بخشی از نوشتارها در مورد علم
علوم طبیعی[نمایش]
علوم اجتماعی و
علوم انسانی[نمایش]
علوم کاربردی[نمایش]
علوم صوری[نمایش]
عنوانهای مربوط[نمایش]
ن
ب
و
عکس گرفتهشده از سحابی خرچنگ توسط تلسکوپ فضایی هابل اَختَرشناسی، ستارهشناسی یا نجوم به دانشِ بررسی موقعیت، تغییرات، حرکت و ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی «پدیدههای آسمانی» ازجمله ستارهها، سیارهها، دنبالهدارها، کهکشانها و پدیدههایی مانند شفق قطبی و تابش زمینهٔ کیهانی گفته میشود که منشأ آنها در خارج از جوّ زمین است. اخترشناسی با رشتههایی همچون فیزیک، شیمی و فیزیکِ حرکت ارتباط تنگاتنگ دارد و همچنین با رشتهٔ کیهانشناسی ارتباط نزدیکی دارد.[نیازمند منبع]
اگر فقط ستارهها مطالعه شوند به آن اخترشناسیِ ستارهای گفته میشود.
اخترشناسی یکی از قدیمیترین علوم است. اخترشناسان در تمدنهای اولیهٔ بشری بهدقت آسمان شب را بررسی میکردند و ابزارهای سادهٔ اخترشناسی از همان ابتدا شناختهشده بودند. با اختراع تلسکوپ، تحولی عظیم در این رشته ایجاد شد و دوران اخترشناسی جدید آغاز شد.
در قرن بیستم، رشتهٔ اخترشناسی به دو رشتهٔ اخترشناسی رصدی و اخترشناسی نظری تبدیل شد. در اخترشناسی رصدی بهدنبال گردآوری دادهها و پردازش آنها و همچنین ساخت و نگهداری ابزارهای اخترشناسی هستیم. در اخترشناسی نظری بهدنبال کسب اطمینان از صحت نتایج بهدستآمده از مدلهای تحلیلی و تحلیلهای کامپیوتری هستیم. این دو رشته یکدیگر را تکمیل میکنند؛ به این ترتیب که کار اخترشناسی نظری ارائه شرحی بر رصدها و وظیفه اخترشناسی رصدی اثبات عملی نتایج پیشبینیشده در نظریههاست. با استفاده از یافتههای اخترشناسی میتوان نظریههای بنیادین فیزیک مانند نظریه نسبیت عام را آزمایش کرد. در طول تاریخ، اخترشناسان آماتور در بسیاری از کشفهای مهم اخترشناسی نقش داشتهاند و اخترشناسی یکی از محدود رشتههایی است که در آن افراد آماتور نقشی بسیار فعال دارند و مخصوصاً در کشف و مشاهده پدیدههای گذرا و محلی امیدوارکننده، ظاهر شدهاند. علم اخترشناسی مدرن را نباید با علم احکام نجوم (طالعبینی یا اخترگویی) مقایسه کنیم چراکه در طالعبینی یا اخترگویی اعتقاد بر آن است که امور انسانها با موقعیت اجرام سماوی در ارتباط است. اگرچه اخترشناسی و طالعبینی یا اخترگویی دو رشتهای هستند که منشأ یکسانی داشتهاند اما بیشترِ اندیشمندان بر این باورند که این دو رشته از هم جدا شدهاند و تفاوتهای بسیاری بین آنها وجود دارد.[۱]
محتویات
۱ پیرامون واژه
۱.۱ موارد استفاده از واژههای «اخترشناسی» و «آستروفیزیک»
پیرامون واژه
در گذشته، در زبان پارسی میانه، از کلمه کونداگیه (kundãgih) برای اشاره به چیزی که امروزه ما نجوم مینامیم، استفاده میشد.[۲]
موارد استفاده از واژههای «اخترشناسی» و «آستروفیزیک»
با توجه به معنای واژه، «اخترشناسی» به «مطالعهٔ اجسام خارج از جوّ زمین و ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی آنها» اشاره میکند و واژهٔ «آستروفیزیک» به شاخهای از اخترشناسی اشاره میکند که با «رفتار، ویژگیهای فیزیکی و فرایند دینامیکیِ اجسام و پدیدههای آسمانی» سروکار دارد.
تعداد آسمانها
از قرنهای چهارم تا ششم پیش از میلاد، اخترشناسان یونانی پی بردند که باید بیشتر از یک سایبان (آسمان) وجود داشتهباشد، چون اوضاع نسبی ستارههای ثابت، که ظاهراً حول زمین حرکت میکنند، تغییری نمیکند، اما اوضاع نسبی خورشید، ماه و پنج جسم درخشان ستارهمانند (که امروزه میدانیم سیارههای به نامهای تیر(عطارد)، ناهید(زهره)، بهرام (مریخ)، برجیس (مشتری) و کیوان (زحل) هستند) تغییر میکند.
روشهای مختلف اندازهگیری فاصلههای کیهانی
درحدود صد و پنجاه سال پیش از میلاد، ابرخس (۱۹۰ تا ۱۲۰ پیش از میلاد)، فاصلهٔ زمین تا ماه را برحسب قطر زمین بهدستآورد. او روشی را بهکار برد که یک قرن پیش از او، جسورترین اخترشناس یونانی، آریستارخوس، پیشنهاد دادهبود. آریستارخوس متوجه شدهبود که انحنای سایهٔ زمین، وقتی که از ماه میگذرد، باید ابعاد نسبیِ زمین تا ماه را نشان دهد. با پذیرش این نظر و به کمک روشهای هندسی میتوان فاصلهٔ زمین تا ماه را برحسب قطر زمین محاسبه کرد.
برای تعیین فاصلهٔ خورشید نیز، آریستارخوس، یک روش هندسی را بهکار برد که ازنظر تئوری درست بود، اما نیاز به اندازهگیری زاویههایی چندان کوچک داشت که جز با استفاده از وسایل امروزی ممکن نبود. هرچند که ارقام او درست نبود، اما او نتیجه گرفت که خورشید دستکم باید هفت برابر بزرگتر از زمین باشد، و بنابراین اندیشهٔ گردش خورشید به دور زمین را، که در آن زمان باورِ رایج بود، غیرمنطقی دانست.
ستارهشناسان بعدی، حرکات اجرام آسمانی را برمبنای این نظریه مطالعه کردند که زمین ساکن است و در مرکز عالم قرار دارد. نفوذ و سلطه این نظریه تا سال ۱۵۴۳، یعنی تا زمانی که کپرنیک کتاب خود را منتشر کرد و با پذیرش عقیده آریستارخوس، زمین را برای همیشه از مرکز جهان بودن بیرون راند، حاکم بود.
یکی دیگر از روشهایی که با آن میتوان فاصلههای کیهانی را محاسبه کرد، استفاده از روش اختلاف منظر است.
روش دیگر استفاده از مثلثات است. بطلمیوس با استفاده از مثلثات توانست فاصله راه را از روی اختلاف منظر آن تعیین کند و نتیجهاش با رقم پیشین، که ابرخس بدست آورده بود، تطبیق میکرد.
البته امروزه روشهای مختلف دیگری که خیلی دقیقتر از روشهای فوق است، فاصله خورشید از زمین را بهطور متوسط تقریباً برابر ۵‚۱۴۹ میلیون کیلومتر به دست میدهد. این فاصله میانگین را
سیر تحولی و رشد
با گسترش روزافزون علم و ساخت تلسکوپهای دقیق، دانشمندان، در اندازهگیری ابعاد جهان روز به روز به نتایج جدیدتری نائل میشدند. با ساخته شدن و گسترش این وسایل اندازهگیری، دید بشر نسبت به جهان نیز تغییر یافت. مثلاً با چشم غیرمسلح تقریباً میتوانیم در حدود ۶ هزار ستاره را ببینیم، اما اختراع تلسکوپ، ناگهان آشکار کرد که این فقط جزئی از جهان است.
هر چند با بوجود آمدن وسایل دقیق اندازهگیری، دانش نیز نسبت به جهان هستی، گسترش پیدا میکرد، اما نظریههای مختلفی توسط دانشمندان ارائه میگردد. از جمله دانشمندانی که نسبت به ارائه این نظریهها اقدام کردند میتوان به ویلیام هرشل، ستارهشناس آلمانیتبار انگلیسی، یاکوبوس کورنلیس کاپیتن، اخترشناس هلندی، شارل مسیه و ادوین هابل و … اشاره کرد.
پایان جهان کجاست؟
سرانجام بعد از تحقیقات گسترده توسط پیچیدهترین تلسکوپها، دانشمندان دریافتند که:
غیر از کهکشان ما، کهکشانهای دیگری نیز وجود دارد؛ کهکشانهایی وجود دارند که جرم آنها بیشتر از کهکشان ماست. بر اساس مقیاس جدید فاصلهها، سن زمین حد اقل ۵ میلیارد سال است و این حد با حدسیات زمین شناسان در مورد سن زمین مطابقت دارد.[نیازمند منبع]
همچنین تلسکوپهای جدید وجود خوشههای کهکشانی را نشان میدهد؛ کهکشان ما نیز ظاهراً جزئی از یک خوشه محلی است که شامل ابرهای ماژلان، کهکشان امرأة المسلسله و سهها، کهکشان کوچک نزدیک آن و چند کهکشان کوچک دیگر هست که روی هم رفته نوزده عضو را تشکیل میدهند.[نیازمند منبع]
اگر کهکشانها خوشهها را و خوشهها نیز خوشههای بزرگتری را تشکیل میدهند، آیا میتوان گفت که جهان و به تبع آن فضا، تا بینهایت گسترده شدهاست؟ یا اینکه چرا برای جهان و چه برای فضا انتهایی وجود ندارد؟ در هر حال، دانشمندان با وجود اینکه با تخمین میتوانند تا فاصله ۹ میلیارد سال نوری، چیزهایی را تشخیص دهند، ولی هنوز هم نشانهای از پایان جهان پیدا نکردهاند.
نقشههای گالیله و مشاهدات او از ماه نشان داد که سطح ماه دارای کوهاست.
طی دوران رنسانس، نیکلاس کوپرنیک مدل خورشید محوری را برای سامانه خورشیدی (منظومه شمسی) پیشنهاد کرد. گالیلئو گالیله و یوهانس کپلر پیشنهاد وی را بسط داده و آن را اصلاح کردند. گالیله تلسکوپ را اختراع کرد تا بتواند مشاهدات خود را به صورت دقیق تری انجام دهد.
کپلر اولین کسی بود که با بیان اینکه خورشید در مرکز قرار دارد و بقیه سیارهها به دور آن میچرخند مدل تقریباً کاملی را ارائه کرد. با این وجود کپلر نتوانست برای قوانینی که ارائه نمود نظریهای تهیه کند. در نهایت ایزاک نیوتن با ارائه مکانیک سماوی و قانون گرانش حرکت سیارهها را توصیف کرد. نیوتن مخترع تلسکوپ بازتابی است.
کشفیات جدید باعث شد که ابعاد و کیفیت تلسکوپ بهبود بیابد. نیکلاس لوییس لاسیل نقشههای بیشتری از موقعیت ستارگان در فضا را ارائه نمود. ویلیام هرشل نقشه گستردهای از خوشههای سماوی و تهیه کرد و در سال ۱۷۸۱ توانست سیارهٔ اورانوس را کشف کند که اولین سیاره کشف شده توسط انسان محسوب میشود. در سال ۱۸۳۷ برای اولین بار فردریش بسل فاصله ستاره ۶۱ دجاجه را مشخص کرد.
در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی، توجه دانشمندانی چون لئونارد اویلر، الکسیس کلاد کلایرات و ژان دالمبر به مسئله سه جسمی باعث شد پیشبینیهای دقیق تری در مورد حرکت ماه و ستارگان انجام شود. ژوزف لویی لاگرانژ و پیر سیمون لاپلاس این کار را تکمیل کردند و میزان انحراف اقمار و سیارهها از وضعیت اصلیشان را تخمین زدند.
با اختراع طیفسنج و عکاسی افقهای جدیدی به روی اخترشناسی باز شد. در طی سالهای ۱۸۱۴ و ۱۸۱۵ یوزف فون فراونهوفر در طیف نور خورشید حدود ۶۰۰ نوار را مشاهده کرد و در سال ۱۸۵۹، گوستاو کیرشهف این نوارها را به حضور عناصر مختلف در جو خورشید نسبت داد. معلوم شد که بقیه ستارگان به ستاره منظومه شمسی (خورشید) شباهت زیادی دارند اما در ابعاد مختلف و با دماها و عناصر درونی متفاوتی دیده میشوند. قرار داشتن زمین در کهکشان راهشیری، به عنوان مجموعهای از ستارهها و سیارهها، در قرن بیستم کشف گردید و همزمان وجود دیگر کهکشانهای خارجی در فضا تأیید شد و بلافاصله پدیده انبساط جهان عامل اصلی وجود فاصله زیاد بین زمین و دیگر کهکشانها اعلام شد.
همچنین در اخترشناسی مدرن وجود اجرام خارجی زیادی مانند اختروشها، و کهکشانهای رادیویی را تأیید کرد و با استفاده از این مشاهدات نظریههای فیزیکی ارائه نمود که برخی از آنها این اجرام را براساس اجرام دیگر مانند ستارههای نوترونی و سیاهچالهها توصیف میکنند. کیهانشناسی فیزیکی در طی قرن ۲۰ میلادی پیشرفتهای زیادی را تجربه کرد و نظریه مهبانگ (بیگ بنگ یا انفجار بزرگ) براساس شواهد کشف شده در علوم اخترشناسی و فیزیک مانند تابش زمینهای ریزموج کیهانی، قانون هابل و هستهزایی مهبانگ قوت یافت.
مشاهدات اخترشناسی
در بابل و یونان باستان، اخترشناسی بیشتر اخترسنجی بود و موقعیت ستارهها و سیارهها در آسمان مورد توجه زیادی قرار داشت. بعدها، تلاشهای اخترشناسانی چون آیزاک نیوتن و یوهانس کپلر علم مکانیک سماوی را پدیدآورد و اخترسنجی بر پیشبینی حرکت آن دسته از اجرام سماوی که میانشان نیروی جاذبه گرانشی وجود داشت تمرکز یافت. این پیشرفت بهطور خاص در مورد منظومه شمسی به کار گرفته شد. امروزه موقعیت و حرکت اجرام به آسانی تعیین میشود و اخترشناسی مدرن بر مشاهده و درک طبیعت فیزیکی اجرام سماوی تأکید دارد.
اخترشناسی رصدی
نوشتار اصلی: اخترشناسی رصدی
منبع اصلی ما برای به دست آوردن اطلاعات دربارهٔ اجرام آسمانی، نور یا همان امواج الکترومغناطیسی است که از این اجرام به ما میرسد.[۳] بخشی از این امواج را میتوان از سطح زمین رصد کرد، در حالیکه بخشی دیگر تنها در ارتفاعات بالا یا خارج از جو زمین قابل رصد هستند. اخترشناسی رصدی را میتوان بر پایه قسمتی از طیف الکترومغناطیس که در آن مورد استفاده قرار میگیرد، به رشتههای زیر تقسیمبندی کرد.
آرایه بسیار بزرگ (VLA) در نیو مکزیکو، نمونهای از یک رادیو تلسکوپ است.
نوشتار اصلی: اخترشناسی رادیویی
طیف الکترومغناطیسی میتواند اطلاعات زیادی راجع به اخترشناسی را در اختیارمان قرار دهد. در بخشهایی از طیف که فرکانس اندک است، اخترشناسی رادیویی، ساطع شدن امواجی با طول موجهای میلیمتری و دکامتری را کشف میکند. گیرندههای رادیو تلسکوپی همانند گیرندههای رادیویی معمولی هستند اما حساسیت بسیار زیادی دارد. مایکرویوها بخش میلیمتری طیف رادیویی را تشکیل میدهند و در مطالعات تشعشعات مایکروویو پس زمینه کیهان کاربرد وسیعی دارند.
اخترشناسی فروسرخ
تلسکوپ سوبارو (چپ) وتلسکوپهای دوقلوی کک (وسط) و تلسکوپ جمینی (راست) در رصدخانه مونوکی در هاوایی، نمونههایی از تلسکوپهایی هستند که در طول موجهای مرئی و نزدیک فروسرخ کار میکنند.
نوشتار اصلی: اخترشناسی فروسرخ
در اخترشناسی فروسرخ با آشکارسازی و تحلیل امواج فروسرخ (با طول موجی بزرگتر از طول موج قرمز) سروکار داریم. معمولاً برای این کار از تلسکوپ استفاده میشود اما در کنار آن به یک آشکارساز حساس نیز احتیاج داریم. بخار آب موجود در جو زمین امواج فروسرخ را جذب میکند و بنابراین مراکز مشاهده امواج فروسرخ میبایست در مکانهای بلند و خشک یا خارج از جو کره زمین ساخته شوند. تلسکوپهای فضایی به انتشار گرما در جو زمین، شفافیت جو زمین حساس نیستند و وقتی از آنها استفاده میکنیم دیگر با دردسرهای مشاهده در طول موجهای فروسرخ روبرو نمیشویم. مشاهدات فروسرخ در مشاهده مناطقی از کهکشان که پوشیده از گرد و غبار هستند بسیار کارآمد هستند.
اخترشناسی نور مرئی
در طول تاریخ، اغلب دادههای اخترشناسی با استفاده از اخترشناسی نور تهیه شدهاند. در اخترشناسی نور، با استفاده از عناصر نوری (مانند آینه، عدسی، آشکارسازهای CCD و فیلمهای عکاسی) طول موجهای نور را در محدوده فروسرخ تا فرابنفش بررسی میکنیم. نور مرئی (طول موجهایی که توسط چشم انسان دیده میشوند و در محدوده ۴۰۰ تا ۷۰۰ نانومتر قرار دارند) در میانه این محدوده قرار دارد. تلسکوپ مهمترین ابزار مشاهدات اخترشناسی است که دارای طیف نگار و دوربینهای الکترونیکی است.
اخترشناسی انرژیهای بالا
برای مشاهده منابع پرانرژی از اخترشناسی انرژی بالا کمک میگیریم که اخترشناسی اشعه X، اخترشناسی پرتو گاما، اخترشناسی فرابنفش (UV) و همچنین مطالعات مربوط به نوترینوها و پرتوهای کیهانی را شامل میشود. اخترشناسی رادیویی و نوری با استفاده از رصدخانههای زمینی انجام میشود زیرا در این طول موجها، جو زمین به اندازه کافی شفاف است.
جو زمین در طول موجهای مورد مطالعه در اخترشناسی اشعه X، اخترشناسی پرتو گاما، اخترشناسی UV و اخترشناسی فرا فروسرخ (به جز در مورد چند «پنجره» طول موج) شفافیت کافی را ندارد و بنابراین تحقیقات و مشاهدات در مورد این علوم باید از طریق بالنهای تحقیقاتی یا رصدخانههای فضایی صورت پذیرد. پرتوهای قوی اشعه گاما براساس رگبارهای هوایی عظیمی که تولید میکنند شناسایی میشوند و مطالعه پرتوهای کیهانی زیرمجموعهای از اخترشناسی محسوب میشود.
ستارهشناسی و مکانیک اجرام آسمانی
نوشتار اصلی: مکانیک سماوی
یکی از قدیمیترین زمینههای تحقیقاتی در علم اخترشناسی و همه علوم عالم، اندازهگیری موقعیت و مکان اجرام سماوی در آسمان است. همواره در طول تاریخ، درک مناسب از موقعیت خورشید، ماه، ستارگان و سیارات در تعیین موقعیت افراد بر روی زمین (ملوانان و کشتیها) نقش داشتهاست.
اندازهگیری دقیق موقعیت مکانی سیارات به درک ما از نظریه انحراف وسعت داده و اکنون میتوانیم در مورد گذشته و آینده سیارات با دقت زیاد اظهارنظر کنیم. علمی که به این مباحث میپردازد را علم مکانیک اجرام آسمانی گویند. امروزه با ردیابی اجرام آسمانی در نزدیکی زمین میتوانیم احتمال برخورد این اجرام با یکدیگر یا جو زمین را بررسی کنیم.[۵]
اندازهگیری میزان سرعت زاویهای ستارههای نزدیک به کره زمین یکی از اساسیترین کارها در تعیین نردبان فاصله کیهانی است که برای اندازهگیری مقیاس جهان طراحی شدهاست. اندازهگیری سرعت زاویهای ستارههای مجاور عامل مهمی در آگاهی از ویژگیهای ستارههای دور محسوب میشود چرا که این ویژگیها قابل مقایسه هستند. محاسبه سرعت شعاعی و حرکت واقعی سینماتیک حرکت این مجموعه اجرام در کهکشان راه شیری را آشکار میسازد. همچنین از یافتههای اخترشناسی در اندازهگیری توزیع ماده تیره در کهکشان استفاده میشود.[۶]
در دهه ۱۹۹۰ (میلادی) روش اخترشناسی که در محاسبه تکانههای ستارگان به کار میرفت باعث کشف سیارههایی از خارج از منظومه شمسی شد که به دور خورشید گردش میکنند.
اخترشناسی نظری
نوشتار اصلی: اخترشناسی نظری
اخترشناسان نظری از ابزارهای مختلفی مانند مدلهای تحلیلی و شبیهسازیهای عددی محاسباتی استفاده میکنند. هر یک از این ابزارها مزیتهای خاص خود را دارد. بهطور کلی، مدلهای تحلیلی برای به دست آوردن فهم بهتری از آنچه در یک فرایند اتفاق میافتد مناسب است. کاربرد مدلهای عددی نیز بیشتر برای پیشبینی و مشخص کردن آثار و نتایج (هر چند غیرقابل مشاهده باشند) فرایند است.[۸][۹]
نظریه پردازان تلاش میکنند مدلهای نظری جدیدی خلق کنند و بر اساس آنها، پدیدههای تجربی حاصل از نتایج آن مدلها را پیشبینی کنند. مشاهده تجربی پدیدهای که قبلاً توسط یک مدل پیشبینی شدهاست، اخترشناسان را قادر میکند از بین مدلهای مختلف موجود در آن زمینه که گاه با هم متناقض هم هستند بهترین مدلی را که قادر به توضیح آن پدیده باشد انتخاب کنند.
نظریه پردازان همچنین تلاش میکنند مدلهای جدیدی ارائه دهند یا مدلهای موجود را به نحوی تغییر دهند که با دادههای جدید نیز سازگار باشند. اگر بین دادههای (تجربی) به دست آمده و نتایج یک مدل تناقض باشد، معمولاً سعی میشود که با اعمال تغییرات اندکی در آن مدل، نتایج آن را با دادهها سازگار کرد. گاهی نیز میزان دادههای متناقض با نتایج یک مدل به مرور زمان آن قدر زیاد میشود که آن مدل به کلی کنار گذاشته میشود.
برخی از پدیدههایی که اخترشناسان نظری به ارائه مدل برای آنها میپردازند عبارتند از: دینامیک ستارهها، تکامل ستارهها، شکلگیری و تکامل کهکشانها، نحوهٔ توزیع ماده در ساختار بزرگ-مقیاس جهان، منشأ پرتوهای کیهانی، نسبیت عام و کیهانشناسی فیزیکی (شامل کیهانشناسی بر اساس نظریه ریسمان و اخترفیزیک ذرهای). نسبیت عام در اخترفیزیک به عنوان ابزاری برای سنجش خصوصیات ساختارهای بزرگ مقیاس (که در آنها گرانش نقش مهمی در ایجاد پدیدههای فیزیکی دارد) به کار میرود. همچنین به عنوان مدل پایه برای مطالعهٔ سیاهچالهها و امواج گرانشی به کار میرود.
در اخترشناسی، برخی مدلها و تئوریها به صورت گستردهای مورد پذیرش هستند. این مدلها عبارتند از: مهبانگ، تورم کیهانی، مادهٔ تاریک و تئوریهای بنیادی فیزیک که در حال حاضر، همهٔ آنها در مدل استاندارد مهبانگ گنجانده شدهاند.
چند نمونه از فرایند خلق مدل توسط اخترشناسان (با استفاده از قوانین فیزیکی و به کمک ابزارهای تجربی) و توضیح و پیشبینی پدیدهها بر اساس این مدلها در جدول زیر آمدهاست:
فرایند فیزیکیابزار تجربیمدل نظریتوضیح میدهد/پیشبینی میکند
گرانش تلسکوپهای رادیویی سامانهٔ خود-گرانشی فرایند ایجاد یک سامانه ستارهای
همجوشی هستهای اسپکتروسکوپی تکامل ستارگان چگونگی درخشش ستارهها و شکلگیری فلزات
مهبانگ تلسکوپ فضایی هابل، ماهوارهٔ کوبی انبساط جهان سن جهان
نوسان کوانتومی
تورم کیهانی مسئله تختبودن
رمبش گرانشی اخترشناسی پرتو ایکس نسبیت عام سیاهچالهها در مرکز کهکشان اندرومدا
چرخه سیاناو
منشأ اصلی انرژی در ستارگان پرجرم
ماده تاریک و انرژی تاریک موضوعات مهم و برجستهٔ علم اخترشناسی در حال حاضر هستند که در هنگام مطالعهٔ کهکشانها کشف شدند و جنجال پیرامون آنها آغاز شد.
شاخههای اخترشناسی اخترشناسی خورشیدی
نوشتار اصلی: خورشید
تصویر ماوراء بنفش از نورسپهر فعال خورشید که توسط تلسکوپ فضایی تریس (TRACE) گرفته شدهاست. (تصویر از ناسا).
خورشید ستارهای است که بیشترین تحقیقات علمی بر روی آن تمرکز یافتهاست. خورشید یک ستارهٔ کوتولهٔ رشته اصلی از ردهٔ G است و حدود ۶/۴ میلیارد سال عمر دارد. خورشید ستارهای متغیر نیست اما در فعالیت آن تغییرات متناوبی صورت میگیرد که به چرخهٔ لکههای خورشیدی معروف است. در این چرخه، در هر ۱۱ سال در تعداد لکههای خورشیدی نوساناتی رخ میدهد. لکههای خورشیدی نواحی هستند که دمای آنها کمتر از دمای میانگین خورشید است و فعالیتهای مغناطیسی شدیدی در این مکانها رخ میدهد.[۱۱]
از زمانی که خورشید وارد مرحلهٔ رشته اصلی شده تاکنون، ۴۰ درصد به درخشندگی آن افزوده شدهاست. درخشندگی خورشید تغییراتی دورهای نیز دارد که میتواند تأثیر قابل ملاحظهای روی کره زمین داشته باشد.[۱۲] به عنوان نمونه، تصور میشود کمینه ماندر باعث ایجاد پدیده عصر یخبندان کوچک در قرون وسطی شدهاست.[۱۳]
سطح خارجی و قابل رویت خورشید را نورسپهر گویند. بالای این لایه، منطقهٔ باریکی به نام فامسپهر قرار دارد. این قسمت هم توسط یک منطقهٔ گذرا که دمای آن به سرعت افزایش مییابد احاطه شده و در نهایت تاج خورشیدی که بسیار داغ است قرار دارد.
در مرکز خورشید، هستهٔ آن قرار دارد که در آن دما و فشار کافی برای وقوع پدیده همجوشی هستهای وجود دارد. بالای هسته، ناحیه تابشی قرار دارد. در این ناحیه پلاسما انرژی را به صورت تابش از خود عبور داده و منتقل میکند. بالای این قسمت، ناحیه همرفتی قرار دارد. در این بخش ماده به صورت گازی است و انرژی بیشتر از طریق همرفت (جابجایی فیزیکی گاز) منتقل میشود. دانشمندان اعتقاد دارند جابهجایی جرم در ناحیه همرفتی عامل ایجاد فعالیتهای مغناطیسی است که باعث تولید لکههای خورشیدی میشوند.