رویداد کتاب‌جادویی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

HananehKH

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/07/30
ارسالی ها
643
امتیاز واکنش
6,615
امتیاز
602
سن
26
"چشمانی داشت که طلب کمک می کردند و همیشه هم چشم ها هستند که بیش تر از همه محتاج کمک اند."

زندگی در پیش رو
اثری از رومن گاری.

ترجمه: لیلی گلستان.
 
  • پیشنهادات
  • Jupiter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/01/27
    ارسالی ها
    719
    امتیاز واکنش
    34,110
    امتیاز
    1,144
    * آنها به یکی نیاز داشتند تا تمام تقصیر را بیندازند گردنش وگرنه خودشان مقصر می شدند.
    * می گویند ادعای تعـ*رض، ادعای سنگینی‌ست انگار که مشکل ادعاست نه خود تعـ*رض!
    *مرد ها چی دارن که ما نداریم؟ چگالیشون با ما متفاوته؟ چطوریه که هر کی یه سیبیل داشته باشه خیلی راحت به مقام سیاست میرسه؟


    شهر خرس ها
    اثری از فردریک بکمن
    ترجمه ی الهام رعایی
     

    *SiMa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/04/17
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    23,337
    امتیاز
    948
    نام کتاب: فرزندان خورشید
    نویسنده: رابرت لادلم
    داستان کتاب در مورد نئو نازیهاست که بعد از جنگ جهانی دوم راه نازی ها رو ادامه دادند.

    قسمتی از کتاب:
    دیوان عالی بر این اعتقاد عمیق است که چنانچه اقلیت هایی آسایش و سلامت اکثریت جامعه را در معرض تهدید قرار دهند، برای تمکین آنان به رعایت قانون، لازم است چند نفری را به سرعت و در ملأ عام به مجازات برساند.



    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     
    آخرین ویرایش:

    1ta.rasoulzadeh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/29
    ارسالی ها
    530
    امتیاز واکنش
    4,119
    امتیاز
    627
    محل سکونت
    تهران
    1605406935357.png

    اکثر زنان با این پدیده آشنایی دارند؛ ما صدایمان را بالاتر می بریم، اما غرش یک مرد صدای ما را خفه می کند. ما ایده ای را با لحنی خجالت آمیز و همراه با تردید مطرح می کنیم و یک آقا با صدای کلفت خودش را وسط می اندازد. شاید ما هوشش را داشته باشیم، اما او تارهای صوتی اش را دارد؛ همان تارهایی که ما را به ساکت شدن وا می دارد، اعتماد ما را می گیرد و اعتبار کاری ما را زیر سوال می برد.

    از کتاب باشگاه مشت زنی فمنیستی

    نویسنده: جسیکا بنت

    مترجم: فاطمه باغستانی
     
    آخرین ویرایش:

    Vladimir

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/07/04
    ارسالی ها
    305
    امتیاز واکنش
    14,627
    امتیاز
    716
    محل سکونت
    نامعلوم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    کتاب خال‌کوب آشویتس؛
    نویسنده: هدر موریس
    مترجم: سارا حسینی معینی

    «من فرمانده ردولف هُس هستم،‌ مسئول آشوویتس. بالای دروازه‌ای که همین الان از میانش عبور کردید، نوشته است: ’کار شما را آزاد می‌کند.‘ این اولین درس شماست، تنها درستون. سخت کار کنید. آنچه را به شما می‌گویند، انجام دهید و آزاد خواهید شد. نافرمانی کنید، تنبیه می‌شوید. این‌جا مراحلی را طی می‌کنید و بعد به خانه‌های جدیدتان بـرده می‌شوید: آشوویتس شمارهٔ دو؛ برکناو.»

    «وقتی سال‌ها بدون اینکه بدونی تا پنج دقیقهٔ دیگه زنده می‌مونی یا نه، زندگی کنی، تقریباً چیزی نیست که نتونی تحمل کنی. تا وقتی زنده و سالم هستیم همه‌چیز روبه‌راه می‌شه.»

    ((داستان کتاب کاملا واقعیه و در اردوگاه آشویتس نازی ها اتفاق می افته))
     
    آخرین ویرایش:

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481
    کتاب شازده کوچولو
    نویسنده = انتوان دوسنت اگزوپری
    مترجم= احمد شاملو

    dun0DLCz8EJqiUE8mW8m36QBwMKQWAm1ggxXlLYQ.jpeg_512X512X70.jpeg


    وقت خداحافظي شازده کوچولو دوباره برگشت پيش روباه و گفت خدانگهدار. روباه گفت خدانگهدار اما رازي که گفتم خيلي ساده است جز با دل هيچ چيزي را چنان که بايد نمي توان ديد. نهاد و گوهر را چشم سر نمي بيند. روباه شازده کوچولو را ياد گلش انداخت، و گفت : ارزش گل تو به قدر عمري است که پاش صرف کردي. شازده کوچولو تکرار کرد تا يادش بماند. و روباه گفت: انسان ها اين حقيقت را فراموش کرده اند اما تو نبايد فراموش کني؛ تو تا زنده اي نسبت به چيزي که اهلي کردي مسئولي تو مسئول گلتي شازده کوچولو تکرار کرد من مسئول گلمم...
     

    *Romi*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/27
    ارسالی ها
    1,789
    امتیاز واکنش
    5,278
    امتیاز
    661
    تلاش کرده بودم نجاتش بدهم، ولي به قدر کافی باهوش نبودم، یا آنقدر که باید، تلاش نکرده بودم.
    صورتم را با دستانم پوشاندم.
    و با خود عهدی آهنین بستم.
    قول دادم که دوباره برادرم را خواهم دید - حتی اگر بهای آن کشف تمامی اسرار زمین باشد تا بتوانم او را بازگردانم.

    0m1x_60475.jpg

    ظهور فرانکنشتاین
    تلاش بی فرجام
    نویسنده:کنت اپل
    مترجم: محمد رضا ملکی

    بی آلایش ترین نیت ها ممکن است
    پلید ترین وسوسه ها را بیدار کند.
     

    Morningstar_Tina

    .
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/30
    ارسالی ها
    4,471
    امتیاز واکنش
    17,947
    امتیاز
    979
    دشمن زرنگ و زیرک است و در مقابل خشم و حسادت او هزاران سال همچون یک پلک زدن است
    اژدهایان دلتورا خواهر جنوب

    نویسنده امیلی رودا
    :aiwan_light_heart::aiwan_light_heart:
    پ.ن : والا من زیاد کتاب زیاد میخونم خیلیم میخونم ولی الان هیچ جمله ای ازشون یادم نمیاد فقط همن یادم اومد:aiwan_light_sddsdblum:25r30wi
     

    🍫 Dark chocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/06
    ارسالی ها
    2,828
    امتیاز واکنش
    38,895
    امتیاز
    1,056
    سن
    23
    محل سکونت
    °•تگرگ نشین•°
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    رفیقمه! می‌دونی! فقط بیست و دو سالشه! یعنی دو سال از من بزرگتره؛) اما چه رفیقی!
    هر بار می‌خونیش فکر میکنی بار اولته. انگار می‌خوای جمله هاشو قورت بدی!

    دیگه چی بگم؟ سال هفتاد و هفت بدنیا اومده.پر فروش ترین کتاب نیویورک تایمز بوده!
    وقتی پیداش کردم دلش شیکسته بود، پرش شیکسته بود. لای کتابای داییم که می‌خواستن بریزن دور.اما گفتم هر نوشته ای ارزش حداقل یه بار خوندنو داره که! ولی خوندمش و چین و چروکای روش یادم رفت.
    رفیق شدیم؛)
    یه عالمه کتاب خوش جلد دیگه و خوش دیالوگ هست تو قفسه کتابام. ولی بیخیال بابا! مهم اینه که این برام از همه بیشتر ارزش داره! حتی اگه قیمت جلدش پونصد و پنجاه تومن باشه یعنی پنجاه و پنج هزار ریال!

    در آغـ*ـوش نور
    بتی جین آیدی
     

    *SAmiN

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/03/24
    ارسالی ها
    5,054
    امتیاز واکنش
    6,772
    امتیاز
    691
    گفتم :《یاسپر.》
    سرش را چرخاند و با کسالت نگاهم کرد:《اینجا چه کار میکنی؟》
    《یک "س" گرفتارم کرده.》
    《چی؟》
    سلطان بزرگ.
    《از چی حرف میزنی؟》
    گفتم:《من سرطان دارم.تو ریه هام خزیده.به فنا رفتم.》

    کتاب :جزء از کل
    نویسنده: استیوتولتز

    پ.ن:《 چه "س" های گوناگونی که در وجود ما خزیده اند اما ... همیشه با انکارشان بدخیم ترشان میکنیم :)》
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.
    بالا