♥شَهید اِبراهیمِ هادی(بفرمایید لطفاً)♥

آیا قبل از ورود به این تاپیک با ایشون آشنایی داشتید؟کتاب سلام بر ابراهیم رو خوندید؟


  • مجموع رای دهندگان
    93
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Nιℓσƒαя.Gн

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/08/20
ارسالی ها
4,554
امتیاز واکنش
69,314
امتیاز
976
سن
27
محل سکونت
S⊕u†h
چندتا عکس خوشگل از آقا ابراهیم جانِ هادی برای دوستدار‌هاش
قابل استفاده برای پروفایل و بک‌گراند.
435803136_130026.jpg

%D9%86%D8%B0%D8%B1_%D9%84%D8%A8%D8%AE%D9%86%D8%AF%D8%AA_%DA%AF%D9%86%D8%A7%D9%87_%D9%86%D9%85%DB%8C%DA%A9%D9%86%D9%85.jpg
pp103.jpg
1053500x500_1520476948701467.jpg
photo_2018_01_28_08_35_47.jpg

امیدوارم دوست داشته باشید
اجرتون با آقا امام حسین و خانم فاطمه زهرا♥

7فروردین98
چهارشنبه
9:12​
 
  • پیشنهادات
  • Delaram7997

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/07/21
    ارسالی ها
    50
    امتیاز واکنش
    1,877
    امتیاز
    316
    محل سکونت
    19.نصف جهان
    9/1/1398


    به نام خدا

    2865084-4340799.jpg



    پیامبر صلی الله علیه وآله سوال شد: کدامیک از مومنین ایمانی کامل تر دارند؟ فرمودند: آنکه در راه خدا با جان و مال خود قیام کند.( الحکم الظاهره ج 2 ص 280)

    یکی از دوستان شهید ابراهیم هادی نقل می کند: سردار محمد کوثری( فرمانده اسبق لشگر حضرت رسول (ص) ) ضمن بیان خاطراتی از ابراهیم تعریف میکرد که: در روزهای اول جنگ در سرپل ذهاب به ابراهیم گفتم: برادر هادی ، حقوق شما آماده است هر وقت صلاح می دانی بیا وبگیر


    در جواب خیلی آهسته گفت: شما کی میری تهران؟
    گفتم: آخر هفته. بعد گفت: سه تا آدرس رو مینویسم. تهران رفتی حقوقم رو دراین خونه ها بده! من هم این کار را انجام دادم. بعد ها فهمیدم هر سه، از خانواده های مستحق و آبرودار بودند.





    ساعت10:41
     

    Delaram7997

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/07/21
    ارسالی ها
    50
    امتیاز واکنش
    1,877
    امتیاز
    316
    محل سکونت
    19.نصف جهان
    به نام خدا
    23:06 11/1/1397
    12724897-509347322605669-18890265-n.jpg 12724897-509347322605669-18890265-n.jpg 12724897-509347322605669-18890265-n.jpg
    12724897-509347322605669-18890265-n.jpg 12724897-509347322605669-18890265-n.jpg
    12724897-509347322605669-18890265-n.jpg


    اواخر دهه هفتاد، بار دیگر جستجو در منطقه فکه آغاز شد. باز هم پیکرهای شهدا از کانال ها پیدا شد، اما تقریبا اکثر آن ها گم نام بودند.

    در جریان همین جستجوها بود که علی محمودوند و مدتی بعد مجید پازوکی به خیل شهدا پیوستند.
    پیکرهای شهدای گمنام به ستاد تفحص رفت. قرار شد در ایام فاطمیه و پس از یک تشییع طولانی در سراسر کشور، هر پنج شهید را در یک منطقه از خاک ایران به خاک بسپارند.

    شبی که قرار بود پیکر شهدای گمنام در تهران تشییع شود ابراهیم را در خواب دیدم. با موتور جلوی درب خانه ایستاد. با شور و حال خاصی گفت: ما هم برگشتیم! و شروع کرد به دست تکان دادن.

    بار دیگر در خواب مراسم تشییع شهدا را دیدم. تابوت یکی از شهدا از روی کامیون تکانی خورد و ابراهیم از آن بیرون آمد. با همان چهره جذاب و همیشگی به ما لبخند می زد!

    فردای آن روز مردم قدرشناس، با شور و حال خاصی به استقبال شهدا رفتند. تشییع با شکوهی برگزار شد. بعد هم شهدا را برای تدفین به شهرهای مختلف فرستادند.

    من فکر می کنم ابراهیم با خیل شهدای گمنام، در روز شهادت حضرت صدیقه طاهره (س) بازگشت تا غبار غفلت را از چهره های ما پاک کند
    .
    برای همین بر مزار هر شهید گمنام که می روم به یاد ابراهیم و ابراهیم های این ملت فاتحه ای می خوانم.



    راوی: خواهر شهید ابراهیم
     

    Nιℓσƒαя.Gн

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/20
    ارسالی ها
    4,554
    امتیاز واکنش
    69,314
    امتیاز
    976
    سن
    27
    محل سکونت
    S⊕u†h
    shahid-hadi11-n.jpg

    روی موتور نشسته بود.به زیبایی شروع به خواندن اشعاری برای حضرت زهرا (علیها السلام) نمود.
    خیلی جالب و سوزناک بود.از ابراهیم خواستم که در هیئت همان اشعار را به همان سبک بخواند،اما زیر بار نرفت!می گفت:اینجا مداح دارند،من که اصلا صدای خوبی ندارم،بی خیال شو...
    اما می دانستم هر وقت کاری بوی غیر خدا بدهد،یا باعث مطرح شدنش شود ترک می کند.در مداحی عادات جالبی داشت.به بلندگو،اکو و... مقید نبود.بارها می شد که بدون بلندگو می خواند.

    در سـ*ـینه زنی خیلی محکم به سـ*ـینه می زد می گفت:اهل بیت همه وجودشان را برای اسلام دادند.ما همین سـ*ـینه زنی را باید خوب انجام دهیم.
    در عروسی ها و در عزا ها هر جا می دید وظیفه اش خواندن است می خواند.اما اگر می فهمید به غیر از او مداح دیگری هست،نمی خواند و بیشتر به دنبال استفاده بود.
    ابراهیم مصداق حدیث نورانی امام رضا (علیه السلام) بود که می فرماید:((هر کس برای مصائب ما گریه کند و دیگران را بگریاند،هر چند یک نفر باشد اجر او با خدا خواهد بود.
    هر که در مصیبت ما چشمانش اشک آلود شود و بگرید،خداوند او را با ما محشور خواهد کرد.))
    در عزاداری ها حال خوشی داشت.خیلی ها با وجود ابراهیم و عزاداری او شور و حال عجیبی پیدا می کردند.

    ابراهیم هر جایی که بود آنجا را کربلا می کرد!گریه ها و ناله های ابراهیم شور عجیبی ایجاد می کرد.نمونه آن در اربعین سال 1361 در هیئت عاشقان حسین (علیه السلام) بود.
    بچه های هیئتی هرگز آن روز را فراموش نمی کنند.ابراهیم ذکر حضرت زینب (علیها السلام) را می گفت.
    او شور عجیبی به مجلس داده بود.بعد هم از حال رفت و غش کرد!آن روز حالتی در بچه ها پیدا شد که دیگر ندیدیم.مطئن هستم به خاطر سوز درونی و نفس گرم ابراهیم،مجلس اینگونه متحول شده بود.

    ابراهیم در مورد مداحی حرف های جالبی می زد.می گفت:مداح باید آبروی اهل بیت را در خواندنش حفظ کند،هر حرفی نزند.اگر در مجلسی شرایط مهیا نبود روضه نخواند و ...
    ابراهیم هیچ وقت خودش را مداح حساب نمی کرد.ولی هرجا که میخواند شور و حال عجیبی را ایجاد می کرد.

    ذکر شهدا را هیچ وقت فراموش نمی کرد.چند بیت شعر آماده کرده بود که اسم شهدا علی الخصوص اصغر وصالی و علی قربانی را می آورد و در بیشتر مجالس می خواند.
    16 اردیبهشت 98
    جمعه
    18:04
     

    Delaram7997

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/07/21
    ارسالی ها
    50
    امتیاز واکنش
    1,877
    امتیاز
    316
    محل سکونت
    19.نصف جهان
    به نام خدا 19/1/1397
    ساعت16:20
    20080520_1876749335_hady-photo-036_copy.jpg

    در یک سحرگاهی در یک جای بحرانی از جنگ، تصمیم می گیرد اذان بگوید. همه به او می گفتند: «چه شده که الان می خواهی اذان بگویی؟» ولی او دلیلش را برای هیچ کسی توضیح نمی دهد و با صدای بلند مشغول اذان گفتن می شود. وقتی که اذان می گوید: به سمت او تیراندازی می کنند و یکی از تیرها به گلوی او می خورَد. همه می گویند: «چرا این کار را انجام دادی؟!» بعد او را داخل سنگر می برند و در حالی که خون از بدنش جاری بود، کمک های اولیه امدادی را برایش انجام می دهند.
    بعد از مدتی یک دفعه ای می بینند که عراقی ها با دستمال سفید دارند می آیند این طرف. اول فکر می کنند شاید این فریب دشمن است. لذا اسلحه ها را آماده می کنند، اما بعد می بینند که این عراقی ها با فرمانده خودشان تسلیم شده اند. می گویند: چرا تسلیم شدید؟ می گویند: آن کسی که اذان می گفت کجاست؟ گفتند: او یکی از بچه های ما بود که شما به او تیر زدید. گفتند: ما به خاطر اذان او تسلیم شدیم و ماجرای خودشان را توضیح می دهند... این اثر نَفَس یک جوان ورزشکار است که اهل گود زورخانه بود.
    او در دوران دبیرستان در ورزش کُشتی، قهرمان بوده و می گوید: من همیشه در کُشتی مراقب بودم که روی نقطه ضعف های حریفم انگشت نگذارم. در حالی که رسم کشتی این است که طرف مقابل را از روی نقطه ضعف هایش به زمین می زنند. این نشان می دهد که ابراهیم هادی فوق قهرمان و فوق پهلوان بوده است.
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.
    بالا