27 تیر
در قلمرو انديشه
سالگشت درگذشت «پترارك»
امروز سالگشت درگذشت پترارك (فرانچسكو پتراركا) انديشمند، نويسنده، مورخ و شاعر ايتاليايي است كه با «دانته» از پدران عصر رنسانس بشمار مي آيند. وي هجدهم جولاي سال 1374 (شب، و در نخستین ساعت بامداد 19 جولای) درگذشت. زادروز پترارک 20 جولاي بود. پترارك با هدف گسترش معلومات عامه و آموزش عمومی و در نتیجه روشنگری، يادداشتهاي «سيسرو» و كارهاي نويسندگان ديگر را جمع آوري و تدوين كرده است. معروفترين تالیف پترارك «آفريقا» عنوان دارد كه شرح كارهاي ژنرال رومي «سيپيو افريكانوس» است. تعبير «عصر ظلمت در اروپا» از پترارك است كه عنوان اوضاع قرون وسطا در اين قاره قرار گرفته است. [درباره پترارك، مطلب ديگري در سايت بيستم جولاي اين تاريخ آنلاين آمده است.]
در قلمرو دموکراسي
نظرات مهم و اساسی «جيمز برايس» درباره دمکراسی ـ ژورنالیسم پاسدار دمکراسی و بازدارنده فساد و انحرافات جامعه ـ سیاست نباید حرفه شود
جيمز برايس
18 جولاي (27 تیرماه) سالروز انتشار كتاب معروف «مطالعه دمكراسي The Study of Democracy» تاليف جیمز برایس James Bryce است كه در سال 1920 (1299 هجری شمسی) انتشار يافت و مطالب آن در کتب درسی نقل و در تفسیرهای سیـاس*ـی به مفاد آن استناد می شود. برایس در اين كتاب با ذكر ادله و مثال هاي متعدد مخالفت خودرا با حرفه اي شدن سياست و نمايندگي مردم در شوراهاي مختلف ابراز داشته و ادامه آن را نقض غرض دمكراسي خوانده و نوشته است که تجدید نامحدود نمایندگی افراد (انتخاب مکرّر يک فرد براي نمايندگي) همانا بازگشت به دوران نظام حکومتی پادشاهان، شاهزادگان و امیران است با نامی دیگر که رشد معکوس بشر است. تجدید نامحدود نمایندگی افراد معیّن نه تنها فرصت را از دیگران می گیرد بلکه به بسط فساد اداری (فساد دولتي) می انجامد و به تدریج وضع قوانین، اتخاذ تصمیمات و نیز اقدامات برپایه منافع فردی و گروه معيّن قرار می گیرد تا سود جامعه. وی باندبازی، اِعمال نفوذ در تصمیمات دولتی، تحمیل نظرات در امور و شکل گیری ها، مصوبه ها و ضوابط و تمرکز معاملات اقتصادی در دست اشخاص و شرکت های معیّن را نتیجه حرفه ای شدن سیاست و مشاغل سیـاس*ـی می داند و می گوید که اگر این وضعیت برای چند دهه ادامه یابد به تدریج و در پشت پرده، تعیین مقامات انتخابی و انتصابی با تبانی و به دست اصحاب منافع و معامله گران قرارخواهد گرفت و تمرین دمکراسی یک «نمایش روی صحنه» بیش نخواهد بود. برایس تاكيد بر آموزش دمكراسي به مردم دارد و مي نويسد که اگر عوام الناس (توده ها) دمکراسی را نشناسند و اهمیت آن را به عنوان عامل و ماشین پیشرفت، رفاه و تأمین عدالت ندانند در آن مشارکتِ باهدف و آگاهانه نخواهند کرد و چنین کشوری را نمی توان یک دمکراسی نامید. انتخاب و انتصاب بزرگترین، حسّاس ترین و موثرترین کاری است که در یک جامعه انجام می شود و قضاوت درباره یک جامعه ملی (کشور) بر پایه همین انتخاب و انتصاب مقامات صورت می گیرد.
برايس ـ يک انديشمند، مورّخ و حقوقدان انگليسي متولد ماه مي 1838 و متوفي در ژانويه 1922 ـ نوشته است که نمايندگان، سياسيون و دست اندکاران امور سياسي* که سمت انتخابي دارند اگر بخواهند براي مدتي طولاني و مکرّر (انتخاب شدن بيش از يکي ـ دو دوره) در اين سمت ها بمانند ـ حتی اگر انتخاب کنندگان تمايل به آنان داشته باشند، حرفه اي مي شوند که کاري است مغاير با هدف هاي دمکراسي اصیل، و زيان آور براي جامعه ازجمله رواج باندبازي، فساد و تبعيض. اگر هدف یک فرد از انتخاب شدن مکرّر و نامحدود ـ خدمت به جامعه است، می تواند این خدمت را با دادن اندرز و نظر از طریق نوشتن مقاله، رساله ، کتاب و یا برگزاری مصاحبه و ایراد نطق در مجامع و مجالس و همچنین ملاقات، حضورا با مقامات ارشد جامعهِ خود مطرح سازد و مستقیما درگیر هم نشود.
اين انديشمند علاوه بر توصیه به محدود شدن سمت های انتخابی به یکی ـ دو دوره، تاكيد بر آموزش دمكراسي به مردم دارد و مي نويسد: مدتي صرف وقت كردم و در گوشه و كنار شهرها پَرسه زدم و از مردم عادي ـ کارگر، پيشه ور، خانه دار و رهگذر ـ پرسيدم كه از انتخابات، حزب، انجمن، روزنامه و كتاب كه همه ستونهاي دمكراسي هستند چه مي دانند و نتيجه گرفتم كه کامل نمي دانند، يعني که میانگین معلومات اکثريت اعضای جامعه (توده ها) در اين زمينه حدود ده درصد است و از آنجا كه يك طرف دمكراسي همين مردم هستند، پس دمكراسي هاي امروز (دهه دوم قرن 20 و زمان تألیف کتاب) هنوز در دوران طفولیت هستند و به عبارت ديگر؛ ما اینک (دهه دوم قرن 20) فقط ده درصد دمكراسي داريم و ... که از هدف پدران فلسفه دمکراسی به دور است. اگر در یک جامعه تدابیری اتخاذ و اجرا نشود که کنترل احزاب از دست اصحاب منافع و معامله گران خارج باشد، تا دهها سال دیگر هم آن جامعه دمکراسی واقعی نخواهد داشت و در همان نقطه ای که بوده «دَرجا» خواهد زد. ژورنالیسم ستون دمکراسی است که اگر در آن خلل باشد، بنای دمکراسی لرزان خواهد بود و شکننده. ژورنالیسم یک جامعه باید چهارچشمی وضعیت دمکراسی جامعه خودرا بپاید و ضعف ها و قوّت های آن را منعکس کند تا اعضای جامعه روشن باشند و مانع انحرافات شوند. بنابراین، ژورنالیسم پاسدار جامعه است که وظیفه ای بسیار مهم و سرنوشت ساز است. برای بررسی وضعیت دمکراسی در یک جامعه، نخست باید «ژورنالیسم» آن جامعه را زیر مطالعه بُرد. یک وظیفه «ژورنالیسم» کشف و انعکاس انحراف در دمکراسی و انوع فساد بویژه فساد دولتی است. باید بررسی کرد و دید که ژورنالیسم یک جامعه تا چه حد موفق به بازداری از انحرافات و فساد شده است.
«برايس» مولف 14 کتاب در زمينه هاي تاريخ، دمکراسي و شرح مشاهدات است و صدها مقاله و رساله. کتابهاي «دمکراسي هاي مدرن»، «جامعه مشترک المنافع آمريکا»، «در اهميت بيوگرافي نويسي»، «مقالاتي درباره جنگ» و «مشاهدات در ديدار از آمريکاي لاتين» از اين انديشمند هستند. او نکات جالبي دارد ازجمله: «ميهندوستي تنها به اهتزاز درآوردن پرچم نيست بلکه کوشش براي نيرومند ساختن وطن و در راه و مسير درست قراردادن آن است»، «عمر کوتاه است و نبايد آن را با خواندن مزخرفات و بطالت سپري کرد» و «دولت هاي دمکراتيک بيش از حکومتي هاي سلطنتي و ... از اتباع کشور انتظار همکاري و رعايت قوانين و نظامات را دارند».
---
*[كارهاي ديپلماتيك يعني وزارت امور خارجه با پوليتيك و سياست فرق دارد، گرچه در زبان فارسي هر دو را «سياسي» ترجمه كرده اند، ولي در حقيقت پوليتيك همان كشورداري است و تازه ـ كشورداري هم تا حدي با دولتمردي تفاوت دارد؛ دولتمردي يعني مقام اداري داشتن و یک فرد اگر کارآمد، کارشناس و شایسته باشد مي تواند به صورت نامحدود در یک مقام باقی بماند. تجربه بيشتر موجب مهارت افزونتر می شود.]
تصوير ديگري از James Bryce
انسان دوستي
نلسون ماندلا: هر ایدئولوژی اگر مدیریت خوب نداشته باشد شکست خواهد خورد ـ دو اندرز
«نلسون ماندلا» مرد بزرگ معاصر هجدهم جولاي 1998 در زادروز خود که 80 ساله شده بود ضمن بياناتي گفت: "استقامت در مبارزه؛ علاقه مندي به حقوق و رفاه بشر، آزادي و دمكراسي؛ و حمايت از حل مسائل ملل با توسل به قوانين بين المللي و از طريق داوري و ردّ هرگونه تجـ*ـاوز و جنگ بايد خصلت هر انسان باشد و اين خصلت نياز به توصيف بيشتر ندارد.".
او گفته بود: "هر ایدئولوژی (مسلک ـ مکتب) اگر مدیریت خوب نداشته باشد و به دست نااهل افتد شکست خواهد خورد.". وی همچنین گفته بود: "بزرگترین وظیفه هرمقام؛ خواندن نامه ها و شکایات و شنیدن درد دلهاست و اگر نسبت به این وظیفه بی اعتنا باشد محکوم به شکست است.".
(در بخش پايين تر مطلبي درباره زادروز ماندلا آمده است)
در دنياي تاريخنگاري
درس هايي كه روميان از شكست در جنگ «آليا» گرفتند
جنگ«آليا» 18 جولاي در سال 390 پيش از ميلاد ميان افراد يك طايفه از گل ها (گاليايي ها ، مردمي كه در فرانسه، بلژيك، غرب سويس امروز و غرب رود راين در آلمان مي زيستند) و روميان در شمال ايتاليا روي داد و روميان شكست خوردند و گلها متعاقب اين پيروزي شهر رم را تصرف كردند و ويران ساختند به گونه اي كه بيشتر اسناد و نوشته ها از ميان رفت. درس هاي گرفته شده از اين جنگ بود كه روم را بعدا در صدر جهان غرب قرار داد زيرا كه پس از جنگ، روميان نشستند و ضعف هايشان را در آن نبرد بررسي كردند و به رفع آن كوشيدند از جمله ايجاد ارتشي مشابه ارتش قديم يونان با استفاده از تاكتيك فالانكس (خط نبرد ـ ايجاد مانع با سرباز سپر به دست) و كلاه خود و جنگ افزار آهني به جاي برنزي و نيز رده بندي كردن ارتش و تشكيل لژيون. روميان همچنين تصميم گرفتند كه باروي شهرها را مستحكم و بهتر از گذشته بسازند و .... با اجراي اين تصميمات بود كه ابر قدرت شدند و هزار سال اين مقام را حفظ كردند.
ليويوس (ليوي)
تيتوس ليويوس (ليوي) نزديك به چهار قرن پس از تخريب رم، در صدد جمع آوري تاريخ اين شهر برآمد شد ولي مشكل او از ميان رفتن اسناد در جريان تخريب رم به دست گلها بود. طبق محاسبات ليويوس غارت رم در سال 386 پيش از ميلاد صورت گرفته بود. ليويوس تاريخ رم را از سال 753 پيش از ميلاد تا زمان خود تحت عنوان «از تاسيس شهر» نوشت كه باقي مانده است. وي زمانها را بر حسب دوره حكومت هر كنسول تعيين مي كرد كه كار را بر تنظيم كنندگان تقويم ميلادي آسان كرده است ( كنسولها در لغت به معناي كساني هستند كه با هم گام بر مي دارند. در آن زمان رومي ها هر سال دو نفر را انتخاب مي كردند تا به اتفاق بر كشور حكومت كنند و افراد 40 ساله به بالا حق دادن راي داشتند. هريك از اين دو كنسول حق داشت تصميم ديگري را وتو و رد كند).
در قلمرو رسانهها
مرگ «خبرگيري» درست براي رسانه ها!
Martha Stewart
هفدهم و هجدهم جولاي 2004 ، خبر اول رسانه ها شدن محكوميت يك زن لهستاني تبار آمريکايي به 5 ماه حبس و پنج ماه زندان در خانه و 30 هزار دلار جريمه نقدي درستي هشدار سالمناي جهاني رسانه ها (مس ميديا Mass Media) را ثابت مي كند كه نوشته است: مسئله بزرگ رسانه ها از ياد بردن روش درست خبرگيري و متكي شدن بيش از گذشته به آژانسهاي خبري (خبر گزاري ها) است. اين سالمنا اضافه كرده است كه عوامل رسانه ها به جاي رفتن و كاويدن و يافتن خبر، مي نشينند و قهوه مي نوشند تا خبر، خود نزد آنان بيايد و به دستشان برسد و با اين ضعف، انتظار فروش و يافتن مخاطب تازه هم دارند. خبري كه از راه جستجوي مستقل به دست نيايد؛ كامل و بي طرفانه نخواهد بود و تنها شامل انعکاس گوشه كوچكي ازامور و مسائل جامعه مي شود كه آژانس خبري در انتشار آن ذينفع است و بنابراين، بسياري از ابتكارها، شاهكارها، فعاليتها، دشواري ها و ... از نظر جامعه پنهان مي ماند.
خبر اول شدن محكوميت بانو «مارثا استيوارتMartha Stewart متولّد آگوست 1941» به دليل علني بودن دادگاه و سهولت تهيه خبر آن براي خبرگزاريها بوده كه رسانه هاي ديگر از آنها نقل كرده اند. اين بانو ـ مدير يك شركت تهيه وسايل خانگي و ناشر يك مجله ويژه دكوراسيون و تزيين خانه ـ به اتهام يك مورد تقلّب در فروش سهام شركت خود تحت تعقيب قرار گرفته و تازه تا رسيدگي استينافي هم كه ماهها طول مي كشد آزاد خواهد بود و قاضي در حكم خود نوشته است كه اورا پس از قطعي شدن حكم به يك زندان بدون سختگيري بفرستند تا بتواند در داخل زندان به فعاليت بازرگاني خود از طريق اينترنت، تلفن ونيز نوشتن و ملاقات با اشخاص ادامه دهد و غذايش را خودش بپزد.
ساير ملل
سوختن شهر رم ـ امپراتور به خاطر ارضاي خودخواهي پايتخت خود را آتش زد!
18 جولاي سال 64 ميلادي حريق دامنه داري كه از محل «سيرك» آغاز شده بود و شش روز طول كشيد شهر رم پايتخت امپراتوري روم را فرا گرفت و تقريبا همه شهر از ميان رفت. نرون امپراتور وقت روم از اين رويداد دو استفاده برد: يكي عمراني و ديگري سياسي. وي ظرف 4 سال شهر «رم» را با نقشه دلخواهش نوسازي كرد و استفاده سياسي كه برد اين بود كه حريق را كار پيروان دين تازه مسيحيت اعلام كرد و آنان را شديدا سركوب و حتي در آتش سوزاند. نرون سپس شهر را به اسم خود تجديد نام كرد و آن را «شهر نرون» ناميد. مورخان بعد از نرون، حريق را كار خود وي ذكر كرده و نوشته اند كه نرون به خاطر ارضاي حس خودخواهي اش شهر را آتش زد تا آن را بازسازي و به اسم خود بنامد. بعدا پرونده سوختن شهر در سناي روم مطرح شد و نرون از ترس محاكمه و مجازات، خودكشي كرد.
زادروز «نلسون ماندلا» مرد محبوب ملتها ـ ابتکار روش «اعتراف کن، پوزش بخواه و بخشوده شو»
ماندلا از 22 سالگي تا 88 سالگي در شش عکس
هجدهم جولای (امروز) زادروز نلسون ماندلا، مرد محبوب همه ملتها است که در سال 1918 در روستاي کوچک Mvezo در منطقه Transkei آفريقاي جنوبي به دنيا آمد و به خاطر هدف و معتقداتش 27 سال از عمر خودرا در زندان بسر بُرد. جهانيان هرگز اين اظهارات او، در جلسه بيستم اپریل سال 1964 دادگاهي كه محكومش كرد از ياد نمي برند كه گفت: من بر ضد تبعيض هستم و خواهان وجود جوامع آزاد و دمكراتيك كه مردم در اين جوامع با داشتن رفاه و امنيت و برخورداري از شادي، آزادي ها و فرصت هاي مساوي؛ هماهنگ و صميمانه با يكديگر زندگي كنند و براي تحقق اين وضعيت، تا پايان عمر مبارزه خواهم كرد و آماده ام جانم را در اين راه فدا كنم. ماندلا از نوجواني داراي افكار سوسياليستي بوده است، ولي هرگز ـ حتی در زمانی که رئیس جمهور بود در صدد تحميل اين ايدئولوژي برنيامده است.
پدر ماندلا دستيار رئيس قبيله بود ولي چون از مهاجران اروپايي که با زور اراضي و منابع سياهپوستان را تصاحب کرده و برايشان حقي قائل نبودند انتقاد مي کرد اورا به گوشه رانده بودند بگونه اي که مجبور شده بود با زن و فرزندان به يک روستاي کوچکتر ـ روستاي Qunuـ نقل مکان کند. در آن زمان ماندلا کودکي بيش نبود ولي همين ظلم بذر انقلاب کردن را در وجود او کِشت کرد. بعدا رئيس قبيله که از به گوشه رانده شدن پدر ماندلا به دست اروپاييان مهاجر و به خاطر اين ظلم آزرده شده بود ماندلاي خردسال را به فرزندي پذيرفت. نام ماندلا، Rolihlahla به مفهوم کسي که به درخت آسيب مي رساند بود که معلم او در مدرسه ميسيون اروپاييان آن را به «ويلسون» تغيير داد. در همين مدرسه، ماندلا زبان انگليسي يادگرفت و به تحصيلات خود ادامه داد. طبق يک رسم قبيله اي، پس از پشت سر گذاردن سنين نوجواني مي خواستند که به او زن بدهند که قبيله را ترک کرد و به شهر يوهانسبورگ رفت و در اينجا ضمن کار در ساعات روز، به تحصيلات دانشگاهي در رشته حقوق ادامه داد.
ظلم سفيدپوستان مهاجر به اکثريت بومي و بي حق کردن آنان و تبعيض، اورا به سوي ايجاد کنگره ملي آفريقاييان روانه ساخت و در سال 1942 با همفکرانش اين کنگره را بوجود آوردند که مورد استقبال بوميان قرارگرفت. ماندلا از آغاز کار ايجاد کنگره تا سالها، بمانند گاندي، نظر به مبارزه مسالمت آميز ازجمله نافرماني مدني، کمکاري براي اقليت سفيدپوست (در حقيقت اربابان املاک و منابع) و کارشکني داشت که چون به نتيجه نرسيد به انديشه مبارزه مسلحانه افتاد که با 150 تن ديگر در 1956 و نيز اوايل دهه 1960 دستگير، نخست به زندان کوتاه مدت و در سال 1963 به زندان دائم با اعمال شاقه محکوم شد که 27 سال طول کشيد و اين سالهارا عمدتا در جزيره Robben گذرانيد. دولت اقليت سفيد پوستان (عمدتا مهاجران هلندي) به تدريج مورد انتقاد جهاني قرارگرفت و تحريم شد و چون اعتنا نکرد بر دامنه اين تحريم افزوده شد تا اينکه «کلرکKlerk» رئيس جمهور دولت اقليت تصميم به حل مسئله گرفت، در فوريه 1990 ماندلا را آزاد و موافقت کرد که انتخابات آزاد سرنوشت حکومت را روشن سازد که ماندلا در انتخابات پيروز و از سال 1994 تا 1999 رئيس جمهور فدراسيون آفريقاي جنوبي بود. وي پس از بازنشسته کردن خود، از سال 2004 به روستاي Qunu بازگشته و پس از ازسرگذرانيدن بيماري سرطان پروستات از سال 2010 فعاليت هاي خودرا به حد اقل کاهش داده ولي دست از مطالعه و گاهي اظهار نظر برنداشته است. وي در سال 2007 سران و بزرگان برخي از کشورهارا به تشکيل نشست با خضور خود و بحث درباره مسائل روز بشر دعوت کرد.
ماندلا پس از آزاد شدن از زندان 27 ساله، به تبعيض نژادي در وطن خود پايان داد. وي در طول رياست بر کشور از هيچكس انتقام نگرفت و كسي به خاطر گذشته اش مجازات نشد ـ تنها به عذر خواهي متهمان به تبعيض و ارتكاب جرم به اين مناسبت، اكتفا گرديد. اين ابتکار با عنوان «اعتراف کن، پوزش بخواه و بخشوده شو» وارد تاريخ شده است. ماندلا تنها يك دوره حاضر به رياست كردن بر كشورش شد.
ماندلا پس از نقل مکان به روستايQunu نيز همانند يك رئيس كشور مورد احترام جهانيان بوده است. تا سال 2010 که فعاليت هاي خودرا به حداقل رسانيد ملل مختلف براي حل مسائلشان از او دعوت مي کردند که داور شود. تا آن سال مردم از گوشه و كنار جهان برايش نامه مي فرستادند و درد دل مي کردند و او اين نامه ها را با يادداشت خود براي دولتهاي مربوط ارسال مي داشت. در هشتاد و پنجمين زادروز او شخصيت هاي بزرگي از سراسر جهان از جمله كلينتون رئيس جمهوري پيشين آمريكا شركت كرده بودند و از آنجا كه ماندلا داراي مقام نيست، هزينه سفر به جمهوري آفريقاي جنوبي را از جيب خود پرداخت كرده بودند و به همين گونه در سال 2012 در مراسم 94 ساله شدن او.
ماندلا در 1996 از سلول زنداني كه در آن محبوس بود و اينك موزه شده است ديدن مي كند
بيل کلينتون رئيس جمهور پيشين آمريکا نيز 18 جولاي 2012 در مراسم 94 ساله شدن ماندلا شرکت کرد و در کنار وي نشست و اورا يک انساندوست بزرگ اعلام داشت
سالروز انتشار كتاب «نبرد من» و نظر منفي هيتلر نسبت به سوسياليسم جهاني، يهوديان و روسيه و نظر مثبت او نسبت به سوپرمن ها
پشت جلد کتاب
18 جولاي 1925 آدولف هيتلر كتاب خود تحت عنوان Mein Kampf ماين كامپف (نبرد من = مبارزه و تلاش من = جهد و كوشش من) را كه حاوي ايدئولوژي و نظرات سياسي و هدف هاي درازمدت وي بود و آنهارا به صورت نتيجه گيري از تجربه (سرگذشت) خود نوشته بود به توزيع داد كه به زبانهاي مختلف ترجمه شده و هنوز مخاطب دارد.
هيتلر در زندان لاندسبرگ بود كه كار نوشتن اين كتاب را آغاز كرد. وي نخست مندرجات اين كتاب را به «اميل موريس» و سپس ردولف هِس ديكته مي كرد. نوشتن اين كتاب در داخل و خارج از زندان، چهار سال و شش ماه طول كشيده بود.
هيتلر در اين كتاب دشمني خود را نسبت به يهوديان منعكس ساخته و نوشته است كه يهوديان از دهها سال پيش در حال توطئه كردن و دسيسه اند تا كليدهاي رهبري بر جهان را به دست آورند. به باور هيتلر كه در كتاب او مندرج است، يهوديان با همين هدف «كمونيسم» را ساختند و در روسيه پياده كرده و در نقاط ديگر جهان بسط دادند كه فرضيه اي غير عملي است، و با هدف تخريب سوسياليسم اصيل (كه مورد نياز و قبول بشر است) به وجود آورده شده است. سوسياليسم ماهيت ملي دارد زيرا فرهنگ ملل متفاوت و روانشناسي، نحوه پرورش و روش زندگاني ملل با هم فرق دارد و درنتيجه درک و خواست آنان. لذا سوسياليسم انترناسيونال عملي نيست و شکست خواهد خورد.
هيتلر نوشته است كه يهوديان با همين هدف (جهاني شدن)، زبان اسپرانتو را اختراع كردند، عنوان بين المللي بر آن نهادند و .... هيتلر سپس نتيجه گيري كرده است كه به اين دلايل و به خاطر حفظ جهان از دسيسه هاي يهوديان است كه با جوديسم و كمونيسم مبارزه خواهد كرد.
هيتلر در كتاب «تلاش من» از سوسياليسم ملي ـ سوسياليسم در خور فهم و خواست مردم كه جامعه مفت خور، بيكاره و متقلب به وجود نياورد و قوه ابتكار مردم را تقويت كند ـ تمجيد كرده و نوشته است كه به ترويج و اجراي اين ايده خواهد پرداخت. هيتلر دمكراسي را به صورتي كه در اروپاي غربي مشاهده مي شد، و حكومت هاي پارلماني بزعم او مركب از افراد زبانباز و سياستباز را يك بيماري جهاني خوانده و گفته است كه «منتخبين» بايد داوطلبان خدمت باشند نه عاشقان قدرت و شهرت. به زعم هيتلر، دمكراسي واقعي و «حكومت براي خدمت» بايد از نو تعريف شود. وي معاهده ورساي را يك توطئه و اجحاف قدرت هاي فاتح برضد ملل مغلوب و تضعيف شده قلمداد كرده و نوشته است كه سلطه گران هدفي جز كوچك و ضعيف كردن كشور ها (با تجزيه آنها) ندارند تا آسان تر بتوانند حكم برانند. قدرت هاي اروپايي نمي خواهند که آلماني ها را متحد و نيرومند ببينندم
هيتلر در كتاب خود خواهان قرار گرفتن همه سرزمين هاي آلماني نشين (حتي آنها كه بر حسب مندرجات كتب تاريخ، در قديم آريايي نشين بودند) در زير يك پرچم شده است تا منشأ پيشرفت قرار گيرند.
وي در تاليف خود در عين حال با توجه به عقيده «نيچه» در كتاب «چنين گفت زرتشت» خواهان عنايت جوامع به سوپرمن هاي خود شده، اهميت نوابغ و اِليت ها را بيان داشته و اشاره كرده است كه قوم آرين مي تواند بيش از اقوام ديگر «سوپرمن» به دست دهد و سوپرمن فردي را گويند كه براي سعادت ديگران فداكاري كند، به ديگران بينانديشد و ....
هيتلر در همين کتاب نوشته است که روسيه منابع و اراضي بيش از نياز نفوس خود دارد و ما آلماني ها که پُرکارتر هستيم، کمتر و منطقي است که برويم و از منابع روسيه که بلااستفاده مانده استفاده کنيم. [مورخان نوشته اند که چرا مفهوم اين قسمت از کتاب هيتلر را به اطلاع سران کرملين نرسانيدند تا بدانند که روزي ـ روزگاري مورد تعـ*رض آلمان قرار خواهند گرفت و تا دير نشده چاره جويي کنند. اين مورخان، پيمان عدم تعـ*رض آلمان و روسيه در آستانه جنگ جهاني دوم را هم نوعي نيرنگ هيتلر خوانده اند.].
آغاز جنگ داخلي اسپانيا، يك جنگ جهاني ايدئولوژيك با بيش از 500 هزار کشته تلفات
يک رزمنده چپگرا در شهر بارسلونا که براي دفاع از نظام جمهوري در اسپانيا تفنگ به دوش گرفته است
18 جولاي سال 1936 جنگ خونين داخلي اسپانيا ميان سلطنت طلبان (راستگرايان) و جمهوريخواهان (چپگرايان) آغاز شد و سه سال طول کشيد و بيش از 500 هزار تن در آن کشته شدند. هيتلر و موسوليني از سلطنت طلبان، روس ها و چپگرايان سراسر جهان از جمهوريخواهان حمايت مي کردند. ژنرال فرانسيسکو فرانکو که تا پايان عمر بر اسپانيا ديکتاتوري کرد از آغازگران اين جنگ بود.
هنگام آغاز جنگ، جمهوري خواهان - عموما چپ - حكومت را به دست داشتند.
فرانکو و سلطنت طلبان از هيتلر و موسوليني استمداد كردند و چپ ها به استالين و همه كمونيستهاي جهان متوسل شدند و اسپانيا صحنه آزمايش سلاحهاي دو بلوك و قدرت نمايي آنها قرار گرفته بود. چپها از كشورهاي مختلف حتي از ايالت متحده آمريكا داوطلبانه وارد اسپانيا شده بودند تا به جمهوري خواهان چپ كمك كنند. بنابراين، جنگ داخلي اسپانيا يك جنگ ايدئولوژيك بود كه بعد از جنگ جهاني دوم به نام جنگ سرد تا سال 1991 ادامه يافت و اينک به صورتي ديگر ـ اقتصادي. جنگهاي داخلي اسپانيا همچنين فرصت مناسبي براي پيشرفت عكس خبري بود زيرا هيچيك از دو طرف مانع فعاليت خبرنگاران عكاس نمي شدند
[مشروح اين رويداد، در روزهاي متعدد در اين تاريخ آنلاين آمده است]
جوانان ـ زن و مرد ـ و کارگران به اينگونه مسلح شده و در برابر ارتش قرار گرفته بودند
نخستين زني كه در فضا قدم زد و جوشكاري كرد
Svetlana Savitskaya
در اين روز در سال 1984بانو « سوتلانا ساويتسكايا Svetlana Savitskaya» در آن زمان 36 ساله، كه 17 جولاي با سفيه شوروي، ساليوت ـ 7، در مدار زمين قرار گرفته بود از اين سفينه خارج شد و در فضا قدم زد. وي 25 جولاي اين كار را تكرار كرد و اين بار در خارج از سفينه به جوشكاري قطعات خارجي آن پرداخت. سوتلانا كه پس از 11 روز پرواز در فضا به زمين بازگشت، نخستين زني بوده است كه تا كنون در فضا قدم زده و در خارج از سفينه به جوشكاري و كارهاي فني پرداخته است. سوتلانا قبلا هم در سال 1982 با سفينه « تي ـ 7 » به مدار زمين رفته و چند روز در فضا گردش كرده بود. نوزده سال پيش او (سال 1963) ، بانو «والنتيا ترشكووا» فضانورد شوروي، به عنوان نخستين زن با «وستوك ـ 6» به مدت سه روز فضاپيمايي كرده بود. شوروي در واحد فضانوردي خود، زنان فضانورد متعدد داشت، از جمله بانو «النا كندراكووا» كه در 1994 به مدت 5 ماه در ايستگاه فضايي « مير » اقامت كرد. وي قبلا هم پرواز فضايي داشت. به اين ترتيب شوروي(روسيه) در تاريخ فضانوردي، از لحاظ پرواز زنان فضا نورد، مقام اول را دارد و اين مقام براي هميشه محفوظ است. اين كشور بود كه نخستين موشك هدايت شونده به مفهوم امروز را ساخت، نخستين انسان را در مدار زمين قرارداد، به مريخ و ونوس سفينه فرستاد و داراي ايستگاه فضايي شد.
سوتلانا هشتم آگوست سال 1948 در مسكو به دنيا آمد و يك خلبان بود. او قبلا برنده چندين مدال بين المللي پرواز در نمايشهاي هوائي شده بود. پيش از ورود به دنياي فضا پيمايي پرواز آزمايشي چند جت تازه ساز شوروي نيز بر عهده سوتلانا قرار داده شده بود. او که در دهه 1990 باز نشسته شده است دختر يک قهرمان نظامي شوروي در جنگ جهاني دوم بود و در جواني در ژيمناستيک بانوان برنده جايزه شده بود. سوتلانا مانند ساير فضانوردان شوروي عضو حزب كمونيست بود.
انفجار انتحاري در سالگرد روي كار آمدن صدام حسين!
اياد علاوي نخست وزير دولت انتقالي عراق با محافظان خارجي از محل يک انفجار انتحاري در مرکز بغداد ديدن مي کند
برخي از رسانه ها كه تشديد تيراندازي ها و انفجارهاي انتحاري در عراق در يك هفته منتهي به 18 جولاي 2004 از جمله حمله به اسكورت وزير دادگستري دولت انتقالي عراق را منتشر كرده بودند اين انفجار هاي پرتلفات را كه هدف بيشتر آنها مقامات عراقي و موسسات دولتي اين كشور بود به حساب سالگرد روي كار آمدن صدام حسين در دهه 1970 گذارده بودند. صدام 18 جولاي 1979 پس از كناره گيري حسن البكر از رياست جمهوري عراق بر جاي او نشست و سمت دبير كل حزب بعث، و رئيس شوراي عالي انقلاب عراق را هم بر عهده گرفت و به اين ترتيب تا آپريل 2003 كه توسط ارتش آمريكا بر كنار شد 24 سال بر عراق حكومت كرد. وي از ژوئن 1968 كه حزب بعث منحصرا زمام امور عراق را به دست گرفت حكمران اصلي و پشت پرده عراق بود. صدام در زمان البكر معاون او بود. يكي از اين روزنامه ها عكسي را (كه در بالا آمده است ) در صفحه اول خود چاپ كرده بود كه علاوي نخست وزير دولت موقت (دولت انتقالي) را در حال بازديد از يك صحنه انفجار انتحاري پرتلفات در مركز بغداد كه سه روز پيش از آن روي داده بود نشان مي دهد.
ماموران مربوط جسد يکي از محافظان الحسن وزير دادگستري وقت را از محل انفجار دور مي سازند
در انفجار انتحاري 17 جولاي 2004 بغداد، اسکورت سنگين «مالک الحسن» وزير دادگستري دولت انتقالي عراق هدف قرارگرفت که ضمن آن شش تن از جمله پنج نفر از محافظان! الحسن کشته شدند ولي به خود او آسيبي نرسيد. اين انفجار به فاصله کمي از خانه الحسن روي داد. وي دقايقي پيش از آن، خانه را به قصد دفتر کارشترک گفته بود.
سه سانحه هوايي در يک منطقه و به يک شکل ـ سالروز سقوط جمبوجت «تي. دبليو. ا.»كه معماي آن هنوز حل نشده است
17 جولاي 1996 يك جمو جت شركت هواپيمايي «تي. دبليو. ا» كه با 230 مسافر و خدمه از نيويورك عازم پاريس بود در حاشيه نيويورك و بر فراز اقيانوس اطلس منفجر شد و به آب افتاد. پير سالنجر روزنامه نگار معروف نوشت كه يك موشك نيروي دريايي آمريكا اشتباها اين هواپيما را ساقط كرده است. ديگران تروريستهاي مسلمان را متهم به انفجار هواپيما كردند و برخي هم با توجه به انفجار جمبوجت پان امريكن پرواز 103 برفراز اسكاتلند شايعات ديگري را رايج ساختند كه هنوز اين معما حل نشده است. اين معّما از زماني پيچيده تر شده است كه در دوم سپتامبر 1998 يك جت مسافربر «سويس اير» با 229 مسافر بر فراز اقيانوس اطلس و در ساحل آمريكاي شمالي (نه چندان دور از نيويورك) به طرزی اسرار آميز سرنگون شد و سپس در همين منطقه يك جت مصري با 217 مسافر به دريا افتاد. دو شركت اول پس از وقوع اين حوادث ورشكست و منحل شدند و شركت مصري چون دولتي است به كار ادامه مي دهد. هواپيماي مصري حامل گروهي از افسران مصري بود كه از آمريكا به وطن باز مي كشتند. چگونگي اين رويدادهاي هوايي هنوز در پرده ابهام است.
آمريكا و قاعده ضد نپوتيسم Nepotism ـ اخراج کارمندي که با دختر رئيس خود ازدواج کرد
شوراي شهر «راك هيل» آمريكا واقع در ايالت كاروليناي جنوبي در جولاي 2005 دستور اخراج «مت كوپر» را از نيروي آتش نشاني شهر صادر كرد. شورا اطلاع يافته بود که «مت» 25 ساله با دختر رئيس سازمان آتشنشاني راك هيل ازدواج كرده بود. شوراي شهر طبق اصل ضد نپوتيسم Nepotism (مساعدت در دادن مقام، شغل،امتياز و از اين قبيل به قوم و خويش بدون رعايت اصل شايستگي و شرايط لازم و ضوابط*) تصميم به اخراج مت كوپر گرفت. در آمريكا از قرن نوزدهم، قاعده استخدام بستگان از سوي مدير يك موسسه عمومي و رعايت حال آنان ممنوع بوده است. اين قاعده شركتهاي سهامي را نيز كه داراي سهام عام هستند شامل مي شود. مت كوپر ضمن انتقاد از تصميم شوراي شهر استدلال كرده بود كه نمي توان وي را مشمول اين قاعده قرار داد زيرا كه وي چند سال پس از استخدام شدن در نيروي آتش نشاني، با دختر مدير سازمان ازدواج كرده و در استخدام او پارتي بازي در كار نبوده است.
رسانه هاي آمريكا در مقالات خود عموما اقدام شوراي شهر را تاييد كرده و نوشته بودند كه نبايد اجازه داده شود كه نپوتيسم به آمريكا باز گردد كه رواج پارتي بازي باعث فساد مي شود و به وحدت ملي آسيب خواهد رساند. اين رسانه ها تاريخچه منع نپوتيسم را در آمريكا در سابقه خبر خود نوشته بودند. در قرن 19 يكي از روساي جمهور آمريكا، مقامات را سر ميز ناشتايي كه در آشپزخانه كاخ سفيد چيده مي شد از ميان دوستان و بستگان و افرادي كه توصيه شده بودند انتخاب مي كرد كه اين عمل مورد اعتراض آمريكاييان قرار گرفت و به محفل آشپزخانه معروف شد كه قاعده ضد نپوتيسم به آن پايان داد.
---------
*
Nepotism is: favoritism granted to relatives regardless of merit. The word nepotism is from the Latin word nepos, nepotis =nephew =
(برادرزاده، خواهرزاده و ...)
*
Nepotism: Favoritism shown or patronage granted to relatives, as in business. (from Italian nepotismo)
برخي ديگر از رويدادهاي 18 جولای
در قلمرو انديشه
سالگشت درگذشت «پترارك»
امروز سالگشت درگذشت پترارك (فرانچسكو پتراركا) انديشمند، نويسنده، مورخ و شاعر ايتاليايي است كه با «دانته» از پدران عصر رنسانس بشمار مي آيند. وي هجدهم جولاي سال 1374 (شب، و در نخستین ساعت بامداد 19 جولای) درگذشت. زادروز پترارک 20 جولاي بود. پترارك با هدف گسترش معلومات عامه و آموزش عمومی و در نتیجه روشنگری، يادداشتهاي «سيسرو» و كارهاي نويسندگان ديگر را جمع آوري و تدوين كرده است. معروفترين تالیف پترارك «آفريقا» عنوان دارد كه شرح كارهاي ژنرال رومي «سيپيو افريكانوس» است. تعبير «عصر ظلمت در اروپا» از پترارك است كه عنوان اوضاع قرون وسطا در اين قاره قرار گرفته است. [درباره پترارك، مطلب ديگري در سايت بيستم جولاي اين تاريخ آنلاين آمده است.]
در قلمرو دموکراسي
نظرات مهم و اساسی «جيمز برايس» درباره دمکراسی ـ ژورنالیسم پاسدار دمکراسی و بازدارنده فساد و انحرافات جامعه ـ سیاست نباید حرفه شود
جيمز برايس
18 جولاي (27 تیرماه) سالروز انتشار كتاب معروف «مطالعه دمكراسي The Study of Democracy» تاليف جیمز برایس James Bryce است كه در سال 1920 (1299 هجری شمسی) انتشار يافت و مطالب آن در کتب درسی نقل و در تفسیرهای سیـاس*ـی به مفاد آن استناد می شود. برایس در اين كتاب با ذكر ادله و مثال هاي متعدد مخالفت خودرا با حرفه اي شدن سياست و نمايندگي مردم در شوراهاي مختلف ابراز داشته و ادامه آن را نقض غرض دمكراسي خوانده و نوشته است که تجدید نامحدود نمایندگی افراد (انتخاب مکرّر يک فرد براي نمايندگي) همانا بازگشت به دوران نظام حکومتی پادشاهان، شاهزادگان و امیران است با نامی دیگر که رشد معکوس بشر است. تجدید نامحدود نمایندگی افراد معیّن نه تنها فرصت را از دیگران می گیرد بلکه به بسط فساد اداری (فساد دولتي) می انجامد و به تدریج وضع قوانین، اتخاذ تصمیمات و نیز اقدامات برپایه منافع فردی و گروه معيّن قرار می گیرد تا سود جامعه. وی باندبازی، اِعمال نفوذ در تصمیمات دولتی، تحمیل نظرات در امور و شکل گیری ها، مصوبه ها و ضوابط و تمرکز معاملات اقتصادی در دست اشخاص و شرکت های معیّن را نتیجه حرفه ای شدن سیاست و مشاغل سیـاس*ـی می داند و می گوید که اگر این وضعیت برای چند دهه ادامه یابد به تدریج و در پشت پرده، تعیین مقامات انتخابی و انتصابی با تبانی و به دست اصحاب منافع و معامله گران قرارخواهد گرفت و تمرین دمکراسی یک «نمایش روی صحنه» بیش نخواهد بود. برایس تاكيد بر آموزش دمكراسي به مردم دارد و مي نويسد که اگر عوام الناس (توده ها) دمکراسی را نشناسند و اهمیت آن را به عنوان عامل و ماشین پیشرفت، رفاه و تأمین عدالت ندانند در آن مشارکتِ باهدف و آگاهانه نخواهند کرد و چنین کشوری را نمی توان یک دمکراسی نامید. انتخاب و انتصاب بزرگترین، حسّاس ترین و موثرترین کاری است که در یک جامعه انجام می شود و قضاوت درباره یک جامعه ملی (کشور) بر پایه همین انتخاب و انتصاب مقامات صورت می گیرد.
برايس ـ يک انديشمند، مورّخ و حقوقدان انگليسي متولد ماه مي 1838 و متوفي در ژانويه 1922 ـ نوشته است که نمايندگان، سياسيون و دست اندکاران امور سياسي* که سمت انتخابي دارند اگر بخواهند براي مدتي طولاني و مکرّر (انتخاب شدن بيش از يکي ـ دو دوره) در اين سمت ها بمانند ـ حتی اگر انتخاب کنندگان تمايل به آنان داشته باشند، حرفه اي مي شوند که کاري است مغاير با هدف هاي دمکراسي اصیل، و زيان آور براي جامعه ازجمله رواج باندبازي، فساد و تبعيض. اگر هدف یک فرد از انتخاب شدن مکرّر و نامحدود ـ خدمت به جامعه است، می تواند این خدمت را با دادن اندرز و نظر از طریق نوشتن مقاله، رساله ، کتاب و یا برگزاری مصاحبه و ایراد نطق در مجامع و مجالس و همچنین ملاقات، حضورا با مقامات ارشد جامعهِ خود مطرح سازد و مستقیما درگیر هم نشود.
اين انديشمند علاوه بر توصیه به محدود شدن سمت های انتخابی به یکی ـ دو دوره، تاكيد بر آموزش دمكراسي به مردم دارد و مي نويسد: مدتي صرف وقت كردم و در گوشه و كنار شهرها پَرسه زدم و از مردم عادي ـ کارگر، پيشه ور، خانه دار و رهگذر ـ پرسيدم كه از انتخابات، حزب، انجمن، روزنامه و كتاب كه همه ستونهاي دمكراسي هستند چه مي دانند و نتيجه گرفتم كه کامل نمي دانند، يعني که میانگین معلومات اکثريت اعضای جامعه (توده ها) در اين زمينه حدود ده درصد است و از آنجا كه يك طرف دمكراسي همين مردم هستند، پس دمكراسي هاي امروز (دهه دوم قرن 20 و زمان تألیف کتاب) هنوز در دوران طفولیت هستند و به عبارت ديگر؛ ما اینک (دهه دوم قرن 20) فقط ده درصد دمكراسي داريم و ... که از هدف پدران فلسفه دمکراسی به دور است. اگر در یک جامعه تدابیری اتخاذ و اجرا نشود که کنترل احزاب از دست اصحاب منافع و معامله گران خارج باشد، تا دهها سال دیگر هم آن جامعه دمکراسی واقعی نخواهد داشت و در همان نقطه ای که بوده «دَرجا» خواهد زد. ژورنالیسم ستون دمکراسی است که اگر در آن خلل باشد، بنای دمکراسی لرزان خواهد بود و شکننده. ژورنالیسم یک جامعه باید چهارچشمی وضعیت دمکراسی جامعه خودرا بپاید و ضعف ها و قوّت های آن را منعکس کند تا اعضای جامعه روشن باشند و مانع انحرافات شوند. بنابراین، ژورنالیسم پاسدار جامعه است که وظیفه ای بسیار مهم و سرنوشت ساز است. برای بررسی وضعیت دمکراسی در یک جامعه، نخست باید «ژورنالیسم» آن جامعه را زیر مطالعه بُرد. یک وظیفه «ژورنالیسم» کشف و انعکاس انحراف در دمکراسی و انوع فساد بویژه فساد دولتی است. باید بررسی کرد و دید که ژورنالیسم یک جامعه تا چه حد موفق به بازداری از انحرافات و فساد شده است.
«برايس» مولف 14 کتاب در زمينه هاي تاريخ، دمکراسي و شرح مشاهدات است و صدها مقاله و رساله. کتابهاي «دمکراسي هاي مدرن»، «جامعه مشترک المنافع آمريکا»، «در اهميت بيوگرافي نويسي»، «مقالاتي درباره جنگ» و «مشاهدات در ديدار از آمريکاي لاتين» از اين انديشمند هستند. او نکات جالبي دارد ازجمله: «ميهندوستي تنها به اهتزاز درآوردن پرچم نيست بلکه کوشش براي نيرومند ساختن وطن و در راه و مسير درست قراردادن آن است»، «عمر کوتاه است و نبايد آن را با خواندن مزخرفات و بطالت سپري کرد» و «دولت هاي دمکراتيک بيش از حکومتي هاي سلطنتي و ... از اتباع کشور انتظار همکاري و رعايت قوانين و نظامات را دارند».
---
*[كارهاي ديپلماتيك يعني وزارت امور خارجه با پوليتيك و سياست فرق دارد، گرچه در زبان فارسي هر دو را «سياسي» ترجمه كرده اند، ولي در حقيقت پوليتيك همان كشورداري است و تازه ـ كشورداري هم تا حدي با دولتمردي تفاوت دارد؛ دولتمردي يعني مقام اداري داشتن و یک فرد اگر کارآمد، کارشناس و شایسته باشد مي تواند به صورت نامحدود در یک مقام باقی بماند. تجربه بيشتر موجب مهارت افزونتر می شود.]
انسان دوستي
نلسون ماندلا: هر ایدئولوژی اگر مدیریت خوب نداشته باشد شکست خواهد خورد ـ دو اندرز
«نلسون ماندلا» مرد بزرگ معاصر هجدهم جولاي 1998 در زادروز خود که 80 ساله شده بود ضمن بياناتي گفت: "استقامت در مبارزه؛ علاقه مندي به حقوق و رفاه بشر، آزادي و دمكراسي؛ و حمايت از حل مسائل ملل با توسل به قوانين بين المللي و از طريق داوري و ردّ هرگونه تجـ*ـاوز و جنگ بايد خصلت هر انسان باشد و اين خصلت نياز به توصيف بيشتر ندارد.".
او گفته بود: "هر ایدئولوژی (مسلک ـ مکتب) اگر مدیریت خوب نداشته باشد و به دست نااهل افتد شکست خواهد خورد.". وی همچنین گفته بود: "بزرگترین وظیفه هرمقام؛ خواندن نامه ها و شکایات و شنیدن درد دلهاست و اگر نسبت به این وظیفه بی اعتنا باشد محکوم به شکست است.".
(در بخش پايين تر مطلبي درباره زادروز ماندلا آمده است)
در دنياي تاريخنگاري
درس هايي كه روميان از شكست در جنگ «آليا» گرفتند
جنگ«آليا» 18 جولاي در سال 390 پيش از ميلاد ميان افراد يك طايفه از گل ها (گاليايي ها ، مردمي كه در فرانسه، بلژيك، غرب سويس امروز و غرب رود راين در آلمان مي زيستند) و روميان در شمال ايتاليا روي داد و روميان شكست خوردند و گلها متعاقب اين پيروزي شهر رم را تصرف كردند و ويران ساختند به گونه اي كه بيشتر اسناد و نوشته ها از ميان رفت. درس هاي گرفته شده از اين جنگ بود كه روم را بعدا در صدر جهان غرب قرار داد زيرا كه پس از جنگ، روميان نشستند و ضعف هايشان را در آن نبرد بررسي كردند و به رفع آن كوشيدند از جمله ايجاد ارتشي مشابه ارتش قديم يونان با استفاده از تاكتيك فالانكس (خط نبرد ـ ايجاد مانع با سرباز سپر به دست) و كلاه خود و جنگ افزار آهني به جاي برنزي و نيز رده بندي كردن ارتش و تشكيل لژيون. روميان همچنين تصميم گرفتند كه باروي شهرها را مستحكم و بهتر از گذشته بسازند و .... با اجراي اين تصميمات بود كه ابر قدرت شدند و هزار سال اين مقام را حفظ كردند.
تيتوس ليويوس (ليوي) نزديك به چهار قرن پس از تخريب رم، در صدد جمع آوري تاريخ اين شهر برآمد شد ولي مشكل او از ميان رفتن اسناد در جريان تخريب رم به دست گلها بود. طبق محاسبات ليويوس غارت رم در سال 386 پيش از ميلاد صورت گرفته بود. ليويوس تاريخ رم را از سال 753 پيش از ميلاد تا زمان خود تحت عنوان «از تاسيس شهر» نوشت كه باقي مانده است. وي زمانها را بر حسب دوره حكومت هر كنسول تعيين مي كرد كه كار را بر تنظيم كنندگان تقويم ميلادي آسان كرده است ( كنسولها در لغت به معناي كساني هستند كه با هم گام بر مي دارند. در آن زمان رومي ها هر سال دو نفر را انتخاب مي كردند تا به اتفاق بر كشور حكومت كنند و افراد 40 ساله به بالا حق دادن راي داشتند. هريك از اين دو كنسول حق داشت تصميم ديگري را وتو و رد كند).
در قلمرو رسانهها
مرگ «خبرگيري» درست براي رسانه ها!
هفدهم و هجدهم جولاي 2004 ، خبر اول رسانه ها شدن محكوميت يك زن لهستاني تبار آمريکايي به 5 ماه حبس و پنج ماه زندان در خانه و 30 هزار دلار جريمه نقدي درستي هشدار سالمناي جهاني رسانه ها (مس ميديا Mass Media) را ثابت مي كند كه نوشته است: مسئله بزرگ رسانه ها از ياد بردن روش درست خبرگيري و متكي شدن بيش از گذشته به آژانسهاي خبري (خبر گزاري ها) است. اين سالمنا اضافه كرده است كه عوامل رسانه ها به جاي رفتن و كاويدن و يافتن خبر، مي نشينند و قهوه مي نوشند تا خبر، خود نزد آنان بيايد و به دستشان برسد و با اين ضعف، انتظار فروش و يافتن مخاطب تازه هم دارند. خبري كه از راه جستجوي مستقل به دست نيايد؛ كامل و بي طرفانه نخواهد بود و تنها شامل انعکاس گوشه كوچكي ازامور و مسائل جامعه مي شود كه آژانس خبري در انتشار آن ذينفع است و بنابراين، بسياري از ابتكارها، شاهكارها، فعاليتها، دشواري ها و ... از نظر جامعه پنهان مي ماند.
خبر اول شدن محكوميت بانو «مارثا استيوارتMartha Stewart متولّد آگوست 1941» به دليل علني بودن دادگاه و سهولت تهيه خبر آن براي خبرگزاريها بوده كه رسانه هاي ديگر از آنها نقل كرده اند. اين بانو ـ مدير يك شركت تهيه وسايل خانگي و ناشر يك مجله ويژه دكوراسيون و تزيين خانه ـ به اتهام يك مورد تقلّب در فروش سهام شركت خود تحت تعقيب قرار گرفته و تازه تا رسيدگي استينافي هم كه ماهها طول مي كشد آزاد خواهد بود و قاضي در حكم خود نوشته است كه اورا پس از قطعي شدن حكم به يك زندان بدون سختگيري بفرستند تا بتواند در داخل زندان به فعاليت بازرگاني خود از طريق اينترنت، تلفن ونيز نوشتن و ملاقات با اشخاص ادامه دهد و غذايش را خودش بپزد.
ساير ملل
سوختن شهر رم ـ امپراتور به خاطر ارضاي خودخواهي پايتخت خود را آتش زد!
18 جولاي سال 64 ميلادي حريق دامنه داري كه از محل «سيرك» آغاز شده بود و شش روز طول كشيد شهر رم پايتخت امپراتوري روم را فرا گرفت و تقريبا همه شهر از ميان رفت. نرون امپراتور وقت روم از اين رويداد دو استفاده برد: يكي عمراني و ديگري سياسي. وي ظرف 4 سال شهر «رم» را با نقشه دلخواهش نوسازي كرد و استفاده سياسي كه برد اين بود كه حريق را كار پيروان دين تازه مسيحيت اعلام كرد و آنان را شديدا سركوب و حتي در آتش سوزاند. نرون سپس شهر را به اسم خود تجديد نام كرد و آن را «شهر نرون» ناميد. مورخان بعد از نرون، حريق را كار خود وي ذكر كرده و نوشته اند كه نرون به خاطر ارضاي حس خودخواهي اش شهر را آتش زد تا آن را بازسازي و به اسم خود بنامد. بعدا پرونده سوختن شهر در سناي روم مطرح شد و نرون از ترس محاكمه و مجازات، خودكشي كرد.
زادروز «نلسون ماندلا» مرد محبوب ملتها ـ ابتکار روش «اعتراف کن، پوزش بخواه و بخشوده شو»
هجدهم جولای (امروز) زادروز نلسون ماندلا، مرد محبوب همه ملتها است که در سال 1918 در روستاي کوچک Mvezo در منطقه Transkei آفريقاي جنوبي به دنيا آمد و به خاطر هدف و معتقداتش 27 سال از عمر خودرا در زندان بسر بُرد. جهانيان هرگز اين اظهارات او، در جلسه بيستم اپریل سال 1964 دادگاهي كه محكومش كرد از ياد نمي برند كه گفت: من بر ضد تبعيض هستم و خواهان وجود جوامع آزاد و دمكراتيك كه مردم در اين جوامع با داشتن رفاه و امنيت و برخورداري از شادي، آزادي ها و فرصت هاي مساوي؛ هماهنگ و صميمانه با يكديگر زندگي كنند و براي تحقق اين وضعيت، تا پايان عمر مبارزه خواهم كرد و آماده ام جانم را در اين راه فدا كنم. ماندلا از نوجواني داراي افكار سوسياليستي بوده است، ولي هرگز ـ حتی در زمانی که رئیس جمهور بود در صدد تحميل اين ايدئولوژي برنيامده است.
پدر ماندلا دستيار رئيس قبيله بود ولي چون از مهاجران اروپايي که با زور اراضي و منابع سياهپوستان را تصاحب کرده و برايشان حقي قائل نبودند انتقاد مي کرد اورا به گوشه رانده بودند بگونه اي که مجبور شده بود با زن و فرزندان به يک روستاي کوچکتر ـ روستاي Qunuـ نقل مکان کند. در آن زمان ماندلا کودکي بيش نبود ولي همين ظلم بذر انقلاب کردن را در وجود او کِشت کرد. بعدا رئيس قبيله که از به گوشه رانده شدن پدر ماندلا به دست اروپاييان مهاجر و به خاطر اين ظلم آزرده شده بود ماندلاي خردسال را به فرزندي پذيرفت. نام ماندلا، Rolihlahla به مفهوم کسي که به درخت آسيب مي رساند بود که معلم او در مدرسه ميسيون اروپاييان آن را به «ويلسون» تغيير داد. در همين مدرسه، ماندلا زبان انگليسي يادگرفت و به تحصيلات خود ادامه داد. طبق يک رسم قبيله اي، پس از پشت سر گذاردن سنين نوجواني مي خواستند که به او زن بدهند که قبيله را ترک کرد و به شهر يوهانسبورگ رفت و در اينجا ضمن کار در ساعات روز، به تحصيلات دانشگاهي در رشته حقوق ادامه داد.
ظلم سفيدپوستان مهاجر به اکثريت بومي و بي حق کردن آنان و تبعيض، اورا به سوي ايجاد کنگره ملي آفريقاييان روانه ساخت و در سال 1942 با همفکرانش اين کنگره را بوجود آوردند که مورد استقبال بوميان قرارگرفت. ماندلا از آغاز کار ايجاد کنگره تا سالها، بمانند گاندي، نظر به مبارزه مسالمت آميز ازجمله نافرماني مدني، کمکاري براي اقليت سفيدپوست (در حقيقت اربابان املاک و منابع) و کارشکني داشت که چون به نتيجه نرسيد به انديشه مبارزه مسلحانه افتاد که با 150 تن ديگر در 1956 و نيز اوايل دهه 1960 دستگير، نخست به زندان کوتاه مدت و در سال 1963 به زندان دائم با اعمال شاقه محکوم شد که 27 سال طول کشيد و اين سالهارا عمدتا در جزيره Robben گذرانيد. دولت اقليت سفيد پوستان (عمدتا مهاجران هلندي) به تدريج مورد انتقاد جهاني قرارگرفت و تحريم شد و چون اعتنا نکرد بر دامنه اين تحريم افزوده شد تا اينکه «کلرکKlerk» رئيس جمهور دولت اقليت تصميم به حل مسئله گرفت، در فوريه 1990 ماندلا را آزاد و موافقت کرد که انتخابات آزاد سرنوشت حکومت را روشن سازد که ماندلا در انتخابات پيروز و از سال 1994 تا 1999 رئيس جمهور فدراسيون آفريقاي جنوبي بود. وي پس از بازنشسته کردن خود، از سال 2004 به روستاي Qunu بازگشته و پس از ازسرگذرانيدن بيماري سرطان پروستات از سال 2010 فعاليت هاي خودرا به حد اقل کاهش داده ولي دست از مطالعه و گاهي اظهار نظر برنداشته است. وي در سال 2007 سران و بزرگان برخي از کشورهارا به تشکيل نشست با خضور خود و بحث درباره مسائل روز بشر دعوت کرد.
ماندلا پس از آزاد شدن از زندان 27 ساله، به تبعيض نژادي در وطن خود پايان داد. وي در طول رياست بر کشور از هيچكس انتقام نگرفت و كسي به خاطر گذشته اش مجازات نشد ـ تنها به عذر خواهي متهمان به تبعيض و ارتكاب جرم به اين مناسبت، اكتفا گرديد. اين ابتکار با عنوان «اعتراف کن، پوزش بخواه و بخشوده شو» وارد تاريخ شده است. ماندلا تنها يك دوره حاضر به رياست كردن بر كشورش شد.
ماندلا پس از نقل مکان به روستايQunu نيز همانند يك رئيس كشور مورد احترام جهانيان بوده است. تا سال 2010 که فعاليت هاي خودرا به حداقل رسانيد ملل مختلف براي حل مسائلشان از او دعوت مي کردند که داور شود. تا آن سال مردم از گوشه و كنار جهان برايش نامه مي فرستادند و درد دل مي کردند و او اين نامه ها را با يادداشت خود براي دولتهاي مربوط ارسال مي داشت. در هشتاد و پنجمين زادروز او شخصيت هاي بزرگي از سراسر جهان از جمله كلينتون رئيس جمهوري پيشين آمريكا شركت كرده بودند و از آنجا كه ماندلا داراي مقام نيست، هزينه سفر به جمهوري آفريقاي جنوبي را از جيب خود پرداخت كرده بودند و به همين گونه در سال 2012 در مراسم 94 ساله شدن او.
سالروز انتشار كتاب «نبرد من» و نظر منفي هيتلر نسبت به سوسياليسم جهاني، يهوديان و روسيه و نظر مثبت او نسبت به سوپرمن ها
پشت جلد کتاب
18 جولاي 1925 آدولف هيتلر كتاب خود تحت عنوان Mein Kampf ماين كامپف (نبرد من = مبارزه و تلاش من = جهد و كوشش من) را كه حاوي ايدئولوژي و نظرات سياسي و هدف هاي درازمدت وي بود و آنهارا به صورت نتيجه گيري از تجربه (سرگذشت) خود نوشته بود به توزيع داد كه به زبانهاي مختلف ترجمه شده و هنوز مخاطب دارد.
هيتلر در زندان لاندسبرگ بود كه كار نوشتن اين كتاب را آغاز كرد. وي نخست مندرجات اين كتاب را به «اميل موريس» و سپس ردولف هِس ديكته مي كرد. نوشتن اين كتاب در داخل و خارج از زندان، چهار سال و شش ماه طول كشيده بود.
هيتلر در اين كتاب دشمني خود را نسبت به يهوديان منعكس ساخته و نوشته است كه يهوديان از دهها سال پيش در حال توطئه كردن و دسيسه اند تا كليدهاي رهبري بر جهان را به دست آورند. به باور هيتلر كه در كتاب او مندرج است، يهوديان با همين هدف «كمونيسم» را ساختند و در روسيه پياده كرده و در نقاط ديگر جهان بسط دادند كه فرضيه اي غير عملي است، و با هدف تخريب سوسياليسم اصيل (كه مورد نياز و قبول بشر است) به وجود آورده شده است. سوسياليسم ماهيت ملي دارد زيرا فرهنگ ملل متفاوت و روانشناسي، نحوه پرورش و روش زندگاني ملل با هم فرق دارد و درنتيجه درک و خواست آنان. لذا سوسياليسم انترناسيونال عملي نيست و شکست خواهد خورد.
هيتلر نوشته است كه يهوديان با همين هدف (جهاني شدن)، زبان اسپرانتو را اختراع كردند، عنوان بين المللي بر آن نهادند و .... هيتلر سپس نتيجه گيري كرده است كه به اين دلايل و به خاطر حفظ جهان از دسيسه هاي يهوديان است كه با جوديسم و كمونيسم مبارزه خواهد كرد.
هيتلر در كتاب «تلاش من» از سوسياليسم ملي ـ سوسياليسم در خور فهم و خواست مردم كه جامعه مفت خور، بيكاره و متقلب به وجود نياورد و قوه ابتكار مردم را تقويت كند ـ تمجيد كرده و نوشته است كه به ترويج و اجراي اين ايده خواهد پرداخت. هيتلر دمكراسي را به صورتي كه در اروپاي غربي مشاهده مي شد، و حكومت هاي پارلماني بزعم او مركب از افراد زبانباز و سياستباز را يك بيماري جهاني خوانده و گفته است كه «منتخبين» بايد داوطلبان خدمت باشند نه عاشقان قدرت و شهرت. به زعم هيتلر، دمكراسي واقعي و «حكومت براي خدمت» بايد از نو تعريف شود. وي معاهده ورساي را يك توطئه و اجحاف قدرت هاي فاتح برضد ملل مغلوب و تضعيف شده قلمداد كرده و نوشته است كه سلطه گران هدفي جز كوچك و ضعيف كردن كشور ها (با تجزيه آنها) ندارند تا آسان تر بتوانند حكم برانند. قدرت هاي اروپايي نمي خواهند که آلماني ها را متحد و نيرومند ببينندم
هيتلر در كتاب خود خواهان قرار گرفتن همه سرزمين هاي آلماني نشين (حتي آنها كه بر حسب مندرجات كتب تاريخ، در قديم آريايي نشين بودند) در زير يك پرچم شده است تا منشأ پيشرفت قرار گيرند.
وي در تاليف خود در عين حال با توجه به عقيده «نيچه» در كتاب «چنين گفت زرتشت» خواهان عنايت جوامع به سوپرمن هاي خود شده، اهميت نوابغ و اِليت ها را بيان داشته و اشاره كرده است كه قوم آرين مي تواند بيش از اقوام ديگر «سوپرمن» به دست دهد و سوپرمن فردي را گويند كه براي سعادت ديگران فداكاري كند، به ديگران بينانديشد و ....
هيتلر در همين کتاب نوشته است که روسيه منابع و اراضي بيش از نياز نفوس خود دارد و ما آلماني ها که پُرکارتر هستيم، کمتر و منطقي است که برويم و از منابع روسيه که بلااستفاده مانده استفاده کنيم. [مورخان نوشته اند که چرا مفهوم اين قسمت از کتاب هيتلر را به اطلاع سران کرملين نرسانيدند تا بدانند که روزي ـ روزگاري مورد تعـ*رض آلمان قرار خواهند گرفت و تا دير نشده چاره جويي کنند. اين مورخان، پيمان عدم تعـ*رض آلمان و روسيه در آستانه جنگ جهاني دوم را هم نوعي نيرنگ هيتلر خوانده اند.].
آغاز جنگ داخلي اسپانيا، يك جنگ جهاني ايدئولوژيك با بيش از 500 هزار کشته تلفات
18 جولاي سال 1936 جنگ خونين داخلي اسپانيا ميان سلطنت طلبان (راستگرايان) و جمهوريخواهان (چپگرايان) آغاز شد و سه سال طول کشيد و بيش از 500 هزار تن در آن کشته شدند. هيتلر و موسوليني از سلطنت طلبان، روس ها و چپگرايان سراسر جهان از جمهوريخواهان حمايت مي کردند. ژنرال فرانسيسکو فرانکو که تا پايان عمر بر اسپانيا ديکتاتوري کرد از آغازگران اين جنگ بود.
هنگام آغاز جنگ، جمهوري خواهان - عموما چپ - حكومت را به دست داشتند.
فرانکو و سلطنت طلبان از هيتلر و موسوليني استمداد كردند و چپ ها به استالين و همه كمونيستهاي جهان متوسل شدند و اسپانيا صحنه آزمايش سلاحهاي دو بلوك و قدرت نمايي آنها قرار گرفته بود. چپها از كشورهاي مختلف حتي از ايالت متحده آمريكا داوطلبانه وارد اسپانيا شده بودند تا به جمهوري خواهان چپ كمك كنند. بنابراين، جنگ داخلي اسپانيا يك جنگ ايدئولوژيك بود كه بعد از جنگ جهاني دوم به نام جنگ سرد تا سال 1991 ادامه يافت و اينک به صورتي ديگر ـ اقتصادي. جنگهاي داخلي اسپانيا همچنين فرصت مناسبي براي پيشرفت عكس خبري بود زيرا هيچيك از دو طرف مانع فعاليت خبرنگاران عكاس نمي شدند
[مشروح اين رويداد، در روزهاي متعدد در اين تاريخ آنلاين آمده است]
نخستين زني كه در فضا قدم زد و جوشكاري كرد
Svetlana Savitskaya
در اين روز در سال 1984بانو « سوتلانا ساويتسكايا Svetlana Savitskaya» در آن زمان 36 ساله، كه 17 جولاي با سفيه شوروي، ساليوت ـ 7، در مدار زمين قرار گرفته بود از اين سفينه خارج شد و در فضا قدم زد. وي 25 جولاي اين كار را تكرار كرد و اين بار در خارج از سفينه به جوشكاري قطعات خارجي آن پرداخت. سوتلانا كه پس از 11 روز پرواز در فضا به زمين بازگشت، نخستين زني بوده است كه تا كنون در فضا قدم زده و در خارج از سفينه به جوشكاري و كارهاي فني پرداخته است. سوتلانا قبلا هم در سال 1982 با سفينه « تي ـ 7 » به مدار زمين رفته و چند روز در فضا گردش كرده بود. نوزده سال پيش او (سال 1963) ، بانو «والنتيا ترشكووا» فضانورد شوروي، به عنوان نخستين زن با «وستوك ـ 6» به مدت سه روز فضاپيمايي كرده بود. شوروي در واحد فضانوردي خود، زنان فضانورد متعدد داشت، از جمله بانو «النا كندراكووا» كه در 1994 به مدت 5 ماه در ايستگاه فضايي « مير » اقامت كرد. وي قبلا هم پرواز فضايي داشت. به اين ترتيب شوروي(روسيه) در تاريخ فضانوردي، از لحاظ پرواز زنان فضا نورد، مقام اول را دارد و اين مقام براي هميشه محفوظ است. اين كشور بود كه نخستين موشك هدايت شونده به مفهوم امروز را ساخت، نخستين انسان را در مدار زمين قرارداد، به مريخ و ونوس سفينه فرستاد و داراي ايستگاه فضايي شد.
سوتلانا هشتم آگوست سال 1948 در مسكو به دنيا آمد و يك خلبان بود. او قبلا برنده چندين مدال بين المللي پرواز در نمايشهاي هوائي شده بود. پيش از ورود به دنياي فضا پيمايي پرواز آزمايشي چند جت تازه ساز شوروي نيز بر عهده سوتلانا قرار داده شده بود. او که در دهه 1990 باز نشسته شده است دختر يک قهرمان نظامي شوروي در جنگ جهاني دوم بود و در جواني در ژيمناستيک بانوان برنده جايزه شده بود. سوتلانا مانند ساير فضانوردان شوروي عضو حزب كمونيست بود.
انفجار انتحاري در سالگرد روي كار آمدن صدام حسين!
برخي از رسانه ها كه تشديد تيراندازي ها و انفجارهاي انتحاري در عراق در يك هفته منتهي به 18 جولاي 2004 از جمله حمله به اسكورت وزير دادگستري دولت انتقالي عراق را منتشر كرده بودند اين انفجار هاي پرتلفات را كه هدف بيشتر آنها مقامات عراقي و موسسات دولتي اين كشور بود به حساب سالگرد روي كار آمدن صدام حسين در دهه 1970 گذارده بودند. صدام 18 جولاي 1979 پس از كناره گيري حسن البكر از رياست جمهوري عراق بر جاي او نشست و سمت دبير كل حزب بعث، و رئيس شوراي عالي انقلاب عراق را هم بر عهده گرفت و به اين ترتيب تا آپريل 2003 كه توسط ارتش آمريكا بر كنار شد 24 سال بر عراق حكومت كرد. وي از ژوئن 1968 كه حزب بعث منحصرا زمام امور عراق را به دست گرفت حكمران اصلي و پشت پرده عراق بود. صدام در زمان البكر معاون او بود. يكي از اين روزنامه ها عكسي را (كه در بالا آمده است ) در صفحه اول خود چاپ كرده بود كه علاوي نخست وزير دولت موقت (دولت انتقالي) را در حال بازديد از يك صحنه انفجار انتحاري پرتلفات در مركز بغداد كه سه روز پيش از آن روي داده بود نشان مي دهد.
در انفجار انتحاري 17 جولاي 2004 بغداد، اسکورت سنگين «مالک الحسن» وزير دادگستري دولت انتقالي عراق هدف قرارگرفت که ضمن آن شش تن از جمله پنج نفر از محافظان! الحسن کشته شدند ولي به خود او آسيبي نرسيد. اين انفجار به فاصله کمي از خانه الحسن روي داد. وي دقايقي پيش از آن، خانه را به قصد دفتر کارشترک گفته بود.
سه سانحه هوايي در يک منطقه و به يک شکل ـ سالروز سقوط جمبوجت «تي. دبليو. ا.»كه معماي آن هنوز حل نشده است
17 جولاي 1996 يك جمو جت شركت هواپيمايي «تي. دبليو. ا» كه با 230 مسافر و خدمه از نيويورك عازم پاريس بود در حاشيه نيويورك و بر فراز اقيانوس اطلس منفجر شد و به آب افتاد. پير سالنجر روزنامه نگار معروف نوشت كه يك موشك نيروي دريايي آمريكا اشتباها اين هواپيما را ساقط كرده است. ديگران تروريستهاي مسلمان را متهم به انفجار هواپيما كردند و برخي هم با توجه به انفجار جمبوجت پان امريكن پرواز 103 برفراز اسكاتلند شايعات ديگري را رايج ساختند كه هنوز اين معما حل نشده است. اين معّما از زماني پيچيده تر شده است كه در دوم سپتامبر 1998 يك جت مسافربر «سويس اير» با 229 مسافر بر فراز اقيانوس اطلس و در ساحل آمريكاي شمالي (نه چندان دور از نيويورك) به طرزی اسرار آميز سرنگون شد و سپس در همين منطقه يك جت مصري با 217 مسافر به دريا افتاد. دو شركت اول پس از وقوع اين حوادث ورشكست و منحل شدند و شركت مصري چون دولتي است به كار ادامه مي دهد. هواپيماي مصري حامل گروهي از افسران مصري بود كه از آمريكا به وطن باز مي كشتند. چگونگي اين رويدادهاي هوايي هنوز در پرده ابهام است.
آمريكا و قاعده ضد نپوتيسم Nepotism ـ اخراج کارمندي که با دختر رئيس خود ازدواج کرد
شوراي شهر «راك هيل» آمريكا واقع در ايالت كاروليناي جنوبي در جولاي 2005 دستور اخراج «مت كوپر» را از نيروي آتش نشاني شهر صادر كرد. شورا اطلاع يافته بود که «مت» 25 ساله با دختر رئيس سازمان آتشنشاني راك هيل ازدواج كرده بود. شوراي شهر طبق اصل ضد نپوتيسم Nepotism (مساعدت در دادن مقام، شغل،امتياز و از اين قبيل به قوم و خويش بدون رعايت اصل شايستگي و شرايط لازم و ضوابط*) تصميم به اخراج مت كوپر گرفت. در آمريكا از قرن نوزدهم، قاعده استخدام بستگان از سوي مدير يك موسسه عمومي و رعايت حال آنان ممنوع بوده است. اين قاعده شركتهاي سهامي را نيز كه داراي سهام عام هستند شامل مي شود. مت كوپر ضمن انتقاد از تصميم شوراي شهر استدلال كرده بود كه نمي توان وي را مشمول اين قاعده قرار داد زيرا كه وي چند سال پس از استخدام شدن در نيروي آتش نشاني، با دختر مدير سازمان ازدواج كرده و در استخدام او پارتي بازي در كار نبوده است.
رسانه هاي آمريكا در مقالات خود عموما اقدام شوراي شهر را تاييد كرده و نوشته بودند كه نبايد اجازه داده شود كه نپوتيسم به آمريكا باز گردد كه رواج پارتي بازي باعث فساد مي شود و به وحدت ملي آسيب خواهد رساند. اين رسانه ها تاريخچه منع نپوتيسم را در آمريكا در سابقه خبر خود نوشته بودند. در قرن 19 يكي از روساي جمهور آمريكا، مقامات را سر ميز ناشتايي كه در آشپزخانه كاخ سفيد چيده مي شد از ميان دوستان و بستگان و افرادي كه توصيه شده بودند انتخاب مي كرد كه اين عمل مورد اعتراض آمريكاييان قرار گرفت و به محفل آشپزخانه معروف شد كه قاعده ضد نپوتيسم به آن پايان داد.
---------
*
Nepotism is: favoritism granted to relatives regardless of merit. The word nepotism is from the Latin word nepos, nepotis =nephew =
(برادرزاده، خواهرزاده و ...)
*
Nepotism: Favoritism shown or patronage granted to relatives, as in business. (from Italian nepotismo)
برخي ديگر از رويدادهاي 18 جولای
- 1812: انگلستان با روسيه و سوئد بر ضد« فرانسه ناپلئون » متحد شد . اين اتحاد در تاريخ به پيمان «اوره برو Orebro» معروفست.
- 1872: با اين كه قدمت دمكراسي در انگلستان به قرن 12 مي رسد از 18 ژوئيه 1872 در اين كشور دادن راي در حوزه هاي راي گيري « مخفي » اعلام شد.
- 1923: زنان انگلستان همانند شوهرانشان اين حق را به دست آوردند كه دادخواست طلاق به دادگاه بدهند.
- 1991: دولت فدرال يوگوسلاوي نيروهاي خود را از اسلواني كه اعلام استقلال و خروج از كنفدراسيون كرده بود فرا خواند و به اين ترتيب بر جدائي اسلواني مهر تاييد گذارد.
- 1979: رسما اعلام شد كه حسن البكر از رياست جمهوري عراق و همه سمت هايي كه داشت به دليل ضعف بنيه و مزاج كناره گيري كرده و صدام حسين معاون او رئيس جمهوري ، دبير كل حزب بعث ، و رئيس شوراي عالي انقلاب عراق شده است. حزب سوسياليستي بعث از 17 ژوئن سال 1968 قدرت را در عراق به دست گرفته بود و از همان زمان ، حسن البكر رياست جمهوري اين كشور بود . به اين ترتيب تا سال 2003 حزب بعث 35 سال برعراق حكومت كرده بود كه خارج ساختن كامل آن از جامعه اين كشور كار سريع و آساني به نظر نمي رسد.
دانلود رمان و کتاب های جدید
آخرین ویرایش: