PaRiNaZ
کاربر نگاه دانلود
مربي نقاشي بچش ميشه
يواشكي هم بچه رو ميبينه
▪◾پیدا کردن رمان های بی نام◾▪
يواشكي هم بچه رو ميبينه
پیشنهادات
سلام من دنبال رمانی ام که دختره با ی پسر توی دانشگاه اشنا میشه دختره مذهبی بوده اسمشوتو یادم نیس فقط اسم ابجیه پسره رو یادمه ک مارال بود بعد از ی مدت پدردختره و پسره ک باهم همکار بودن خونه ای میسازن و باهم میرن توی اون خونه بعد دختره متوجه میشه ک پسره همسایشونه اول باهم لج میکنن ولی بعدا پسره عاشقش میشه و میرن شمال توی جنگل گیر میوفتن و دختره از شدت خستگی خوابش میره و پسره برای اینکه نمیرن لباسای دختره رو در میاره و بقلش میخوابه فردا ک دختره متوجه میشه ناراحت میشع و میره پسره میره یا کربلا یا مکه بعد برمیگرده دختره عاشقش میشه ازدواج میکنن قبلا خوندم ولی دوس دارم یبار دیگه بخونم ممنون میشم اگ میدونید اسمشو بگید
سلام
رمانی که من دنبالشم در مورد یه زوج وکیل بود که از هم جدا شدن. برادر و زن برادر خانومه بهطور مشکوکی کشته شدن و نامزد جدید خانومه متهم به قتله. در طول قصه خانومه با همسر سابقش همکاری میکنن تا قاتل رو که همون نامزد جدید بوده جرمشو ثابت کنن بعد هم به هم بر میگردن
پیشاپیش ممنون از کمکتون
رمانی که من دنبالشم در مورد یه زوج وکیل بود که از هم جدا شدن. برادر و زن برادر خانومه بهطور مشکوکی کشته شدن و نامزد جدید خانومه متهم به قتله. در طول قصه خانومه با همسر سابقش همکاری میکنن تا قاتل رو که همون نامزد جدید بوده جرمشو ثابت کنن بعد هم به هم بر میگردن
پیشاپیش ممنون از کمکتون
من چند وقته دنبال یه رمان میگردم نه اسم شخصیت هاش یادمه نه اسم خود رمان
فقط میدونم درباره یه دختری بود که توی یه پاساژ مغازه داشت ،بعد از چند روز یه پسر میاد بقلش مغازه میزنه بعد این دو تا همش باهم جنگ و دعوا دارن و همش نقشه میکشن که همو اذیت و کنن و........بعد یه اتفاقی میافته مجبور میشن به اجبار باهم ازدواج کنن
فقط میدونم درباره یه دختری بود که توی یه پاساژ مغازه داشت ،بعد از چند روز یه پسر میاد بقلش مغازه میزنه بعد این دو تا همش باهم جنگ و دعوا دارن و همش نقشه میکشن که همو اذیت و کنن و........بعد یه اتفاقی میافته مجبور میشن به اجبار باهم ازدواج کنن
رمان راجب دختری که پدر و مادرش میخوان جایی برن و این دخترو میزارن پیش خانواده دوست پدرش
دوست باباش دو تا بچه داره یه دختر و یه پسر و یه خورده خانوادش مذهبیه
دختر داستانم زیادی آزاده
خب پسر داستانم که نمیدونم کجا بودو دختره رو ندیده بود یه روز واسه اینکه خانوادشو سوپرایز کنه قایمکی میاد خونه و دخترو رو میبینه
خانواده پسرم کسی ازشون خونه نبوده
خبر میرسه که پدر و مادره دختره مردن یعنی کشتنشون
الانم دنبال دخترن که بکشنش که با پسر داستان فرار میکنن
پسره بهش کمک میکنه و ایناا
دیگه بقیشم یادم نیست
دوست باباش دو تا بچه داره یه دختر و یه پسر و یه خورده خانوادش مذهبیه
دختر داستانم زیادی آزاده
خب پسر داستانم که نمیدونم کجا بودو دختره رو ندیده بود یه روز واسه اینکه خانوادشو سوپرایز کنه قایمکی میاد خونه و دخترو رو میبینه
خانواده پسرم کسی ازشون خونه نبوده
خبر میرسه که پدر و مادره دختره مردن یعنی کشتنشون
الانم دنبال دخترن که بکشنش که با پسر داستان فرار میکنن
پسره بهش کمک میکنه و ایناا
دیگه بقیشم یادم نیست
فکر کنم سفر به دیار عشق منظورتون باشه
رمان خط به خط تا تو
برخی موضوعات مشابه
- قفل شده
- مهم
- نظرسنجی
تاپیک قبلی
تاپیک بعدی
