نقد و بررسی فیلم خارجی گربه روی شیروانی داغ - Cat on a Hot Tin Roof

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 212
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
گربه روی شیروانی داغ - Cat on a Hot Tin Roof
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
Cat%20on%20a%20Hot%20Tin%20.jpg
امتياز فيلم در (I MDB (8/10
الماس ها ابدی اند ...
تنسی ویلیامز به درستی نمایشنامه نویسی دانسته می شود که تشخصش را باید در ارزیابی دقیق از جامعه امریکایی دانست. او صورتگر آدم هایی است که در میانه جهانی ایستا خودشان راگم کرده اند. برای جست و جوی خود دست و پا می زنند و در پی این هستند که حتی از واپسین فرصت های زندگی بهره ببرند؛ مگر این که خویشتن گم شده شان را پیدا کنند. نمونه ای ترین نمایشنامه ویلیامز که دقیقاً به این مضمون را می تواند به تصویر بکشد، گربه روی شیروانی داغ است که ریچارد بروکر همراه با جیمز پو فیلمنامه را بر اساس نمایشنامه ویلیامز نوشته اند. آن چه باعث نوشتن این سطور شده است، در واقع تلفیقی است که هم در نگاه بروکز (در مقام کارگردان و یکی از فیلمنامه نویسان) و هم ویلیامز به چشم می خورد. شخصیت ها در این فیلمنامه در واقع از شمار کاملترین شخصیت های سینمایی هستند که در سینمای کلاسیک شاهد آن بوده ایم. همواره فاصله ای میان آن چه روی کاغذ آمده است با آن چه روی نوار سلولوئید «حک» می شود وجود دارد. گربه روی شیروانی داغ یکی از استثناها در این میان است. آدم هایی که روی کاغذ جان گرفته اند و سپس به جهان داستانی فیلم منتقل شده اند؛ از همان ابتدا ی شکل گرفتن کامل هستند. به این معنا که در فیلمنامه این فیلم آن چه که در واقع اهمیت ندارد، این است که حتی اگر فیلمی هم در کار نبود، شخصیت های اصلی مانند بریک، همسرش مگی، پدر، مادر و کوپر برادر بزرگ تر بریک، آنچنان پرداخت شده اند که به شدت باورپذیر هستند. اگر بتوانیم در این مجال توضیح دهیم که چرا شخصیت پردازی در فیلمنامه این چنین واقعی و درخشان است، به هدفی که در ذهن داشته ایم نزدیک شده ایم.به نظر می رسد هیچ چیز در این جهان زیباتر از این نیست که آدم ها در گوشه ای جمع شوند و تا آنجا که می توانند از خودشان حرف بزنند، از دیگران حرف بزنند، و دیگران در مورد آنها حرف بزنند. می گویند آدمی زیر زبانش پنهان است. در واقع آنچه آدم ها می گویند، بسیار بیشتر از اعمالی که انجام می دهند، در شناخت آنها مؤثر است؛ برک پس از مرگ دوستش گوشه عزلت اختیار کرده. او همسرش مگی را نمی خواهد. مگی نمی خواهد کوپر و هسرش کاری کنند که ثروت پدر شوهرش را بالا بشکند. پدر بریک سرطان دارد و به زودی می میرد. موقعیت دراماتیک فیلمنامه می گوید که این واپسین فرصت تمامی این آدمهاست که بتوانند خودشان را پیدا کنند. تنها و تنها یک روش راهگشاست و آن این است که همدیگر را برملا کنند. نقاب ها را کنار بگذارند و بی پرده با هم سخن بگویند. این موقعیت منحصر به فرد بیش از هر چیز دیگر این فرصت را در اختیار آنها نهاده است که برای زندگیشان معنایی جست و جوکنند. حتی بیشتر از این؛ برای زندگیشان معنایی جعل کنند. اگر یک به یک شخصیت ها بپردازیم.شاید دقیق تر بتوانیم این جعل و جست و جوی معنا را در میان شخصیت های فیلمنامه جست و جو کنیم.

Cat%20on%20a%20Hot%20Tin%20Roof.jpg
بریک، قهرمان فیلمنامه است. او یک قهرمان هست و نیست. در جایی مادر بریک از همسر او می پرسد که آیا او با بریک خوشبخت است یا نه؟ کلید قهرمان بودن بریک در دستان خودش نیست. در وجود مگی است که این کلید را باید جست و جو کرد. مگی و بریک هر کدام یک روی سکه زندگیشان هستند. بریک از همه کس و همه چیز بریده است. از همسرش، از پدرش، برای او اهمیت ندارد که چه بلایی بر سر ثروت پدرش آمده است. بریک پر از عقده هایی است که سال هاست وجود او را پر کرده اند، این که هیچ گاه نتوانسته با پدرش ارتباط برقرار کند. این که همسرش به او خــ ـیانـت کرده است. اسکیپر صمیمی ترین دوستش خودکشی کرده است. در واقع بریک تصور می کند به انتهای راهش رسیده است. یک آدم محال اندیش کامل. روح بریک با دونفر از خویشانش اصطلکاک دارد؛ مگی همسرش و پدرش اکنون می داند که سرطان دارد و دیگر فرصتی برای او باقی نمانده است. این مثلث در فیلمنامه گربه روی شیروانی داغ از آن مثلث هایی است که اصلاً نمی توان گفت کدام ضلع و زاویه اش بر دوتای دیگر ارجحیت دارد. بریک قهرمان هست و نیست. به این دلیل که او نیازمند وجود دونفر دیگر است که او را به حقیقت می رسانند. قهرمان واقعی هیچ گاه حقیقت را با کمک دیگری پیدا نمی کند. اما بریک با حضور همسرش و پدر رو به مرگش به حقیقت راه می برد. بریک در سکانس زیرزمین هنگام گفت و گو با پدرش، او را برای نخستین بار در زندگی اش کشف می کند. او حتی هنگامی راه رفتن نیاز به عصای زیربغل دارد. اینجا نیز چنین می شود. پدر بریک برای او حکم یک عصای زیر بغـ*ـل را پیدا میکند. مگی نیز چنین جایگاهی برای او دارد.
مگی دیگر شخصیت عجیب و برجسبته ای است که در فیلمنامه گربه ای روی شیروانی داغ نمی توان از او صرف نظر کرد. زنی جوان که از سوی بریک طرد شده است. همسر برادر شوهرش او را یک رقیب می شناسد. او در دنیای خانواده بریک «غریبه» است.

اما او از پا نمی نشیند. در برابر همه اعضای خانواده می ایستد. اگرچه حمایت پدر بریک را دارد، اما مجبور است برای گرفتن حقش با دیگران دست و پنجه نرم کند. مگی که بریک و اعضای خانواده او رامگی گربه صدا می زنند، تنها شخصیت فیلمنامه است که موقعیتش با شخصیت های دیگر تفاوت ماهوی دارد. او عضوی از این خانواده نیست.
کسی به او اعتماد ندارد. او برای فتح وجب به وجب حقی که دارد مجبور است مبارزه کند. او آگاه ترین شخصیت فیلمنامه نیز هست. او بیش از دیگران می داند که رنج خانواده از کجا می آید، اما صبورانه این را برملا نمی کند. او می داند که چه باید بکند. چه تاکتیکی را باید در مقابل اعضای خانواده بریک استفاده کند. او این کار را نمی کند. می تواندولی نمی کند. البته گز کی هم در دست بریک دارد و آن ماجرای اسکیپر است؛ دوستی که مرده است، مگی زنی قدرتمند است. اما نه آنچنان که بتواند مردی را که دوست دارد قانع کند که او را دوست دارد. این نقطه ضعف مگی شاید جذاب ترین وجه شخصیت او باشد. او می تواند بر سر کوپر و زنش فریاد بزند. می تواند کاری کند که پدرش بریک را با خود همراه کند. اما آن کسی که تنها و تنه برای او ارزش دارد، او را باور ندارد. شخصیت مگی برخلاف آدم های دیگر فیلمنامه د طول اثر شکل می گیرد. دیگران هیچ کدامدر طول فیلمنامه شخصیتشان تغییر $ ماهوی نمی کند. حتی بریک که از همان ابتدا می توان حدس زد که سرانجام این اوست که در برابر مگی تسلیم خواهد شد . مگی زنی است که حتی در غایب بودنش نیز حضور دارد. به گفت و گوهای پدر و بریک در مورد مشکلی که بریک دارد توجه کنید. محوریت این گفت و گوها و اساساً فیلمنامه مگی است. این اوست که اگر چه قهرمان اصلی نیست، اما می تواند در طول اثر طوری عمل کند که این عنوان را از آن خود کند.
پدر، یکی از بهترین شخصیت های فیلمنامه است. آدمی کلبی مسلک که به هیچ وجه و هیچ کس جز خودش ایمان نداشته است. او به خوبی می داند که هیچ کدام از آدم های اطرافش او را صرفاً به خاطر وجودش نمی خواهند. او هیچ گاه نتوانسته عشق را در وجودکسی باور کند. او همسرش را باور ندارد. نسخه بسیار رقیق شده زوربای یونانی است. اما یک امکان باعث می شود که او نیز به خودش بیاید؛ مرگ. تنها مرگ قریب الوقوع اوست که چشمانش را باز می کند. اودر این جست و جوی معنا می تواند بریک را بشناسد. همسرش را بشناسد. از همه مهم تر خودش را بشناسد. بریک زیر باران، حقیقت را ناخواسته بیان می کند. پدرش دارد می میرد. پدر که دائماً به بریک می گوید که سراسر جهان را دورویی گرفته است، خود دچار این دورویی شده. مرگ قریب الوقوعش را از او پنهان کرده اند. او می میرد. این رازی است که هیچ کس نمی تواند آن را بگشاید مگر آن را مانند جعبه پاندورا باز کند؛ زمانی هم که آن جعبه را گشود، دیگر راهی برای بستن آن وجود ندارد.
پدر بریک آدمی است که می تواند به فرزندش درس اخلاق بدهد. اما گویی خودش هیچ گاه تمایل ندارد به آن چه که می گوید عمل کند. او زمانی که از پدر خودش سخن می گوید و این که جز یک چمدان کهنه و یک دست یونیفورم زمان جنگ های اسپانیا چیزی برایش ارث نگذاشته، از اطراف خودش غافل است. بریک می گوید که پول پدرش را نمی خواهد. تنها محبت او را نیاز داشته است. سرانجام پدر بریک به این نتیجه می رسد که او نیز چنین بوده است. او هم پدرش را دوست داشته. هرچند که هیچ چیز برای او به ارث نگذاشته است. آن چه پدر می گوید همه برآمده از نهاد اوست. اوست که در میان دیگر آدم های فیلمنامه، بیش از دیگران صداقت دارد. او می داند که کوپر و زنش تنها و تنها ثروت او را می خواهند.
کوپر، شخصیتی که به شدت تراژیک است، اما شاید هیچ کس متوجه این موضوع در او نشود. او کسی نیست جزبرادر بزرگ تر بریک. در پایان فیلمنامه او اعتراف می کند که هیچ وقت کاری را بر اساس میل خودش نکرده است. هرچه را پدرش گفته او عمل کرده است. پدرش گفته کوپر زن بگیرد، وکیل شود، در این منطقه زندگی کند، صاحب بچه شود. کوپر همه این کارها را کرده است. اما در پایان چه چیز نصیب او شده است؟ هیچ. او به معنای واقعی کلمه تنهاست. بزرگ ترین فرزند پدر است. اما نه پدر و نه مادرش او را نمی بینند. آنها هر وقت کم می آورند، بریک را صدا می زنند. اما کوپر را هیچ کس نمی خواهد. چون او خودش نبوده است. همیشه آن طوری زندگی کرده که دیگران از او خواسته اند. هیچ جزایی را سنگین تر از این نمی شود تصور کرد. کوپر تمام زندگی اش را به خاطر دیگران فدا کرده است و دقیقاً به دلیل همین ضعف در برابر دیگران است که طرد می شود.
جهان آدم های گربه روی شیروانی داغ جهانی است آشفته که نظم را مدت هاست گم کرده است، فراموش کرده است. اما آنها سرانجام در برزخی که مرگ قریب الوقوع پدر خانواده آن را رقم می زند، از هزار توی این برزخ عبور می کنند. تکلیف آدم های داستان روشن است. آرامش پایانی اگرچه شاید اندکی تصنعی به نظر برسد، اما چاره ای نیست. حقیقت و جلوه های آن آن قدر تلخ هستند که اگر آدمی مفری برای گریز نیابد، تاب تحمل شعاع های حقیقت را ندارد. در انتهابریک و مگی آشتی می کنند. پدر سراغ همسرش را می گیرد و کوپر جمله ای را به همسرش می گوید که شاید سال های سال در سـ*ـینه اش حبس شده است: «خفه شو».
فاسبیند در نقدی بر یکی از آثار استاد ملودرام سازی در سنما یعنی داگلاس سیرک از شخصیتی سخن می گوید که در انتهای فیلم عقلش را از دست می دهد، چون تاب و تحمل تلخی حقیقت را ندارد. ریچارد بروکس اما می پذیرد که آدم های داستانش راه معقول تری پیشه کنند. آنها تسلیم می شوند. تسلیم شدن هرچه باشد، بسیار بهتر از دیوانگی است. الماس های فیلمنامه گربه روی شیروانی داغ یعنی آدم های داستان، تا ابد در ذهن ما می مانند. هرچند که تسلیم شده اند.
نویسنده: شاپور عظیمی
كارگردان : ريچارد بروكس
فيلمنامه : ريچارد بروكس و جيمز پو
فيلمبردار: ويليام اچ دانيلز
بازيگران : پل نيومن (به نقش بريك پوليت )، اليزابت تيلور(مگي پوليت) ، برل ايوز (پدر بزرگ) ، جك كارسون ( گوپر پوليت ) ، جوديت اندرسون (مادر بزرگ ) ، مادلين شروود ( می پوليت ) و ....
درجه نمايش : PG
‍ژانر : درام
امتياز 8 در بين 19696 راي در سايت IMDB
سال ساخت 1958
زمان : 108 دقيقه

جوايزو افتخارات :

كانديداي 6 جايزه اسكار بهترين هنرپيشه زن و مرد ، بهترين فيلم ، بهترين فيلمنامه ، بهترين كارگرداني ، بهترين فيلمبردار .
كانديداي دو جايزه گلدن گلاب بهترين فيلم و كارگرداني
برنده 3 جايزه و كانديداي 6 جايزه ديگر از جشنواره هاي جهاني
بودجه 3 ميليون دلار و فروش بيش از 17 ميليون دلار
مكانهاي فيلمبرداري نيويورك آمريكا
محصول كمپاني متروگلدوين ماير
[/BCOLOR]
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
1
بازدیدها
245
پاسخ ها
0
بازدیدها
97
بالا