ذرّت یکی از مهمترین محصولات کشاورزی جهان پس از گندم و برنج به شمار میرود. بیشتر ذرتهایی که ما دیدهایم، زرد و طلایی رنگ هستند، ولی باید گفت، یک نوع ذرّت منحصر به فرد و عجیب به نام ذرت رنگین کمان وجود دارد که دانههای آن به رنگهای مختلف و متنوعی است. این ذرتها کاملا طبیعی هستند و نتیجه اصلاح ژنتیکی نیستد.
نخستین بار یک کشاورز اهل اوکلاهاما این ذرت را شناسایی کرده و به کشت آن پرداخت. به این محصول در ابتدا ذرت شیشهای میگفتند، ولی پس از مدتی کشاورزان دریافتند که این ذرّت به رغم ظاهر خوش رنگ و فریبنده، بسیار دیر هضم و سفت است. از این روی به آن لقب ذرت سنگ چخماقی دادند که تصاویری از آن را با هم میبینیم.
در گوشهگوشه ایران جاذبههای عجیب و شگفتانگیزی وجود دارد که کمتر کسی از آنها باخبر است. کویر ریگ جن ـ جنگل جیغ و.. از این دست بودهاند که پیش از این در چمدان به آنها اشاره کردیم اما روستاهایی در ایران وجود دارد که دارای ویژگیهایی بوده و هستند که بسیار عجیبند. از روستای آدم کوتولهها که به لیلیپوت ایران مشهور شده است گرفته تا روستایی عجیب که بیش از 90 نابینا دارد.
لیلیپوت ایران
ماخونیک نام روستایی است از توابع بیرجند در استان خراسانجنوبی؛ روستایی کوچک که بهواسطه فاصله اندکش با مرز افغانستان اکثریت ساکنانش را افغانها تشکیل میدهند. اما این نقطه از ایران بهواسطه قدکوتاه بودن بیشتر ساکنانش به لیلی پوت ایران مشهور است. ماخونیک یکی از هفت روستای شگفتانگیز جهان است. روستای لیلیپوتی ایران شهرت و آوازهاش را از زنان و مردان کوتاه قامت خود دارد که شبها، زیر سقفی کوتاهتر از سقف خانههای ما چشم میبندند و صبحها، از چهارچوبهایی کوتاهتر از چهارچوبهای خانههای ما پا بیرون میگذارند تا راهی معدن شوند، دامهایشان را چرا دهند یا زمینهای زراعیشان را شخم بزنند.
سرزمین لیلیپوتهای ایران، با 12آبادی اطرافش، منحصر به فردترین روستای ایران است که ساکنان آن، بیماری کوتاه قدی را نسل به نسل از پدران خود به ارث بـردهاند. هر چند که این روزها با احداث خانه بهداشت در روستا، قد کودکان ماخونیکی بلندتر شده است، اما جا به جای این روستا را که بگردید، هنوز ردپایی از زندگی مینیاتوری گذشتگان روستا خواهید دید.
روستا در دامنه یک تپه ایجاد شده است با خانههایی به هم فشرده و کوتاه که در گودی زمین ساخته شدهاند. کف خانه حدود یک متر از سطح زمین پایینتر است و برای وارد شدن به خانه، باید کمر خم کنید و از درهای کوچک چوبی بگذرید. بعد، پا روی یکی دو پله درگاهی بگذارید تا به کف خانه برسید. اما با تمام اینها، بافت معماری ماخونیک به خانههای خشت و گلی کوچک محدود نمیشود؛ سالهاست که پای خانههای آجری امروزی هم به ماخونیک رسیده و رنگ و بوی امروزیتری به روستا داده است.
اکثریت افراد در این روستا مادرزادی نابینا به دنیا آمدهاند. اما نکته عجیب در این بین اینکه حیوانات اهلی نیز همانند گاو و گوسفند و حتی گربهها در این روستا نابینا به دنیا میآیند
روستای نابینایان
علت شهرت بسیاری از جاذبهها علتهای پسندیده و خوبی نیست. نمونهاش روستای چهاربرج که بهواسطه آمار بالای نابینایانش به شهرت رسیده است. این روستا که از توابع اسفراین است با وجود آمار هزار سکنهاش حدود 90 نابینا دارد؛ نابینایانی که هیچ دلیلی برای آنها وجود نداشته است.
این مشکل از حدود 20 تا 25 سال قبل آغاز شده است و به همین دلیل خیلی از ساکنان روستا ترک وطن کرده و به شهرها مهاجرت کردهاند و اکنون حاضر نیستند به دلیل این بیماری ناشناخته به روستا بازگردند.
عجیبتر اینکه اکثریت افراد مادرزادی نابینا به دنیا آمدهاند. نکته عجیب در این بین اینکه حیوانات اهلی نیز همانند گاو و گوسفند و حتی گربهها در این روستا نابینا به دنیا میآیند.
هر چند در سال 91 معاون توانبخشی اداره کل بهزیستی استان خراسان اعلام کرد این اختلال در این منطقه مهار شده است و اکنون هیچ فرد زیر دو سال در این روستا حضور ندارد که نابینا باشد، بسیاری دلیل این اختلال را ناآگاهی مردم ـ ازدواجهای فامیلی ـ اختلال ژنتیک و... دانستهاند.
روستایی بیزمان
روستای ایستا از توابع طالقان یکی از روستاهای مرموز ایران است؛ روستایی که در آن زمان ایستاده است. در کوچهها اثری از ردپای تکهآهنهایی که در شهر «خودرو» نامیده میشود، نیست؛ مردمانی که چون تابلوی نقاشی زندگی و آداب و رسوم گذشته را در عصر ارتباطات یدک میکشند.
این روستا جایی است که هیچگونه امکانات دنیای جدید را نمیپذیرند و بدون آب لولهکشی، گاز، برق، درمانگاه، ماشین آلات، وسایل ارتباطی و... زندگی میکنند.
ساعت مچی و دیواری در محل زندگی اهالی این روستا وجود ندارد و سیمان و آهن در معماری خانههای آنان به کار نرفته است. آنان به نحو اسرارآمیزی از مردم فاصله میگیرند و کمتر کسی را به خانه خود راه میدهند. حتی شایع است که میگویند اهالی این روستا شناسنامه ندارند و جزو جمعیت آماری ایران هم محسوب نمیشوند.
روستایی که به لاتین مینویسند
اما بدون شک عجیبترین روستای ایران روستای زرگر است. اهالی این روستا هم ایرانیاند هم اروپایی، هم فارسی میدانند هم ترکی؛ صورتشان هم شبیه آریاییهاست، هم شبیه گلادیاتورها و وایکینگها، قدشان بلند است و مهربانیشان همچون محبت مردم ایل به مهمانها. مسلمان شیعهاند، کارشان دامداری و کشاورزی است؛ به سبک همه روستاییان، مرغ و خروس و غاز هم نگه میدارند؛ بعضی زنها که هنرمندتر از دیگرانند نیز خودشان نان میپزند و در مشک، دوغ و کره میگیرند و پنیر و ماست میبندند. این مردم اما یک راز دارند، یک نکته مبهم تاریخی که مرموزشان میکند. مردم روستای «زرگر» زبان مادریشان «رومانو» است؛ به زبانشان «زرگری» هم میگویند، اما نه از آن زرگریهایی که بعد از هر حرف، «ز» میگذارند و زبانشان میشود «دزرزوز».
داستان زبان رومانو بیشتر شبیه افسانه است. زرگریها خودشان هم دقیقا نمیدانند متعلق به کجای جهان هستند و چه شد که به ایران آمدند و شدند رومانوی شیعه کشاورز ایرانی که به زبان ترکی هم مسلط است. قدیمیهای روستا یادشان است که در زمان جوانیشان پیرمردی در زرگر بود که تمام حساب و کتابهایش را به زبان روسی مینوشت، اما بعد از مرگ او نوشتن به زبان روسی ورافتاد؛ حالا این مردم همهشان به زبان رومانو حرف میزنند و به لاتین مینویسند.
بچههای تحصیلکرده زرگر چند سال پیش چند لغت به زبان رومانو در اینترنت منتشر کردند و از تمام مردم دنیا خواستند که اگر این لغات را میشناسند به ایران بیایند. چند ماه بعد سه مسافر از فرانسه و انگلیس به روستای زرگر آمدند و در حالی که شادیکنان، ساز و دهل میزدند از اینکه همزبانهایشان را در ایران پیدا کردهاند دست از پا نمیشناختند. زرگریها میگویند این سه مرد از تجار بزرگ کشورشان بودند که ایتام زیادی را حمایت میکردند و اهل کار خیر بودند؛ اما تعجب میکردند از اینکه زرگرهای ایران، زبان رومانو را با زبان فارسی و ترکی آنچنان آمیختهاند که اصالت زبان به آن شکل که در اروپا تلفظ میشود از بین رفته است. رومانوهای اروپایی متعجب بودند از اینکه چرا رومانوهای ایران مثل 18 هزار همزبان شناخته شده خود در اروپا، تشکیلات ندارند و در نشست سالانه آنها در ترکیه حضور ندارند و آواره و بیسروسامانند.
همه ورزشها جذابیتهای خودشان را دارند؛ آنقدر که اگر در آن حرفهای هم نباشیم، گاهی به انجام آن میپردازیم و یا از تماشاچیهای پر و پاقرص آن رشته ورزشی میشویم. در این میان اما ورزشهای عجیب و غریبی وجود دارند که کمتر نامشان را شنیدهایم و از آنها کمتر میدانیم. ورزشهایی عجیب و تعجب برانگیزی که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم؛
اسکی روی سنگ و کلوخ
متداولترین نوع اسکی که همه ما آن را میشناسیم اسکی روی برف است. اما یک نوع دیگری از اسکی هم وجود دارد که به آن اسکی روی سنگ و کلوخ گفته میشود. اسکی روی سنگها و کلوخهای صخره قطعا جذابیتهایی دارد که اسکی روی برف ندارد. این ورزش در کشورهایی که کوهستان های پوشیده از برف ندارند، بسیار رایج است. در کشور اتریش مردم به این ورزش علاقه زیادی دارند.
لگد زدن به ساق پا
ورزش خشن و در عین حال مهیّجی است. مسابقه دهندگان با شدت ساق پای هم را مورد اصابت قرار میدهند. کشنده نیست اما احتمال شکسته شدن ساق پا بسیار بالاست.
مسابقات قهرمانی پرتاب
در این مسابقه به جای نیزه و... از پرتاب اشیای ریز مثل نخود فرنگی یا ساچمه استفاده میشود که در نوع خود بسیار عجیب است.
خوردن فست فود در حد جنون
یک شکم خالی و صدها نوع از فست فود که باید در مدت زمان اندکی خورده شود. در ظاهر مسابقه خوب و خوشمزهای به نظر میرسد اما همین مسابقه و به اصطلاح ورزش خوش خط و خال بسیاری از شرکت کنندگان را روانه گورستان کرده است.
اتو کردن لباس در زیر آب با اعمال شاقّه
اتو کردن لباس در شرایط عادی خودش نوعی هنر به حساب میآید، تصور کنید که کسی بخواهد این کار را در زیر آب و در حال دست و پنجه نرم کردن با امواج لجوج دریا انجام دهد. در نتیجه حق برنده یک جایزه شایسته است.
کشتی پاها
این مسابقه بیشتر آدم را یاد بازیهای دوران بچگی میاندازد. در این مسابقه عجیب انگشتان پا با هم کشتی میگیرند. قرمز شدن و ضرب دیدگی انگشتان پا از پیامدهای احتمالی این مسابقه عجیب است.
المپیک گل و لای
این یک بازی گروهی است که در آلمان طرفداران زیادی دارد. میدان مسابقه جایی پر از گل و لای است.
مشت زنی شطرنجی
در این مسابقه مشت زنی ذهن به جای عضلات فعالیت میکند. این مسابقه هم از عجیبترین مسابقات ورزشی جهان است.