- عضویت
- 2016/12/30
- ارسالی ها
- 435
- امتیاز واکنش
- 1,107
- امتیاز
- 420
در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم:چی شد؟ مگه عجله نداشتی؟!
همینطور که آرام حرکت میکرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم!
من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین میکشید و آرام راه میرفت.
ابراهیم گفت: اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش میسوزد که نمی تواند مثل ما راه برود. کمی آهسته برویم تا او ناراحت نشود.!!
کتاب سلام بر ابراهیم
نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
همینطور که آرام حرکت میکرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم!
من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین میکشید و آرام راه میرفت.
ابراهیم گفت: اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش میسوزد که نمی تواند مثل ما راه برود. کمی آهسته برویم تا او ناراحت نشود.!!
کتاب سلام بر ابراهیم
نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی