شعر وصف حال خودت از زبان شعر

  • شروع کننده موضوع F.sh.76
  • بازدیدها 11,289
  • پاسخ ها 386
  • تاریخ شروع

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
دلم گرفته هوای نواختن دارم
هوای سوختن و ساز و ساختن دارم
هنوز از غم هجران یار می سوزم
اگر چه در شب هجران قرین فانوسم​
 
  • پیشنهادات
  • ZaH'ra

    ZrYan
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/02
    ارسالی ها
    1,354
    امتیاز واکنش
    49,362
    امتیاز
    1,036
    ‏غروبِ خسته‌ی یک روزِ سردِ پاییزم
    شبیهِ برگِ لگددیده‌ام، غم‌انگیزم


    ببار ماهیتت را سیاهِ بالاسَر!
    بریز طاقِ شکسته! نخواه برخیزم

    همیشه بر سرِ تنهاییِ خود آوارم
    همیشه روی گُسل‌های زلزله‌خیزم


    گذر نکرده کسی از حوالیِ دلِ من
    که من مترسکِ در انتهای جالیزم

    اگر چه گوشِ جهان از سکوت سنگین است
    بخوان غزل‌غزلت را که سخت لبریزم!


     

    ***MAHDIS***

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/07/08
    ارسالی ها
    638
    امتیاز واکنش
    18,579
    امتیاز
    671
    محل سکونت
    کشمیر
    من تمنا ڪردم؛ ڪه تو با
    من
    باشی!
    تو به من گفتی: هرگز، هرگز
    پاسخـے سخت و درشت
    و مرا
    غصه این "هرگز" کشت...
     

    mahdiyeh-hj

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/11/05
    ارسالی ها
    237
    امتیاز واکنش
    7,225
    امتیاز
    531
    سن
    21
    محل سکونت
    خونه بابام
    شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
    هر ذره خاک کیقبادی و جمی است
    احوال جهان و اصل این عمر که هست
    خوابی و خیالی و فریبی و دمیست
     

    .:~LiYaN~:.

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/02
    ارسالی ها
    1,192
    امتیاز واکنش
    9,314
    امتیاز
    763
    محل سکونت
    بـنـدرلـنـگـه
    شب سردی است، و من افسرده.
    راه دوری است، و پایی خسته.
    تیرگی هست و چراغی مرده.
    می‌کنم، تنها، از جاده عبور.
    دور ماندند ز من آدم‌ها.
    سایه‌ای از سر دیوار گذشت،
    غمی افزود مرا بر غم‌ها.
    فکر تاریکی و این ویرانی
    بی‌خبر آمد تا با دل من
    قصه‌ها ساز کند پنهانی.
    نیست رنگی که بگوید با من
    اندکی صبر، سحر نزدیک است.
    هردم این بانگ برآرم از دل:
    وای، این شب چقدر تاریک است!
    خنده‌ای کو که به دل انگیزم؟
    قطره‌ای کو که به دریا ریزم؟
    صخره‌ای کو که بدان آویزم؟
    مثل این است که شب نمناک است.
    دیگران را هم غم هست به دل،
    غم من، لیک، غمی غمناک است.
     

    reza_jabbari79

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/08
    ارسالی ها
    154
    امتیاز واکنش
    25,494
    امتیاز
    726
    سن
    23
    محل سکونت
    bnb
    مرداب شده ام
    گرفتار در خود
    بی راه
    بی چاه...
    روز از پی روز
    شب از پس شب
    نشسته ام
    به انتظار تمام شدنم...
     
    بالا