شعر وصف حال خودت از زبان شعر

  • شروع کننده موضوع F.sh.76
  • بازدیدها 11,288
  • پاسخ ها 386
  • تاریخ شروع

ZaH'ra

ZrYan
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/11/02
ارسالی ها
1,354
امتیاز واکنش
49,362
امتیاز
1,036
دلم گرفته ای رفیق! لبریز بغضم این روزا
هیشکی نمی‌فهمه منو، خسته‌م از این حال‌وهوا

دلم گرفته ای رفیق! جا موندم انگار از همه
از حال این روزام برات، هرچی بگم بازم کمه
 
  • پیشنهادات
  • F.sh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/08
    ارسالی ها
    2,337
    امتیاز واکنش
    19,020
    امتیاز
    783
    سن
    26
    چرا مردم نمی‌دانند...
    که لادن اتفاقی نیست،
    نمی‌دانند در چشمان دم جنبانک امروز
    برق آب‌های شط دیروز است؟
    چرا مردم نمی‌دانند
    که در گل‌های ناممکن هوا سرد است؟
     

    F.sh.76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/08
    ارسالی ها
    2,337
    امتیاز واکنش
    19,020
    امتیاز
    783
    سن
    26
    آخر از راه دل و ديده سر آرد بيرون
    نيش آن خار که از دست تو در پای من است


    آخر چه شد که اين همه نامهربان شدی
    چيزی که خوش نداشتم ای دوست، آن شدی
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    BREATH

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/25
    ارسالی ها
    1,125
    امتیاز واکنش
    6,610
    امتیاز
    749
    سن
    27
    محل سکونت
    تاج محل
    دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
    گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟
    کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندارم
    که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من
    نه بسته‌ام به کس دل، نه بسته دل به من کس
    چو تخته پاره بر موج، رها... رها... رها... من
    ز من هرآن که او دور، چو دل به سـ*ـینه نزدیک
    به من هر آن که نزدیک، از او جدا جدا من
    نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
    که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من
    ز بودنم چه افزون؟ نبودنم چه کاهد؟
    که گویدم به پاسخ که زنده‌ام چرا من؟
    ستاره‌ها نهفتم، در آسمان ابری
    دلم گرفته‌ای دوست ، هوای گریه با من
     

    Firelight̸

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/07
    ارسالی ها
    1,273
    امتیاز واکنش
    47,038
    امتیاز
    1,040
    سن
    21
    مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد
    اگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
    منجم طالع بخت مرا از برج بیرون کن
    که من بد طالعم ترسم ز آهم آسمان...
     

    ZaH'ra

    ZrYan
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/02
    ارسالی ها
    1,354
    امتیاز واکنش
    49,362
    امتیاز
    1,036
    پاییز منم که دم‌به‌دم می‌ریزم
    یک چشم ترم که اشک غم می‌ریزم

    یک حسرت کهنه، در دل تنهایی
    باران شده‌ام که نم‌به‌نم می‌ریزم

    از ابر دو چشمان من زار بپرس
    آبی‌ست که بر داغ دلم می‌ریزم

    شب‌ها که هوای تو مرا می‌گیرد
    صد قافیه بر پای قلم می‌ریزم

    نام تو کند تمام من را ویران

    اینجاست که مثل ارگ بم می‌ریزم...

    من شبنم بی‌قرارم و در دل شب،
    با یاد نگاهت هر قدم می‌ریزم

    پاییز به آخر نرسیده برگرد!
    سرمازده‌ام، از این ستم می‌ریزم

    «پروانه حسینی»
     
    بالا