تو را نمی بخشم!
که وقت بودن نبودی !
وقت دیدن ندیدی!
وقت عاشقی منطقی بودی !
وقت گریه ....!
تو را هرگز نمي بخشم
که هرگز با من نبودی و به سادگی ،
همه ام با تو بود.
این شعرها دیگر برای هیچکس نیست نه! در دلم دیگر جای هیچکس نیست آنقدر تنهایم که درد هایم دیگر شبیه دردهای هیچکس نیست در روزهای تنهاییم می گریم این گریه ها دیگر برای هیچکس نیست دلی که مالکش او بود شکسته است اما این دلِ شکسته دیگر برای هیچ کس نیست گاهی دلم میگیرد از آدمها اما این دلگرفتگی تقصیر هیچکس نیست در این قفس تنها گرفتار شده ام کلید در این قفس انگار در دستان هیچکس نیست من شعر نمی گویم برای آدم ها اینجا درک گفته هایم در توان هیچکس نیست با این درد ها نمیشود ادامه داد به حیات اینجا زندگی در توان هیچکس نیست در این حوالی دیگر عشقی نیست تعبیر معنای عشق انگار در توان هیچکس نیست... این شعرها دیگر برای هیچکس نیست نه! در دلم دیگر جای هیچکس نیست...
غبار اندوه در چشمانت
از قاب عکسی قدیمی
هنوز بر من خیره است
موجی از یأس و حسرت
هنوز از دریای چشمانم
می کوبد بر غبار عکسی
تو در آغـ*ـوش قاب آرام
من در عمق نگاهت سرگردان
من مرگ تدریجی رویای تو بودم
تو مرگ ناگهانی آروزهای من
هیچ گشته ام در تو
غبار اندوه از قابی کهنه
هر روز می بارد بر پیکره ای
بر آئینه ی حسرت و یأس
هیچ گشته ام در تو....
دنیای این روزای من...
وجودم پاره ای از شب دلم تنهاترین پاییز بساطم بقچه ی اندوه دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است صدایم خیس و بارانیست نمیدونم چرا در قلب من پاییز طولانیست نمیدونم چرا در قلب من جای کسی خالیست دلم تاریک و بی نور است هوا ابریست، نمیبارد. دلم غمیگن و پر بغض است نگاهم سرد و بی روح است چه شد بر من؟ چرا اینگونه ام در غم؟ دلم خالیست و چشمم پر ز بغض بی کسی هایم نمیدونم چرا در قلب من پاییز طولانیست نمیدونم چرا در قلب من جای کسی خالیست..
دیریست در شطرنج روزگار شدم مهره ای سوخته
که با اشک چشم به راه تو دوخته
دیریست مینگرم به آسمان
به پرواز کبوتران
تا برسد بهاران
بگریزند گرگان
تا بیایی و غرورت بشکند به دست سربازان سربازان این شطرنج نیمه تمام..
بعصی از آدم ها همیشه نا خواسته متهم اند! به خاطر:
+ سکوتشان!
+ کاری به کسی نداشتن هایشان!
+خلوتشان!
+اتاقشان!
+استراحت گاهشان!
+تنهاییشان!
+روی پای خود ایستادنشان!
+ حتی دوست داشتنشان!
گویی آفریده شده اند برای متهم شدن!
و از همه بدتر:
زود فراموش میشود خوبی هایشان! سلامتی این آدما که یکیش خودمم:)
شبی در تاریکی همه چیز تمام شد.
چراغ نور را فوت کرد.
ماه هم، رنگش مرده بود.
باد می وزید،
طناب پوسیده تکان می خورد...
دست ها، ناتوان...پاها لرزان...
آخر صدا آمد
پایان تو، پایان دنیا نیست..
پایان تو...مرگ شاپرک نیست...
اندوه بار، برگشت سر به بالین گذاشت.
شب رفت...آخرش نور آمد...
#آبان84
من در این گنبد دوار نور میخواهم اما جهانم، پر تاریکی است تهمت و ظلم و ریاست نور میخواهم، نور بخشش و مهر و امید نگاهی دلگرم و کلامی زیبا چشم ها شسته شوند جور دیگر دیدی بازــآ تا دلم گرم شود و جهانم رخشان!