روز ۲۱ آوریل ۱۹۶۷ یونانیها با سرودهای نظامی و اعلامیهای که پیدرپی از رادیو پخش میشد بیدار شدند: «به دلیل ناآرامیهای موجود، ارتش قدرت را در کشور به دست گرفت.»
حاکمان جدید ادعا داشتند که برای نجات یونان از به قدرت رسیدن کمونیستها دست به کودتا زدهاند. آنها وعده میدادند که رژیمشان با نیت خیرخواهانه روی کار آمده و تنها برای یک دوره کوتاه انتقالی بر سر کار خواهند بود. البته این ادعاها کاملا دروغ بود؛ زیرا نظامیان هفت سال بر سر قدرت ماندند و هزاران یونانی بازداشت و شکنجه شدند و یا به تبعید رفتند.
این کودتا در واقع سراسر کشور و رهبری سیـاس*ـی آن را در حال خواب غافلگیر کرد. نیروهای ویژه و یگانهای زرهی، کوتاه زمانی پس از ساعت یک بامداد پادگانها را ترک کرده و تا زمان طلوع آفتاب، آتن را تحت کنترل خود درآوردند. تنها روزنامهای که خبر کودتا را در شماره عصر خود چاپ کرد، روزنامهای به نام «کاتیمرینی» بود: «واحدهای تانک راس ساعت ۳۰:۲ صبح و در برابر دیدگان شگفتزده معدود آتنیهایی که در آن ساعت صبح هنوز در خیابانها بودند، مرکز پایتخت را به اشغال خود درآوردند. یک خبرنگار که قصد ورود به مقر نخستوزیری را داشت توسط سربازانی که لباس کاملا متحدالشکل به تن داشتند متوقف و از محل دور شد. کسی در مورد هویت سازماندهندگان، گستره مداخله و عملیات یا اهداف این مانور نظامی چیزی نمیدانست.»
اما در واقع رهبری این کودتا را گروهی متشکل از سه نظامی ردهبالا و به شدت راستگرا بر عهده داشتند؛ یعنی سرتیپ استیلیانوس پاتاکوس، سرهنگ نیکولاس ماکارزوس و سرهنگ جورج پاپادوپولوس که این نفر آخر در واقع رئیس اصلی گروه محسوب میشد.
اسم رمز عملیات: پرومته
کودتاچیان در واقع طبق طرح و نقشهای با اسم رمز «پرومته» عمل میکردند. البته قرار بود از این طرح در صورت بروز یک خیزش کمونیستی و مداخله احتمالی نیروهای شوروی استفاده شود. بر اساس این نقشه ۵۰ دستگاه خودروی زرهی، ۱۲۲ دستگاه تانک و ۲۰۰ دستگاه از دیگر خودروهای نظامی به سوی اهدافی چون وزارت دفاع، پارلمان و کاخ سلطنتی حرکت میکردند و همین اتفاق نیز افتاد. پس از آن نخستوزیر، شماری از سیاستمداران بلندپایه و مشهور و نمایندگان مجلس بازداشت شدند. راس ساعت هفت صبح نیز پادشاه یونان در نهایت اکراه و بیمیلی، یک دولت بیاختیار و دستنشانده متشکل از شماری از عوامل حکومت را معرفی کرد.
خونتای جدید یونان بلافاصله قوانین دوران جنگ را به مورد اجرا گذاشت و یازده اصل از قانون اساسی را باطل اعلام کرد. در همین حال هواداران گروههای چپ و مخالفان سیـاس*ـی به زندان افتادند. بر اساس برآوردهای سازمان عفو بینالملل حداقل ۸ هزار نفر در همان هفته آغازین پس از کودتا زندانی شدند.
در یکی از یادداشتهای سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) به تاریخ ۱۹ ژانویه ۱۹۶۸ آمده است: «پاکسازی سیـاس*ـی یکی از اولین اهداف رهبری خونتا به شمار میرود. این رژیم از همان آغاز کار تلاش دارد که نهادهای سیـاس*ـی کشور را از اثر شخصیتهای فاسد و سیاستهای ناکارآمد پاک کند. خونتای یونان که با سیاستمداران همه نحلههای فکری زاویه دارد، هرگونه فعالیت سیـاس*ـی را برای کمونیستها، هواداران نیروهای چپ و حتی سیاستمداران راستگرای تا به امروز محترم ممنوع اعلام کرده و بسیاری از این افراد را به زندان انداخته و یا در حصر خانگی قرار داده است. هر کس که قانون را نقض کند توسط دادگاههای نظامی مجازات میشود و هرگونه انتقاد از رژیم به دلیل سانسور مطبوعات در عمل خفه شده است.»
البته سازمان سیا در حالی این گزارش را منتشر کرد که حتی تا به امروز نیز بسیاری از کارشناسان اعتقاد دارند که این سازمان و دولت وقت آمریکا در کودتای سرهنگها در یونان نقشی تعیینکننده ایفا کردهاند.
پریکلس کوروسیس، نویسنده و روزنامهنگار مشهور یونانی در آن زمان یکی از اعضای جنبش مقاومت یونان بود. کوروسیس تا سال ۲۰۰۹ از جمله نمایندگان حزب حاکم چپگرای یونان یعنی حزب سیریزا در پارلمان این کشور نیز بود. کوروسیس بعدها در برابر نمایندگان شورای اروپا به عنوان شاهد حضور یافت و از شکنجههایی که تحمل کرده بود گفت. گزارش کوروسیس به تیتر یک بسیاری از رسانههای دنیا راه یافت و بعدها به صورت کتاب درآمد و به زبانهای زیادی ترجمه شد.
کوروسیس امروز روی یک کاناپه سفید کهنه در آپارتمان کوچکش واقع در محله پاتیسیا در مرکز آتن نشسته است. او که با وجود ۷۵ سال سن همچنان روزی دو بسته سیگار میکشد، با صدایی آرام و جملاتی کوتاه در مورد بازداشت و شکنجههایش صحبت میکند.
کوروسیس در سال ۱۹۶۷ و به هنگام کودتا ۲۶ سال داشت. ساعت شش صبح روز ۲۱ آوریل در خواب خوش بود که صدای ضربههای شدید به در خانه را شنید و با فریاد همسایهاش بیدار شد: «پریکلس، بلند شو! ارتشیها به قدرت رسیدهاند و تو باید مخفی شوی!» اما کوروسیس به این نصیحت همسایهاش توجهی نکرد: «اصلا فکرش را نمیکردم که نام من هم در فهرست کسانی باشد که قرار بود بازداشت شوند. حدود ساعت یازده با چند تن از رفقا به مرکز شهر رفتیم و منتظر شدیم که جمعیت بزرگ مردم و تودهها از راه رسیده و دست به تظاهرات بزنند؛ اما در عوض با ماموران عصبی پلیس و سربازان ارتش روبهرو شدیم. در آن لحظه به نظرم آمد که کافی است دست خود را دراز کنم و سلاحهای آنها را بگیرم.»
با این حال کودتای سرهنگها چندان هم غیرمنتظره نبود و مایه شگفتی مردم نشد. آپوستولوس واکالوپولوس، مورخ یونانی مینویسد: «از ماهها پیش همه از این میترسیدند و نگران بودند که یک دیکتاتوری نظامی در کشور روی کار بیاید. همه جا از روزنامهها گرفته تا کافهها و ادارات و در سراسر کشور صحبت از احتمال کودتای نظامی بود؛ اما زمانی که کودتا واقعا انجام گرفت، مقاومتی در برابر آن وجود نداشت.»
دولت در دولت
مرگ دموکراسی آن هم در مهد باستانیاش، نقطه اوج تنشها میان راستها و چپهای یونان محسوب میشد؛ تنشهایی که ریشههای آن به جنگ داخلی (۴۹-۱۹۴۶) بازمیگشت. در آن زمان نیروهای دولتی و کمونیستهای شورشی رقابت خونین و خشونتباری را برای سیطره بر یونان آغاز کرده بودند.
کمونیستها بازنده این میدان بودند و از آن پس چپهای یونان دچار تفرقه و به شدت سرکوب شدند؛ اما نیروهای ارتجاعی حاضر در ارتش نیز سیاستمداران را بینهایت ضعیف تشخیص داده و برای قبضه قدرت سازمانها و انجمنهای سری برادری تشکیل دادند و مانند دولتی در داخل دولت اقدامات خود را در نهایت خودسری پیش بردند.
در انتخابات ۲۸ می ۱۹۶۷ این گروه چپگرای موسوم به «اتحادیه مرکزی» به رهبری یورگوس پاپاندرئو شانس زیادی برای پیروزی داشت. رایدهندگان به شخص پاپاندرئو اعتماد داشتند و تصور میکردند که او میتواند کانونهای راستگرای موازی قدرت را از صحنه خارج کند؛ اما ظاهرا آن کانونها پیشدستی کرده و آن به اصطلاح «تهدید کمونیستی» را از رسیدن به قدرت بازداشتند.
پاپادوپولوس، رهبر کودتاچیان، روز ۲۷ آوریل خطاب به خبرنگاران گفت: «کشور با خطر جدی افتادن در تله کمونیسم روبهرو بود» و سپس یونان را با بیمار در حال احتضاری که روی تخت جراحی خوابیده، مقایسه کرد و گفت: «این بیمار نمیتواند از بیماریاش رهایی یابد زیرا انگار بر روی آن تخت بسته شده است.»
حاکمان جدید ادعا داشتند که برای نجات یونان از به قدرت رسیدن کمونیستها دست به کودتا زدهاند. آنها وعده میدادند که رژیمشان با نیت خیرخواهانه روی کار آمده و تنها برای یک دوره کوتاه انتقالی بر سر کار خواهند بود. البته این ادعاها کاملا دروغ بود؛ زیرا نظامیان هفت سال بر سر قدرت ماندند و هزاران یونانی بازداشت و شکنجه شدند و یا به تبعید رفتند.
این کودتا در واقع سراسر کشور و رهبری سیـاس*ـی آن را در حال خواب غافلگیر کرد. نیروهای ویژه و یگانهای زرهی، کوتاه زمانی پس از ساعت یک بامداد پادگانها را ترک کرده و تا زمان طلوع آفتاب، آتن را تحت کنترل خود درآوردند. تنها روزنامهای که خبر کودتا را در شماره عصر خود چاپ کرد، روزنامهای به نام «کاتیمرینی» بود: «واحدهای تانک راس ساعت ۳۰:۲ صبح و در برابر دیدگان شگفتزده معدود آتنیهایی که در آن ساعت صبح هنوز در خیابانها بودند، مرکز پایتخت را به اشغال خود درآوردند. یک خبرنگار که قصد ورود به مقر نخستوزیری را داشت توسط سربازانی که لباس کاملا متحدالشکل به تن داشتند متوقف و از محل دور شد. کسی در مورد هویت سازماندهندگان، گستره مداخله و عملیات یا اهداف این مانور نظامی چیزی نمیدانست.»
اما در واقع رهبری این کودتا را گروهی متشکل از سه نظامی ردهبالا و به شدت راستگرا بر عهده داشتند؛ یعنی سرتیپ استیلیانوس پاتاکوس، سرهنگ نیکولاس ماکارزوس و سرهنگ جورج پاپادوپولوس که این نفر آخر در واقع رئیس اصلی گروه محسوب میشد.
اسم رمز عملیات: پرومته
کودتاچیان در واقع طبق طرح و نقشهای با اسم رمز «پرومته» عمل میکردند. البته قرار بود از این طرح در صورت بروز یک خیزش کمونیستی و مداخله احتمالی نیروهای شوروی استفاده شود. بر اساس این نقشه ۵۰ دستگاه خودروی زرهی، ۱۲۲ دستگاه تانک و ۲۰۰ دستگاه از دیگر خودروهای نظامی به سوی اهدافی چون وزارت دفاع، پارلمان و کاخ سلطنتی حرکت میکردند و همین اتفاق نیز افتاد. پس از آن نخستوزیر، شماری از سیاستمداران بلندپایه و مشهور و نمایندگان مجلس بازداشت شدند. راس ساعت هفت صبح نیز پادشاه یونان در نهایت اکراه و بیمیلی، یک دولت بیاختیار و دستنشانده متشکل از شماری از عوامل حکومت را معرفی کرد.
خونتای جدید یونان بلافاصله قوانین دوران جنگ را به مورد اجرا گذاشت و یازده اصل از قانون اساسی را باطل اعلام کرد. در همین حال هواداران گروههای چپ و مخالفان سیـاس*ـی به زندان افتادند. بر اساس برآوردهای سازمان عفو بینالملل حداقل ۸ هزار نفر در همان هفته آغازین پس از کودتا زندانی شدند.
در یکی از یادداشتهای سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) به تاریخ ۱۹ ژانویه ۱۹۶۸ آمده است: «پاکسازی سیـاس*ـی یکی از اولین اهداف رهبری خونتا به شمار میرود. این رژیم از همان آغاز کار تلاش دارد که نهادهای سیـاس*ـی کشور را از اثر شخصیتهای فاسد و سیاستهای ناکارآمد پاک کند. خونتای یونان که با سیاستمداران همه نحلههای فکری زاویه دارد، هرگونه فعالیت سیـاس*ـی را برای کمونیستها، هواداران نیروهای چپ و حتی سیاستمداران راستگرای تا به امروز محترم ممنوع اعلام کرده و بسیاری از این افراد را به زندان انداخته و یا در حصر خانگی قرار داده است. هر کس که قانون را نقض کند توسط دادگاههای نظامی مجازات میشود و هرگونه انتقاد از رژیم به دلیل سانسور مطبوعات در عمل خفه شده است.»
البته سازمان سیا در حالی این گزارش را منتشر کرد که حتی تا به امروز نیز بسیاری از کارشناسان اعتقاد دارند که این سازمان و دولت وقت آمریکا در کودتای سرهنگها در یونان نقشی تعیینکننده ایفا کردهاند.
پریکلس کوروسیس، نویسنده و روزنامهنگار مشهور یونانی در آن زمان یکی از اعضای جنبش مقاومت یونان بود. کوروسیس تا سال ۲۰۰۹ از جمله نمایندگان حزب حاکم چپگرای یونان یعنی حزب سیریزا در پارلمان این کشور نیز بود. کوروسیس بعدها در برابر نمایندگان شورای اروپا به عنوان شاهد حضور یافت و از شکنجههایی که تحمل کرده بود گفت. گزارش کوروسیس به تیتر یک بسیاری از رسانههای دنیا راه یافت و بعدها به صورت کتاب درآمد و به زبانهای زیادی ترجمه شد.
کوروسیس امروز روی یک کاناپه سفید کهنه در آپارتمان کوچکش واقع در محله پاتیسیا در مرکز آتن نشسته است. او که با وجود ۷۵ سال سن همچنان روزی دو بسته سیگار میکشد، با صدایی آرام و جملاتی کوتاه در مورد بازداشت و شکنجههایش صحبت میکند.
کوروسیس در سال ۱۹۶۷ و به هنگام کودتا ۲۶ سال داشت. ساعت شش صبح روز ۲۱ آوریل در خواب خوش بود که صدای ضربههای شدید به در خانه را شنید و با فریاد همسایهاش بیدار شد: «پریکلس، بلند شو! ارتشیها به قدرت رسیدهاند و تو باید مخفی شوی!» اما کوروسیس به این نصیحت همسایهاش توجهی نکرد: «اصلا فکرش را نمیکردم که نام من هم در فهرست کسانی باشد که قرار بود بازداشت شوند. حدود ساعت یازده با چند تن از رفقا به مرکز شهر رفتیم و منتظر شدیم که جمعیت بزرگ مردم و تودهها از راه رسیده و دست به تظاهرات بزنند؛ اما در عوض با ماموران عصبی پلیس و سربازان ارتش روبهرو شدیم. در آن لحظه به نظرم آمد که کافی است دست خود را دراز کنم و سلاحهای آنها را بگیرم.»
با این حال کودتای سرهنگها چندان هم غیرمنتظره نبود و مایه شگفتی مردم نشد. آپوستولوس واکالوپولوس، مورخ یونانی مینویسد: «از ماهها پیش همه از این میترسیدند و نگران بودند که یک دیکتاتوری نظامی در کشور روی کار بیاید. همه جا از روزنامهها گرفته تا کافهها و ادارات و در سراسر کشور صحبت از احتمال کودتای نظامی بود؛ اما زمانی که کودتا واقعا انجام گرفت، مقاومتی در برابر آن وجود نداشت.»
دولت در دولت
مرگ دموکراسی آن هم در مهد باستانیاش، نقطه اوج تنشها میان راستها و چپهای یونان محسوب میشد؛ تنشهایی که ریشههای آن به جنگ داخلی (۴۹-۱۹۴۶) بازمیگشت. در آن زمان نیروهای دولتی و کمونیستهای شورشی رقابت خونین و خشونتباری را برای سیطره بر یونان آغاز کرده بودند.
کمونیستها بازنده این میدان بودند و از آن پس چپهای یونان دچار تفرقه و به شدت سرکوب شدند؛ اما نیروهای ارتجاعی حاضر در ارتش نیز سیاستمداران را بینهایت ضعیف تشخیص داده و برای قبضه قدرت سازمانها و انجمنهای سری برادری تشکیل دادند و مانند دولتی در داخل دولت اقدامات خود را در نهایت خودسری پیش بردند.
در انتخابات ۲۸ می ۱۹۶۷ این گروه چپگرای موسوم به «اتحادیه مرکزی» به رهبری یورگوس پاپاندرئو شانس زیادی برای پیروزی داشت. رایدهندگان به شخص پاپاندرئو اعتماد داشتند و تصور میکردند که او میتواند کانونهای راستگرای موازی قدرت را از صحنه خارج کند؛ اما ظاهرا آن کانونها پیشدستی کرده و آن به اصطلاح «تهدید کمونیستی» را از رسیدن به قدرت بازداشتند.
پاپادوپولوس، رهبر کودتاچیان، روز ۲۷ آوریل خطاب به خبرنگاران گفت: «کشور با خطر جدی افتادن در تله کمونیسم روبهرو بود» و سپس یونان را با بیمار در حال احتضاری که روی تخت جراحی خوابیده، مقایسه کرد و گفت: «این بیمار نمیتواند از بیماریاش رهایی یابد زیرا انگار بر روی آن تخت بسته شده است.»
دانلود رمان و کتاب های جدید