آنهاست . فرورها موجودات نامحسوسي بودهاند و اين مراسم بيشتر توسط پسرهاي جوان انجام ميشد، آنها براي ناشناخته بودن چادري به سر ميكردند و سعي ميكردند ناشناس بماند و با قاشق زدن سعي ميكردند كه غذايي آسماني كه براي فرورها در نظر گرفته شده بود به عنوان فديه دريافت كنند كه اين فديه بيشتر آجيل مشگل گشا بود .چهارشنبه سوري براي پسران و مردان جوان هم روز پرجنب و جوشي است . در روستاهاي لرستان، مردان جوان قبل از غروب اسبهايشان را بيرون ميآورند و نمايشي اجرا ميكنند . در شهرهاي ديگر، پسران براي ايجاد هياهو دست به ابتكارهاي عجيب و غريب ميزنند . در بعضي جاها كوزههاي گلي را با باروت پر ميكنند و روي آن را ميكوبند تا سفت شود، بعد سپس فتيلهاي در كوزه ميگذارند و با آتش زدن فتيله اينطور به نظر ميرسد كه از كوزه آتش بيرون ميزند . يا ممكن است موشكهايي از كاغذهاي براق در مدلهاي مختلف درست كنند و در آن باروت بريزند و روي پشتبام ها فتيلهاش را آتش بزنند و به هوا بيندازند .
چهارشنبه سوری که از دو کلمه ی «چهارشنبه» منظور آخرين چهارشنبه ی سال و «سوری» که همان سوريک فارسی و به معنای سرخ باشد و در کل به معنای «چهارشنبه ی سرخ»، مقدمه ی جدی جشن نوروز بود.
در ايران باستان بعضی از وسايل جشن نوروز از قبيل آينه و کوزه و اسفند را به يقين شب چهارشنبه سوری و از چهارشنبه بازار تهيه می کردند. بازار در اين شب چراغانی و زيور بسته و سرشار از هيجان و شادمانی بود و البته خريد هر کدام هم آيين خاصی را تدارک می ديد.
غروب هنگام بوته ها را به تعداد هفت يا سه (نماد سه منش نيک) روی هم می گذاشتند و خورشيد که به تمامی پنهان می شد، آن را بر می افروختند تا آتش سر به فلک کشيده جانشين خورشيد شود. در بعضی نقاط ايران برای شگون وسايل دور ريختنی خانه از قبيل پتو، لحاف و لباس های کهنه را نیز می سوزاندند.
آتش می توانست در بيابان ها و رهگذرها و يا بر صحن و بام خانه ها افروخته شود. وقتی آتش شعله می کشيد از رويش می پريدند و ترانه هايی که در همه ی آنها خواهش برکت و سلامت و بارآوری و پاکيزگی بود، می خواندند. آتش چهارشنبه سوری را خاموش نمی کردند تا خودش خاکستر شود. سپس خاکسترش را که مقدس بود کسی جمع می کرد و بی آنکه پشت سرش را نگاه کند، سر ِنخستين چهار راه می ريخت. در بازگشت در پاسخ اهل خانه که می پرسيدند :
- کيست ؟
می گفت : منم.
- از کجا می آيی ؟
- از عروسی ...
- چه آورده ای ؟
- تندرستی ...
![56546-1205947832-1-l.jpg](http://i2.photoblog.com/photos3/56546-1205947832-1-l.jpg)
شال اندازی از آداب چهارشنبه سوری بود. پس از مراسم آتش افروزی جوانان به بام همسايگان و خويشان می رفتند و از روی روزنه ی بالای اتاق (روزنه ی بخاری) شال درازی را به درون می انداختند. صاحب خانه می بايست هديه ای در شال بگذارد. شهريار در بند 27 منظومه ی «حيدر بابا» به آيين شال اندازی و در بند 28 به ارتباط شال اندازی با برکت خواهی و احترام به درگذشتگان به نحوی شاعرانه اشاره دارد:
برگردان بندهاي 27 و 28 منظومه ي حيدرباباي شهريار از تركي به فارسي عبارتست از:
برگردان بند 27:
عيد بود و مرغ شب آواز می خواند
دختر نامزد شده برای داماد،
جوراب نقشين می بافت.
و هر کس شال خود را از دريچه ای آويزان می کرد.
وه ... که چه رسم زيبايی است - رسم شال اندازی -
هديه عيدی بستن به شال داماد.
برگردان بند 28:
من هم گريه و زاری کردم و شالی خواستم.
شالی گرفتم و فورا بر کمر بستم.
شتابان به طرف خانه ی غلام (پسر خاله ام) رفتم.
و شال را آويزان کردم.
فاطمه خاله ام، جورابی به شال من بست
«خانم ننه ام» را به ياد آورد و گريه کرد.
شهريار در توضيح اين رسم می گويد : «در آن سال مادر بزرگ من (خانم ننه) مرده بود. ما هم نمی بايست در مراسم عيد شرکت می کرديم ولی من بچه بودم، با سماجت شالی گرفتم و به پشت بام دويدم.»
از ديگر مراسم چهارشنبه سوری فالگوش بود و آن بيشتر مخصوص کسانی بود که آرزويی داشتند. مانند دختران دم بخت يا زنان ِدر آرزوی فرزند. آنها سر چهار راهی که نماد ِگذر از مشکل بود می ايستادند و کليدی را که نماد گشايش بود، زير پا می گذاشتند. نيت می کردند و به گوش می ايستادند و گفت و گوی اولين رهگذران را پاسخ نيت خود می دانستند. آنها در واقع از فروهرها می خواستند که بستگی کارشان را با کليدی که زير پا داشتند، بگشايند.
قاشق زنی هم تمثيلی بود از پذيرايی از فروهرها. زيرا که قاشق و ظرف مسين نشانه ی خوراک و خوردن بود.
ايرانيان باستان برای فروهرها بر بام خانه غذاهای گوناگون می گذاشتند تا از اين ميهمانان تازه رسيده ی آسمانی پذيرايی کنند و چون فروهرها پنهان و غير محسوس اند، کسانی هم که برای قاشق زنی می رفتند، سعی می کردند روی بپوشانند و ناشناس بمانند و چون غذا و آجيل را مخصوص فروهر می دانستند، دريافتشان را خوش یُمن می پنداشتند.
آخرین ویرایش توسط مدیر: