تبریک می گویم قهرمان!
تبریک می گویم شکست قلبم را!
تبریک می گویم به آن تبر حرف هایت که تا مغز استخوانم را به درد آورد!
تبریک می گویم به آن خنجر پوزخند هایت که در قلب شکسته ام فرو کردی!
تبریک قهرمان... (:
خوب است گاهی از دیگران متنفر شوی!
تلخ شوی بسوزانی کسانی را که با حرف هایشان سوزاندنت!
سرد شوی و به لرزه در بیاوری اندام کسانی را که شانه هایت از با گریه به لرزه در آوردند!
قسم خورده ام...!
قسم خورده ام حرمت ها را در هم بشکنم!
قسم خورده ام قلبت را آشوب کنم!
قسم خورده ام نگاهت را به دریای طوفانی تبدیل کنم!
پای قسم ام ایستاده ام...!
من را تو تشنه انتقام کرده ای...!
نه تو ابراهیم پیغمبری که آتشم، گلستان شود و نه من خداوند مهربان که آتش غضب را سرد کنم!
بعد از چهارماه می آیی!
می آیی و دوباره دلم را بی قرار می کنی!
می آیی و دیوار سنگی قلبم را که با تلاش ساخته بودم، خراب می کنی!
اما آمدن این بارت با دفعه پیش متفاوت است.
من تکلیف خودم را نمی دانم.
من کیستم؟ این قلب چیست؟
من دیگر تو را نمی شناسم.
برایم غریبه ای آشنا شده ای که تنها برای قلبم آشنا هستی!
می آیی، اما متعلق به دیگری.
دلبری می کنی، اما می دانم که دلبری هایت نمادین است!
کی را عروسک کرده ای؟