تئاتر پرسه های بی پروا روی اضلاع مثلث

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 234
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
یاداشتی بر نمایش پرسه های موازی به نویسندگی و کارگردانی پیام لاریان

پرسه های بی پروا روی اضلاع مثلث

[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
138463_2456221214_320_213.jpg
[/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
ایران تئاتر- بهنام حبیبی: یک مثلث با سه رأس، رأس هایی که از هر گوشه به گوشه دیگری می خزند و در حرکت خود روی اضلاع مثلث، رابـ ـطه ای می آفرینند، حادثه ای رقم می زنند، دلی می ربایند، قلبی می شکنند، آدمی را می کشند.
[/BCOLOR]

"پرسه های موازی" چه نام عجیبی است برای پرسه های متقاطع و پی در پی بین رئوس این سه گوش، و روی اضلاع آن. مثلث که خطوط موازی ندارد.
عشق مثلثی، دوستی مثلثی و این بار مرگ مثلثی. به نظر "پرسه های مثلثی" نامی برازنده تر بود برای این همه رویداد عینی و ذهنی مثلثی.
داستان "پرسه های موازی" که روایت نمونه هایی از روابط و مشکلات گروه جوان جامعه است، تنوع و گوناگونی هویت و شخصیت در جامعه ای را بررسی می کند که در شلوغی ها و گرفتاری های روزمره اش، انسانیت خود را فراموش کرده است. جامعه ای که افرادش، تنها ایجادکنندگان موجی اجتماعی هستند تا رئالیسم اجتماعی موجود را شکل دهند. این جامعه، شناخت، پرورش و کنترل هویت ها، خواست ها، و مشکلات فردفرد جامعه را از لیست وظایف خود خط می زند و آن را بر عهده ی خود افراد می گذارد. پرسناژهای "پرسه های موازی" افرادی هستند که از سر بی هویتی، خود و جایگاهشان را می جویند.
"فریبا" دختری است که در چنگال توهمات درونی اش، خود را اسیر روحی می داند که وجودش را در بر گرفته و قصد ستاندن جانش را دارد. او که با مصرف مواد مخـ ـدر، خود را در تنگنای ارتباطی گریزناپذیر با "آرش" نیز محکوم می کند، اسارت جسم و روحش را در چنگال این روح شکست ناپذیر، پذیرفته است و رهایی از آن را ناممکن می داند، تا جایی که در افشاگری اش از روش های درمانی "آرش" نیز، خود به ناتوانی اش در برابر این روح پنهان اعتراف می کند. "فریبا" در برابر نقطه دوم مثلث خود یعنی "توهم"، نمادی از شکست انسان در رویارویی اش با قدرت افیون است. افیونی که خواسته یا ناخواسته به زندگی انسان پا می نهد و سناریوی شکست انسان را از تحصیل، کار، خانواده، و ثروت، تا نقطه پایان، یعنی مرگ کارگردانی می کند. نقطه سوم این مثلث یعنی "آرش"، خود سوداگر فرصت شناسی است که در گِل آلود مرداب بی بازگشت شخصیت "فریبا" در پی حفظ موقعیت خود در این خانه، برای مصرف مواد مخـ ـدر و معاشرت با دوستان، با پوشش هویتی یک دوست، برتن کردن لباس درمانگری دلسوز برای "فریبا" را سودی بر سودایش می شمرد و بازیگری می شود در برابر روح اشغالگر وجود "فریبا". او خود نیز در خلأ بی هویتی اش در چنگال افیون، هویتی ساختگی بر خود می پوشاند تا فرافکنی اش را پنهان کند.
دومین ضلع این بازی را "علیرضا"، "نادیا"، و گروهی تشکیل می دهند که "علیرضا" در توهم این که، این گروه قصد سوء استفاده از "نادیا" را دارند، و پس از بی اعتنایی "نادیا" به این ابراز توجه محبت آمیز، خود را غرق در امواج موزیک می کند و با سقوطش از ارتفاع قصد خودکشی دارد، ولی زنده می ماند. ملاقات و پرسش و پاسخ های به ظاهر عاشقانه "علیرضا" و "نادیا" در بیمارستان نیز کمک چندانی به گشایش و شناخت بیشتر شخصیت آنان نمی کند و "علیرضا" از این مثلث به جمع مثلث پایان ماجرا راه می یابد تا این بار، مرگ خود را به طور حتمی رقم زند.
دو دوست قدیمی "مانی" و "بابک" که از کودکی پیوند دوستی شان شکل گرفته و پا بر جا ماند ه است، در یک دوئل عشقی ، مثلث سوم این بازی شخصیتی را می سازند. طراح این دوئل، "مانی" که در پی سنجش وفاداری و علاقه دختری به نام "نیلوفر"، دوست صمیمی و قدیمی اش "بابک" را طعمه می کند، در نهایت، خود را رأس بازنده این مثلث خود ساخته می بیند. "مانی"، نیز در این مثلث، قصد آن دارد تا با دیدن وفاداری "نیلوفر"، هویت مردانه اش را باور کند و به موازاتش، یک سر و گردن بالا رفتنش نسبت به "بابک" را به او فخر بفروشد، ولی با ناکامی اش و در پی آن با نابود کردن رقیب، خود بر سر میز مثلثی خانه مشکوک جاده ساوه می نشیند.
"پرسه های موازی" در متن روانکاوانه خود، خوب گسترش می یابد ولی تنها در محور رویدادی خود. آن چه در یک متن روانکاوانه که به سوی "ناتورالیسم" گام برمی دارد انتظار می رود، گشایش و شناخت بیشتر از شخصیت ها و شناسنامه آدم های آن است تا مخاطب، رویدادها یا همان معلول وجود آدمی را با کشف علت ها یا همان روان و شخصیت آنها توجیه کند. بیان شیوای کنج ها و زوایای تاریک خلأهای هویتی و شخصیتی جوان در جامعه امروز که محور اصلی این داستان را شکل می دهد، و در نهایت به توهم، خودکشی، قتل، و خودکشی دسته جمعی می رسد، بدون شناساندن و واکاوی عوامل محیطی و وراثتی پرسناژها، قدری گنگ به نظر می رسد. بیان و تشریح موقعیت و شناسنامه افراد، مکان ها، رویدادها،... از طریق بلندگوی سالن، ارزش دراماتیک متن را می کاهد و بهتر می بود که این توضیحات، در دیالوگ ها و بازی ها، طراحی و آفریده می شدند. "پرسه های موازی" از دراماتورژی و بازیگردانی خوبی بهره می برد که با آفرینش میزانسن های متنوعش، امتیازهای بیشتری به کارگردانش می دهد. طراحی صحنه ی نوآورانه و ساده اش، زیبایی خاصی به کار می دهد که مناسب یک نمایش ابزورد روانکاوانه است. طراحی نور، به جا و مناسب است و با نور تعبیه شده در میز، تضاد خوبی ایجاد می کند. بازی بازیگر زن در نقش های خود، قابل ستایش است، و بازی بازیگران مرد، اگرچه در ایجاد شخصیت موفق می نماید، ولی با درونی تر شدن و عمق بخشیدن بیشتر به شخصیت ها، اندکی بهتر جلوه می کرد.
"پرسه های موازی" نمایشی است شایسته ستایش و توجه برای افراد جوان جامعه که در موقعیت سنی خود، در پی کشف و ساخت هویت و جایگاه واقعی شان در خود، در خانواده، و در جامعه هستند.
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
0
بازدیدها
152
بالا