• تاپیک جامع درخواست جلد | انجمن نگاه دانلود •

  • پیشنهادات
  • SANIIX

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/09/01
    ارسالی ها
    84
    امتیاز واکنش
    303
    امتیاز
    216
    سلام
    درخواست طراحی جلد
    برای دلنوشته بگذار خودم باشم
    نویسنده: سونیا جهانبخشی
    ژانر: #درام#عاشقانه
    خلاصه:
    هنگام کودکی‌مان
    در برابر اعمال های ناپسند خود
    پشت دستمان را داغ می‌کردند!
    اکنون بدجور دلم می‌خواهد دوباره مادرم پشت دستم را داغ کند و به من بفهماند دل بستن سر و ته ندارد!

    انجمن 'دلنوشته بگذار خودم باشم | سونیا جهانبخشی کاربر انجمن نگاه دانلود'
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    1q6q_image-profile-ghamgin-kle456-345g3458-84.jpg

    متن کوتاه:
    نمی‌خواهم درس عبرتی شوم برای آیندگان... من را به من بازگردانید

    برای کاور پشت جلد:
    دلبر چرا ناراحتی
    مگر تو به من تعهدی داده بودی؟
    مگر تو به من گفته‌ای دوستم داری؟
    فقط یک کبریت روشن کردی
    من بی جنبه بودم
    سوختم...
    @M.EBADI
     
    آخرین ویرایش:

    HàđīS

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/06/03
    ارسالی ها
    547
    امتیاز واکنش
    10,244
    امتیاز
    717
    سن
    26
    محل سکونت
    nowhere
    نام رمان: دو ر می تا اسلحه
    نویسنده: حدیث عیدانی
    ژانر: عاشقانه، پلیسی
    خلاصه:
    آیا نیک بختی تنها از آن فرشتگان معصوم قصه هاست؟
    گیسو کشاورزی زنی نه چندان پاک و بی نقص به واسطه ی یک خبط ، ناخواسته وارد بازی و داستانی می شود که در یک آن می فهمد بیست و هفت سال آزگار از زندگی اش دروغ بوده و جهان پیش رویش لامروت تر از همه ی واقعیت هاست.
    زنی که دلش را در گرو مردی مرموز به امانت می گذارد و امین امانت دارش به ناگاه رنگ عوض می کند و دلش را برای یک بار که نه بلکه برای هزاران هزار بار به آتش می کشد و می سوزاند.
    و با هر بار خاکستر شدن زن مکررا از نو متولد می شود چرا که رسم عشق می تواند همین باشد؛ استقامت!
    بیت:

    چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
    به امید آن که روزی به کف افتد وصالی
    لینک:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    متن کوتاه:

    مُردنِ یک زن چگونه حاصل می‌شود؟ بی‌شک بی‌فروغی چشمانش، آغاز انهدام است. و امروز در ظهرترین ساعات تابستان، زنی به سوگ از دست‌دادن درخشش ستارگان جاخوش‌کرده‌ی درون نگاهش، نشسته‌است. و امروز زنی، در کنج‌ترینِ نهانش درهم شکسته و شکسته‌های شیشه‌های بلورین احساسش به‌روی قلبش خط قرمزی می‌کشند به‌منزله‌ی پایان.
    بی‌توجه به روسری افتاده یا نیفتاده بر روی شانه‌هایم، بی‌توجه به چادری که دیگر سنگینی‌اش احساس نمی‌شود، بی‌توجه به دردی که قوی‌ترین زجرها را به جانم سرازیر کرده، از ماشین خارج می‌شوم و صدای فغانم، مرا زنی نشان می‌دهد لاابالی. مرا زنی نشان می‌دهد بی‌قید. مرا زنی نشان می‌دهد دیوانه.
    وارد خانه نمی‌شود و به‌سوی صدایم برمی‌گردد.
    _ هر چی از دهنت دراومد بار من کردی هیچی بهت نگفتم؛ ولی نمی‌ذارم منو از داشتنت محروم کنی. هر چی از دهنت دراومد و بار من کردی نوش جونت ولی می‌دونی و می‌دونم یه خدایی هست که تقاص دلشکسته‌مو ازت می‌گیره. من بی‌دین و ایمون، من بی‌اصل و نسب، من طبق صراط مستقیم امثال تو زندگی نکرده؛ اما توی بچه مسلمونم حق قضاوتمو نداری!
    گلویم طعم خون را به خود می‌گیرد و بدون لحظه‌ای توقف ادامه می‌دهم. مردمی که به آرامی به دورمان جمع می‌شوند، صحنه‌های دیروز را به یادم می‌آورند و چقدر برایم مهم نیست. نگاه به آتش نشسته‌ی محمد هم نمی‌تواند از گداختن روبه افزایش لحنم بکاهد.
    _ با من بازی کردی و من از همون اول باهات صادق بودم. از همون اول دیدی که گیسو دختر التماس نیست. دختر زیرسلطه رفتن نیست. ندیدی و نفهمیدی که عشقت اینقدر حقیرم کرده. که عشقت باعث شده پشت پا بزنم به هرچی باور داشتم و نداشتم!
    نفسم می‌گیرد و قلبم بیش از چشمانم می‌گرید. انگشت اشاره‌ی مرتعشم جلو می‌آید و نشانه‌اش می‌گیرد.
    _ می‌خوای دیگه منو نبینی؟ بکشم محمد! بکشم! باهام بازی کردی و از این به بعد تا آخر عمرت، تا آخر عمرم مجبوری منو ببینی. مجبوری سرکشیامو تحمل کنی؛ مگه اینکه به دار و دسته‌ت بسپاری سرمو زیر آب کنن!

    توضیحات:
    بنده عکس خاصی مد نظرم نیست اما باتوجه به صحبتی که با منتقد داشتم یک دست زنانه که اسلحه داره خوبه و با ژانر پلیسی و اسم رمان هم خوانی داره اما باید کاری کرد که ژانر عاشقانه هم درش نمود داشته باشه. از طراح عزیز می خوام که پیش فرض ذهنیش درباره ی جلد رمان در حد یه همچین چیزی باشه.
    با تشکر
     

    Ati._.S81

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2021/01/16
    ارسالی ها
    1,648
    امتیاز واکنش
    3,336
    امتیاز
    537
    سلام خسته نباشید. جلد برای رمانم می‌خوام 😊
    نام:معشوق خلافکار
    نام نویسنده:Ati. _. s81
    ژانر:جنایی، عاشقانه
    خلاصه:دختری فراموش شده وتنها به اسم تانا، دختری که یک روز چشم باز می‌کند و نمی‌داند کجاست ؟ کیست؟ یا حتی گذشته اش چیست؟
    پسری در خفا، پسری که راز های زیادی دارد کم کسی چهرش را دیده و با اسمش آدم های زیادی از ترس پا به فرار میگذارند
    دست تقدیر در یک شب بدون مهتاب بند سیاه سرنوشت این دونفر را به یکدیگر گره میزند و این تازه شروع آشکار شدن راز های زیادی است...
    نیم بیت:به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم. شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
    لینک:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    متن برای کاور پشت جلد:.
    کوچه های قدیمی را باریک می‌ساختند
    تا آدم‌ها به هم نزدیک تر شوند
    حتی در یک گذر،
    اکنون چقدر آواره ایم در این اتوبان سرد...
    توضیح:موضوع راجب یک دختر با موهای بلند مشکی و چشم‌های عسلیه با یک پسر که همیشه ماسک داره و چشم‌هاش طوسیه من همه چیز رو می‌سپارم به شما که کار بلدید خودم هیچ ایده‌ای ندارم.
     

    zahra.noormohmdy

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/11/28
    ارسالی ها
    160
    امتیاز واکنش
    1,862
    امتیاز
    367
    سلام درخواست جلد برای رمان
    نام رمان: سمپاتی
    نویسنده: زهرا نورمحمدی
    ژانر: عاشقانه. اجتماعی
    خلاصه کوتاه: قصه دربرگیرنده زندگی دختری خودرای و مغرور هست که نقطه ضعف اون یه عشق ناکامه و اون درگیر یه تصمیم و انتخاب اجباری از طرف پدرش میشه و مجبور میشه همسر دوم همون عشق زندگیش بشه و در این بین اون باید قرار گرفتن توی یه زندگی سه نفره رو برای تمام زندگیش یاد بگیره
    مونولوگ: من بی خبرم از رقـ*ـص باد و بوی موی دلبر من تنها قلبی را میشناسم که تو را ناشناس دوست دارد...
    لینک:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    متن کوتاه برای پشت جلد: این همه پس زدی مارا اخر چه شد؟ عطر نابی در این بوستان نیافتی و نرگس دوست شدی،من که گفتم در را نبند گاهی بیا تو خود به بوی تنت مغرور شدی
    توضیحات: خب اسم قصه من معنیش میشه یه عالم ماورایی که قبلا همه ی ادم ها اونجا بودن و احساس هایی که توی این دنیا دارن بخشیش به اون عالم مربوطه. مثلا همین که یه غریبه رو میبینی اما حس میکنی که میتونی دوسش داشته باشی و قلبت رو باهاش شریک شی برای همین منظور نظر من روی اینه که یه چهره خالی مردونه رو به روی یه چهره خالی زنونه قرار بگیره و توی قسمت مغز هاشون یین و یانگ قرار بگیره و همون رنگ های سفید و مشکی
     

    matina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/05
    ارسالی ها
    475
    امتیاز واکنش
    6,412
    امتیاز
    626
    سن
    22
    محل سکونت
    تهران
    با سلام
    وقتتون بخیر
    جلد رمان من به خاطر نقد باید عوض بشه. پیشاپیش از زحمت ایجاد شده عذرخواهی می‌کنم.
    رمان"بازی توپ و گلوله"
    لینک رمان:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    خلاصه:فوتبالیست‌های جهان برای شرکت در مسابقات ملی، به مدت یک‌سال به کشورهایشان بازمی‌گردند تا آماده شوند. از سوی دیگر بزرگ‌خاندان ثروتمندترین خانواده ایران می‌میرد و دختر طرد شده‌اش پس از پانزده سال به ایران باز می‌گردد. بازگشتی که بی ربط به نظر می‌رسد، اما اندک اندک، هر دو طرف را درگیر بازی خونینی می‌کند. بازی توپ و گلوله!
    متن پشت جلد:
    بازیکنان به میدان بازگشته‌اند.
    سوت داور به صدا در می‌آید و بازی آغاز می‌شود.
    توپ در یک طرف میدان و گلوله در طرفی دیگر.
    هیچ یک نمی‌دانند دلیل روبه‌روییشان چیست!
    طبق غـ*ـریـ*ــزه بازی می‌کنند و می‌دانند که باید فاتح میدان شوند.
    نتیجه این تقلا چه می‌شود؟
    در بازی توپ و گلوله، چه کسی فاتح میدان است؟
    هیچ‌کس نمی‌داند!
    مونولوگ: جنگ نزدیکه، دوستات رو نزدیک نگه دار، دشمنات رو نزدیک‌تر، ولی خــ ـیانـت‌کارها رو، بدون هیچ تعللی بکش!
    در مورد جلد هم بگم که، یه تصویر پس زمینه تیره. روش یک توپ چهل تیکه فوتبال که یک گلوله از وسطش رد شده و توپ رو از پاره کرده.
    ممنونم. باز هم عذرمی‌خوام برای دوباره کاری پیش آمده.
     
    بالا