هری خطاب به دراکو: عشق آدمو کور میکنه. هر دومون سعی کردیم به پسرامون چیز هایی و بدیم،که خودمون نیازداشتیم، نه چیز هایی رو که اونا میخواستن. به قدری سرگرم بازنویسی گذشته ی خودمون بودیم که زمان حال اونارو تباه کردیم. (هری پاتر و فرزند نفرین شده)
اسکورپیوس مالفوی( پسردراکو) با قیافه ای کمابیش جدی خطاب به آلبوس پاتر:وقتش رسیده که برگشتن به گذشته، بخشی از گذشته بمونه. آلبوس: انگار خیلی به این جمله ت افتخار میکنی. اسکورپیوس: تمام روز داشتم روش کار میکردم. (هری پاتر و فرزند نفرین شده)
اسنیپ: باید فرار کنی. من تا جایی که بتونم معطلشون می کنم. اسکورپیوس: ممنونم که نوری در تاریکی من بودید. اسنیپ، در اوج قهرمانی تمام عیارش، نگاهی به او میکند و لبخند ملیحی بر لبش می نشیند. اسنیپ: به آلبوس بگو به آلبوس سوروس بگو مایه ی افتخار منه که با من هم اسمه. (هری پاتر و فرزند نفرین شده)
اسنیپ: گاهی وقت ها، هر قدر هم چیزی گرون باشه، آدم باید بهاشو بده._ هر دو به هم نگاه میکنند. اسنیپ سر تکان میدهد و هرمیون نیز در جوابش سر تکان میدهد. قیافه اسنیپ اندکی در هم میرود. _ ببینم این حرفی که زدم، از حرف های دامبلدور نبود؟_ هرمیون با لبخند: نه، مطمینم که از حرف های خالص خودِ خودِ سوروس اسنیپ بود. (هری پاتر و فرزند نفرین شده)