هری پاتر

*نونا بانو*

مشاورِ نویسندگی
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/10
ارسالی ها
1,861
امتیاز واکنش
49,905
امتیاز
893
محل سکونت
پایتخت
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
اسکریم جیور:
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
-خب، برای من کاملا روشنه که دامبلدور خیلی خوب تونسته روی تو کار کنه. تو نوکر سر سپرده ی دامبلدوری، پاتر، نه؟
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
هری گفت:
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
- بله، هستم. خوشحالم که این موضوع روشن شد.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
هری به وزیر سحر و جادو پشت کرد و با گام های بلند به سمت ساختمان رفت. - صفحه ی 39 جلد 2
[/BCOLOR]
 
  • پیشنهادات
  • *نونا بانو*

    مشاورِ نویسندگی
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/10
    ارسالی ها
    1,861
    امتیاز واکنش
    49,905
    امتیاز
    893
    محل سکونت
    پایتخت
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    ولدمورت برای اولین بار لبخند زد. در واقع لبخند عصبی و موذیانه ای بود؛ حالت شومی بود که تهدید آمیزتر از خشم به نظر می رسید. او به نرمی گفت:
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    -همون جر و بحث همیشگی. ولی در تمام این دنیا من یک چیز هم ندیده م که این اظهار نظر معروف شمارو تایید کنه که عشق قدرتمندتر از انواع جادوهای منه،دامبلدور.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    دامبلدور گفت:
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    -شاید برای دیدن چنین چیزهایی به جاهای مناسبی سر نکشیدی. - صفحه ی 163 جلد 2
    [/BCOLOR]
     

    *نونا بانو*

    مشاورِ نویسندگی
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/10
    ارسالی ها
    1,861
    امتیاز واکنش
    49,905
    امتیاز
    893
    محل سکونت
    پایتخت
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    دامبلدور فریاد زد:
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    - معلومه که می خواستی! دیدی، معنی پیش گویی این نیست که تو باید کاری رو انجام بدی! اما پیش گویی باعث شد لردولدمورت تو رو با نشونی حریف خودش معرفی کنه ... به عبارت دیگه، تو آزادی که راهتو انتخاب کنی، کاملا آزادی که به پیش گویی پشت کنی! اما ولدمورت باز هم برای پیش گویی ارزش قایل می شه و به تعقیب تو ادامه می ده... که واقعا این موضوع رو قطعی می کنه که –
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    هری گفت:
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    - که یکی از ما آخر سر اون یکی رو می کشه.بله.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    سرانجام هری نکته ای را درک کرد که دامبلدور در این مدت می کوشید به او بگوید. با خود اندیشید که این همان تفاوتی است که میان رفت اجباریبه میدان جنگ و مواجهه با نبرد تا دم مرگ، و رفتن خود خواسته به میدان جنگ با سربلندی وجود دارد. شاید عده ای بگویند در گزینش این دو راه تفاوت ناچیزی وجود دارد اما دامبلدور می دانست که تفاوت میان این دو از زمین تا آسمان است.هری با هجوم غصب آلودی در دل گفت من هم می دانم. – صفحه ی 251 جلد 2
    [/BCOLOR]
     

    *نونا بانو*

    مشاورِ نویسندگی
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/10
    ارسالی ها
    1,861
    امتیاز واکنش
    49,905
    امتیاز
    893
    محل سکونت
    پایتخت
    ...اما شخص دیگری با نرمی بسیار نام اسنیپ را صدا کرد
    :
    -سوروس...
    ان صدا بیش تر از تمام تجربه های ان شب, هری را ترساند.برای اولین بار دامبلدور التماس می کرد.
    اسنیپ چیزی نگفت.فقط جلو رفت و مالفوی را با خشونت از جلوی راهش کنار زد.سه مرگ خوار بی هیچ حرفی عقب رفتند.گویی ان گرگینه نیز ترسیده بود.
    اسنیپ لحظه ای به دامبلدور خیره ماند و در خطوط خشن چهره اش,نفرت و انزجار حک شد.
    -سوروس...خواهش میکنم...
    اسنیپ چوبدستیش را بالا اورد و دامبلدور را نشانه گرفت.
    اوادا کداورا.

    هری پاتر و شاهزاده ی دورگه-جلد دو​
     
    بالا