سلام من دنبال رمانی هستم که دختری تو دانشگاه حفاری اثار باستی میخوند و با پسری اشنا میشه میتونه تو خواب افراد بیاد و عجیب غریبه خیلی سال پیش خوندم و اصلا یادم نیست بیشتر از این
سلام
من شاید حدود ۱۰سال پیش یه رمان خوندم که چند روزه بدجوری رفته رو مخم.اسمش یادم نمیاد.
داستان درمورد یه پسر پولدار هستش که با یه دختر تصادف میکنه و دختره حافظهاشو از دست میده. پدر و مادر پسره دختره رو میارن خونشون و قرار میشه که به دختره بگن که اون هم دختر اون خونوادس و خواهر پسرهاس و پاش روی پله لیز خورده و به خاطر ضربهای که به سرش خورده فراموشی گرفته.و دیگه باهاش مثل دختر خودشون رفتار میکنن. اما کمکم پسره عاشق دختره میشه. آخر داستان هم دختره حافظهاشو بدست میاره و باهم ازدواج میکنن.
سلام دوستان من دنبال یه رمان هستم که یه دختر بود که حفاری اثار باستانی میخوند و با یه پسری اشنا میشه که ذهن میخونه و به خواب افراد میتونه بیاد خیلی سال پیش خوندم و چیز زیادی یادم نیست ازش
سلام
دنبال رمانیم که اسم دختره نفس بود و پسره شهاب و اینا بعد از چندسال میان تهران و پسره بچهی همسایهی مامان بزرگشونه، دختره یه خواهر دو قلو داره به اسم نیلو و چندتا دوست صمیمی هم داره به اسم های شادی و شیوا و یکی دیگه که اسمش رو یادم نیست. توی کتاب داستان عاشق شدن همشون رو میگه ولی اصل کاری نفس و شهابن
سلام دنبال یه رمان میگردم داستانش رو درست یادم نیست
یه دختره بو انگار یه داداش داشت که پلیس بود بعد این دختره رو گروگان میگیرن بعد دوست داداشش که پیش او ها جاسوس بوده مجبور میشه تظاهر کنه به دختره تجـ*ـاوز کرده ولی در اصل بکارت دختره رو عشقش که مرده زده بوده اما پسره به داداش دختره میگه کار من بوده و اینا مجبور میشن با هم نامزد کنن راستی دختره خیلی پولداره اما پسره زیاد پول نداره
سلام بچه ها یه رمانی بود که من خیلی سال پیش خونده بودم و الان دنبالشم رمانه راجب یه دختر و پسر بود که توی مسابقه رانندگی شرکت میکنن و داخل مسابقه رانندگی باهم آشنا میشن و دختره فکر میکرده که پسره با مامانش رابـ ـطه داره در صورتی که پسره روان شناس مامانش بوده