و گویهای مشکی و تر شدهای که سیلِ خونینشان قدرت آبیاری کردنِ یک باغِ گیلاسِ تاریک را هم دارد؛
شوریدهی اشکهایی که قدرت شرمنده کردن سورهزاری را در کمتر از یک دقیقه هم دارد!
بخیهام باز سر باز کرده است؛ به گمانم دیگر این تکههای بیروح و مرده نتوانند دوام بیاورند و عشق این همه بخیه و خون و دل چاکچاک شدهام را توجیح میکند؟ لعنت!
و لعنت بر تمامین قلبهای ناآرامی که ناخواسته لرزیدند! مردم به گوش باشید، بشنوید دردهای این دل رنجیده را؛ قلب را با قفل و زنجیر به اسارت درآوردید تا عشق اسیرش نکند!