پرواز شبانه
نویسنده: آنتوان دو سنت اگزوپری
مترجم: محمد مجلسی
خلاصه :
يكي از روزهاي تابستان به زن خود اطلاع داد كه بايد براي فروش مالالتجاره خود به شهر مجاور مسافرت نمايد، ولي زنش اصرار ميكرد كه در آن روز بخصوص از مسافرت خودداري كند زيرا شب خواب ديده است كه موهاي قشنگ شوهرش خاكستري شده و ديگر از آن حلقههاي زيبا اثري نيست.
ولي آكسيونوف خنديد و گفت: عزيزم خواب تو درست نيست و من پس از فروش اجناس خود سوغاتي بسيار خوبي براي تو خواهم آورد.
بدينترتيب تاجر جوان با زن و فرزندان كوچك خود خداحافظي كرد و به دنبال تقدير خود از شهر خارج گرديد.
#آنتوان_دو_سنت_اگزوپری #پرواز_شبانه
نویسنده: آنتوان دو سنت اگزوپری
مترجم: محمد مجلسی
خلاصه :
يكي از روزهاي تابستان به زن خود اطلاع داد كه بايد براي فروش مالالتجاره خود به شهر مجاور مسافرت نمايد، ولي زنش اصرار ميكرد كه در آن روز بخصوص از مسافرت خودداري كند زيرا شب خواب ديده است كه موهاي قشنگ شوهرش خاكستري شده و ديگر از آن حلقههاي زيبا اثري نيست.
ولي آكسيونوف خنديد و گفت: عزيزم خواب تو درست نيست و من پس از فروش اجناس خود سوغاتي بسيار خوبي براي تو خواهم آورد.
بدينترتيب تاجر جوان با زن و فرزندان كوچك خود خداحافظي كرد و به دنبال تقدير خود از شهر خارج گرديد.
#آنتوان_دو_سنت_اگزوپری #پرواز_شبانه