امپراتور ناپلئون سوم در دهه ۱۸۵۰ برنامهی توسعه کشور را با خودکامگی به جلو برد. با این حال او در ۱۸۶۰ به این نتیجه رسید که سلطنت او به قدری مستحکم و باثبات گشته است که او می تواند با اعطای آزادی به مردم ، وارد مرحله تازه ای شود. اما اقتدار امپراتور از همین زمان به آرامی رو به زوال نهاد.
در همین سالها اقتصاد فرانسه کمی از رونق افتاد. این مسئله موجب بروز نارضایتی میان طبقات متوسط و کارگر شد. سیاست ناپلئون سوم علیه پاپ بود ؛ به همین دلیل ، کاتولیکهای متعصب نیز به جمع مخالفان او اضافه شدند. این گروه مخالفان امپراتور در ۱۸۵۶ تشکیل اوپوزیسیون دادند. در انتخابات پارلمانی سال بعد ، این عده تنها ۵ کرسی در پارلمان کسب کردند. این تعداد در انتخابات چهار سال بعد ، به ۳۲ کرسی افزایش یافت.
وضعیت جسمانی امپراتور از سال ۱۸۵۶ مرتباً رو به وخامت رفت. او قبلاً قدرتمندترین شخصیت سیـاس*ـی فرانسه بود؛ وزرا تنها از او دستور می گرفتند و برنامههای توسعه کشور نیز غالباً با تصمیمات او هماهنگ می شد. اما به تدریج اوضاع در حال دگرگونی بود. در ۱۸۶۳ دوک اوژن روهر به عنوان نخست وزیر فرانسه تعیین شد. همچنین ، دوک شارل لوئی مورنی پشتیبان امپراتور در امر اعطای آزادی به افکار عمومی فرانسه بود.
در سیاست خارجی نیز وضعیت برخلاف میل ناپلئون سوم پیش رفت. او در ۱۸۶۱ پروژه ای به نام پادشاهی آند (شامل کلیه آمریکای مرکزی ، اکوادور و کلمبیا) را در دستور کار قرار داد. این حکومت تازه تاسیس – که آرشیدوک ماکسیمیلیان اتریشی به عنوان فرمانروای آن مشخص شده بود – می توانست در مقابل توسعه طلبی ایالات متحده آمریکا در آمریکای لاتین، بایستد. ایالات متحده همزمان درگیر جنگ داخلی بود. با اتمام این جنگ ، آمریکاییها شورشی گسترده در مکزیک ترتیب دادند که منجر به شکست فرانسویان شد.
معضل اصلی فرانسه در اروپا به تدریج در حال شکلگیری بود. برآمدن دولت پروس به عنوان قطب سیـاس*ـی این قاره سبب از بین رفتن برنامههای ناپلئون شد. اوتو فون بیسمارک – صدراعظم پروس – طرحی تازه برای توازن قدرت در اروپا داشت. مهم ترین شرط این توازن ، انزوای سیـاس*ـی و اقتصادی فرانسه در منطقه بود. بیسمارک برنامهای چندساله برای متحد کردن نواحی آلمانی زبان اروپای مرکزی داشت اما فرانسویان سدی جدی برای رسیدن به این هدف بودند. لازمه اتحاد المان ، شکست و انزوای سیـاس*ـی فرانسه بود.
پایان کار امپراتور
ناکامی ناپلئون سوم در عرصه سیاست خارجی ، موجب تقویت اوپوزیسیون شد. هنگامی که در انتخابات پارلمانی سال ۱۸۶۹ حزب بناپارتیست اکثریت را در مجلس از دست داد ، امپراتور دانست که سقوط سلطنتش قریب الوقوع است. کابینه جدیدی روی کار آمد. اعضای این کابینه به پروس اطلاع دادند که فرانسه آماده مذاکره است اما بیسمارک از سازش با فرانسه خودداری کرد.
در ۲ ژوئیه ۱۸۷۰ خبر رسید که یک شاهزاده پروسی برای پذیرش تاج و تخت اسپانیا اعلام آمادگی کرده است. (پادشاهی اسپانیا به تازگی سقوط کرده و سیاستمداران این کشور به دنبال فرمانروایی شایسته بودند.) اسپانیا حیاط خلوت فرانسه محسوب می شد و ورود پروس به آنجا ، می توانست برای امنیت کشور خطرساز باشد. فشارهای دیپلماتیک فرانسه باعث شد که شاهزاده پروس از کاندیداتوری انصراف دهد. ناپلئون طی نامهای سری به بیسمارک نوشت که هرگز اجازه نمی دهد یک آلمانی در اسپانیا به حکومت برسد.
بیسمارک این نامهی محرمانه را در روزنامههای آلمان به چاپ رساند. موجی از خشم و خروش میان آلمانیها به راه افتاد. بسیاری از آنان عقیده داشتند که فرانسویان باید تاوان این اهانت را بپردازند. در ۱۹ ژوئیه جنگ فرانسه و پروس آغاز شد.
جنگ از آغاز به ضرر فرانسه پیش رفت. امپراتور ناپلئون که بیماریش شدیدتر شده بود ، در نبرد سدان مغلوب آلمانیها شد. در ۲ سپتامبر پس از تسلیم به نیروهای پروس ، رسماً از سلطنت خلع شد. در ۴ سپتامبر اوپوزیسیون در پاریس ، تشکیل جمهوری سوم فرانسه را اعلام کرد.
ناپلئون پس از رهایی از اسارت به انگلستان رفت. او حتی درباره بازگشت به سلطنت اندیشید و از سیاستهای خود طی ۲۰ سال فرمانروایی اش دفاع کرد. او سرانجام در ۹ ژانویه ۱۸۷۳ در لندن درگذشت.
در همین سالها اقتصاد فرانسه کمی از رونق افتاد. این مسئله موجب بروز نارضایتی میان طبقات متوسط و کارگر شد. سیاست ناپلئون سوم علیه پاپ بود ؛ به همین دلیل ، کاتولیکهای متعصب نیز به جمع مخالفان او اضافه شدند. این گروه مخالفان امپراتور در ۱۸۵۶ تشکیل اوپوزیسیون دادند. در انتخابات پارلمانی سال بعد ، این عده تنها ۵ کرسی در پارلمان کسب کردند. این تعداد در انتخابات چهار سال بعد ، به ۳۲ کرسی افزایش یافت.
وضعیت جسمانی امپراتور از سال ۱۸۵۶ مرتباً رو به وخامت رفت. او قبلاً قدرتمندترین شخصیت سیـاس*ـی فرانسه بود؛ وزرا تنها از او دستور می گرفتند و برنامههای توسعه کشور نیز غالباً با تصمیمات او هماهنگ می شد. اما به تدریج اوضاع در حال دگرگونی بود. در ۱۸۶۳ دوک اوژن روهر به عنوان نخست وزیر فرانسه تعیین شد. همچنین ، دوک شارل لوئی مورنی پشتیبان امپراتور در امر اعطای آزادی به افکار عمومی فرانسه بود.
در سیاست خارجی نیز وضعیت برخلاف میل ناپلئون سوم پیش رفت. او در ۱۸۶۱ پروژه ای به نام پادشاهی آند (شامل کلیه آمریکای مرکزی ، اکوادور و کلمبیا) را در دستور کار قرار داد. این حکومت تازه تاسیس – که آرشیدوک ماکسیمیلیان اتریشی به عنوان فرمانروای آن مشخص شده بود – می توانست در مقابل توسعه طلبی ایالات متحده آمریکا در آمریکای لاتین، بایستد. ایالات متحده همزمان درگیر جنگ داخلی بود. با اتمام این جنگ ، آمریکاییها شورشی گسترده در مکزیک ترتیب دادند که منجر به شکست فرانسویان شد.
معضل اصلی فرانسه در اروپا به تدریج در حال شکلگیری بود. برآمدن دولت پروس به عنوان قطب سیـاس*ـی این قاره سبب از بین رفتن برنامههای ناپلئون شد. اوتو فون بیسمارک – صدراعظم پروس – طرحی تازه برای توازن قدرت در اروپا داشت. مهم ترین شرط این توازن ، انزوای سیـاس*ـی و اقتصادی فرانسه در منطقه بود. بیسمارک برنامهای چندساله برای متحد کردن نواحی آلمانی زبان اروپای مرکزی داشت اما فرانسویان سدی جدی برای رسیدن به این هدف بودند. لازمه اتحاد المان ، شکست و انزوای سیـاس*ـی فرانسه بود.
پایان کار امپراتور
ناکامی ناپلئون سوم در عرصه سیاست خارجی ، موجب تقویت اوپوزیسیون شد. هنگامی که در انتخابات پارلمانی سال ۱۸۶۹ حزب بناپارتیست اکثریت را در مجلس از دست داد ، امپراتور دانست که سقوط سلطنتش قریب الوقوع است. کابینه جدیدی روی کار آمد. اعضای این کابینه به پروس اطلاع دادند که فرانسه آماده مذاکره است اما بیسمارک از سازش با فرانسه خودداری کرد.
در ۲ ژوئیه ۱۸۷۰ خبر رسید که یک شاهزاده پروسی برای پذیرش تاج و تخت اسپانیا اعلام آمادگی کرده است. (پادشاهی اسپانیا به تازگی سقوط کرده و سیاستمداران این کشور به دنبال فرمانروایی شایسته بودند.) اسپانیا حیاط خلوت فرانسه محسوب می شد و ورود پروس به آنجا ، می توانست برای امنیت کشور خطرساز باشد. فشارهای دیپلماتیک فرانسه باعث شد که شاهزاده پروس از کاندیداتوری انصراف دهد. ناپلئون طی نامهای سری به بیسمارک نوشت که هرگز اجازه نمی دهد یک آلمانی در اسپانیا به حکومت برسد.
بیسمارک این نامهی محرمانه را در روزنامههای آلمان به چاپ رساند. موجی از خشم و خروش میان آلمانیها به راه افتاد. بسیاری از آنان عقیده داشتند که فرانسویان باید تاوان این اهانت را بپردازند. در ۱۹ ژوئیه جنگ فرانسه و پروس آغاز شد.
جنگ از آغاز به ضرر فرانسه پیش رفت. امپراتور ناپلئون که بیماریش شدیدتر شده بود ، در نبرد سدان مغلوب آلمانیها شد. در ۲ سپتامبر پس از تسلیم به نیروهای پروس ، رسماً از سلطنت خلع شد. در ۴ سپتامبر اوپوزیسیون در پاریس ، تشکیل جمهوری سوم فرانسه را اعلام کرد.
ناپلئون پس از رهایی از اسارت به انگلستان رفت. او حتی درباره بازگشت به سلطنت اندیشید و از سیاستهای خود طی ۲۰ سال فرمانروایی اش دفاع کرد. او سرانجام در ۹ ژانویه ۱۸۷۳ در لندن درگذشت.