وقت ضر و عنا دل صابر گاه نفع و غنا زبان شاکر صبرو شکری همی نمای به نقد تا خطابت کنند «نعم العبد»
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/09 #61 وقت ضر و عنا دل صابر گاه نفع و غنا زبان شاکر صبرو شکری همی نمای به نقد تا خطابت کنند «نعم العبد»تالار نقد نگاه دانلود
وقت ضر و عنا دل صابر گاه نفع و غنا زبان شاکر صبرو شکری همی نمای به نقد تا خطابت کنند «نعم العبد»تالار نقد نگاه دانلود
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/09 #62 در جهان هر چه هست عاریت است بهترین نعمتیش عافیت است هست اندر جهان جسمانی عافیت ملکت سلیمانی هر که در عافیت بداند پست قدر این مملکت شناسد چیست خشک نانی به عافیت زجهان نزد من به زملکت خاقان فرخ آن کو دل از جهان برکند ببرید از جهانیان پیوند فرخ آن کو به گوشهای بنشست گشت فارغ زگفت وگویبرست هرکه را این غرض میسر شد از شرف با ملک برابر شد شاه ایوان غلام او باشد جرعه خواران جام او باشد چون ترا عافیت نماید روی پس از آن بر طریق آزمپوی آز بگذار تا نیاز آری کاز آرد به رویها خواری طمع و آز را مرید مباش بایزیدی کن و یزید مباش از پی ملک او گزید سفر دو جهان پیش او نداشت خطر بزن ای پیرو جوانمردان بر جهان پشت پای چون مردان تا ترا بر جهان و جان نظر است هر چه هستی توست در خطراست برفشان آستین زجان و جهان التفاتی مکن بدین و بدان شاخ حرص و هوا ز بیخ بکن کردن آز و آرزو بشکن هر چه یابی زنعمت دنیا برفشان بهر عزت عقبا چون الف آنکسیکه هیچ نداشت اندر آن هیچ بند و پیچ نداشت دم زتجرید، آن تواند زد که لگد بر جهان، تواند زد در روش چون بدین مقام بود دان که در عاشقی تمام بود مرد این ره چو راهرو باشد هر زمان قربتیش نو باشد نقش کژ محو کن زتخته دل تا شود کشف بر تو هر مشکل هر مرادی که از تو روی بتافت نتوان جز براستی دریافتتالار نقد نگاه دانلود
در جهان هر چه هست عاریت است بهترین نعمتیش عافیت است هست اندر جهان جسمانی عافیت ملکت سلیمانی هر که در عافیت بداند پست قدر این مملکت شناسد چیست خشک نانی به عافیت زجهان نزد من به زملکت خاقان فرخ آن کو دل از جهان برکند ببرید از جهانیان پیوند فرخ آن کو به گوشهای بنشست گشت فارغ زگفت وگویبرست هرکه را این غرض میسر شد از شرف با ملک برابر شد شاه ایوان غلام او باشد جرعه خواران جام او باشد چون ترا عافیت نماید روی پس از آن بر طریق آزمپوی آز بگذار تا نیاز آری کاز آرد به رویها خواری طمع و آز را مرید مباش بایزیدی کن و یزید مباش از پی ملک او گزید سفر دو جهان پیش او نداشت خطر بزن ای پیرو جوانمردان بر جهان پشت پای چون مردان تا ترا بر جهان و جان نظر است هر چه هستی توست در خطراست برفشان آستین زجان و جهان التفاتی مکن بدین و بدان شاخ حرص و هوا ز بیخ بکن کردن آز و آرزو بشکن هر چه یابی زنعمت دنیا برفشان بهر عزت عقبا چون الف آنکسیکه هیچ نداشت اندر آن هیچ بند و پیچ نداشت دم زتجرید، آن تواند زد که لگد بر جهان، تواند زد در روش چون بدین مقام بود دان که در عاشقی تمام بود مرد این ره چو راهرو باشد هر زمان قربتیش نو باشد نقش کژ محو کن زتخته دل تا شود کشف بر تو هر مشکل هر مرادی که از تو روی بتافت نتوان جز براستی دریافتتالار نقد نگاه دانلود
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/09 #63 راستی شغل نیک بختانست هر کراهست، نیکبخت آنست دل زبهر چه برکشی بستی؟ راستی پیشه کن زغم رستی گر کژی را شقاوتست اثر راستی را سعادتست اثر هر که او پیشه راستی دارد نقد معنی در آستی دارد تا در این رستهایکه مسکنتوست نفست ارکجروست دشمن توست راستی کن که اندربن رسته نشوی جز به راستی رسته بر تو بادا که تاتوانی تو نامهٔ ناکسان نخوانی توتالار نقد نگاه دانلود
راستی شغل نیک بختانست هر کراهست، نیکبخت آنست دل زبهر چه برکشی بستی؟ راستی پیشه کن زغم رستی گر کژی را شقاوتست اثر راستی را سعادتست اثر هر که او پیشه راستی دارد نقد معنی در آستی دارد تا در این رستهایکه مسکنتوست نفست ارکجروست دشمن توست راستی کن که اندربن رسته نشوی جز به راستی رسته بر تو بادا که تاتوانی تو نامهٔ ناکسان نخوانی توتالار نقد نگاه دانلود
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/09 #64 طلب صحبت خسان نکنی تکیه بر عهد ناکسان نکنی که نکردست خس، وفا با کس سگ به گاه وفا به از ناکس گر رخ ناکسان نبینی به با خسان هر چه کم نشینی به زانکه ناکس ز دد بتر باشد راست خواهی زبدبتر باشد گر تو نیکی، بدان کنند بدت کم کند صحبت بدان خردت تا توانی مجوی صحبتشان که مه ایشان مه نام و کنیتشان زین حریفان وفای عهد مجوی وز درخت کبست شهد مجوی منشین با بدان و بدکاران باش دائم رفیق دینداران از برون و درون مردم بد صورت آدم است و سیرت دد پای در کش زهمنشینان دیده بر دوز تا نبینیشانتالار نقد نگاه دانلود
طلب صحبت خسان نکنی تکیه بر عهد ناکسان نکنی که نکردست خس، وفا با کس سگ به گاه وفا به از ناکس گر رخ ناکسان نبینی به با خسان هر چه کم نشینی به زانکه ناکس ز دد بتر باشد راست خواهی زبدبتر باشد گر تو نیکی، بدان کنند بدت کم کند صحبت بدان خردت تا توانی مجوی صحبتشان که مه ایشان مه نام و کنیتشان زین حریفان وفای عهد مجوی وز درخت کبست شهد مجوی منشین با بدان و بدکاران باش دائم رفیق دینداران از برون و درون مردم بد صورت آدم است و سیرت دد پای در کش زهمنشینان دیده بر دوز تا نبینیشانتالار نقد نگاه دانلود
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/09 #65 دوستیت مباد با نادان که بود دوستیش کاهش جان این مثل زد وزیر با بهمن دوست نادان بتر زصد دشمن بثبنو اپن کنه راکه سخت نکوست مار، به دشمنت که نادان دوست تا توانی رفیق عام مباش پختهٔ عشق بامن و خام مباش که همه طالب جهان باشند بستهٔ بند آب و نان باشند همگالا بی خبر زمبدع خویش واگهی نه که چیستشان در پیش عاشق خورد و خواب و پوشش بس تابع خواهــش نـفس و هوا و هـ*ـوس یار خاصان نه آن نه این جویند از پی او بقای جان جویندتالار نقد نگاه دانلوددانلود رمان های عاشقانه
دوستیت مباد با نادان که بود دوستیش کاهش جان این مثل زد وزیر با بهمن دوست نادان بتر زصد دشمن بثبنو اپن کنه راکه سخت نکوست مار، به دشمنت که نادان دوست تا توانی رفیق عام مباش پختهٔ عشق بامن و خام مباش که همه طالب جهان باشند بستهٔ بند آب و نان باشند همگالا بی خبر زمبدع خویش واگهی نه که چیستشان در پیش عاشق خورد و خواب و پوشش بس تابع خواهــش نـفس و هوا و هـ*ـوس یار خاصان نه آن نه این جویند از پی او بقای جان جویندتالار نقد نگاه دانلوددانلود رمان های عاشقانه
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/09 #66 رنگ و بویی که در جان بینی گر همه سود وگر زبان بینی صلح با عدل و جنگ باستماست با بدی نیک و با نشاط غم است رهروان را ازآن چه نفع وچه ضر گر همه خیر باشد ار همه شر، عالم دیگر است عالمشان نیست فرقی زمور تا جمشان در جهان جز به دیدهٔ عبرت ننگرند اینت غایت همّت خاطر از هیچ کس نرنجدشان هر دو عالم جوی نسنجد شان هر که او لـ*ـذت جهان جوید روز و شب در پی جهان پوند زوگریزان جهان و او پویان همچو دیوانگان جهان جویان نتواند بدان جهان پیوست زین جهان باد دارد اندر دستتالار نقد نگاه دانلوددانلود رمان های عاشقانه
رنگ و بویی که در جان بینی گر همه سود وگر زبان بینی صلح با عدل و جنگ باستماست با بدی نیک و با نشاط غم است رهروان را ازآن چه نفع وچه ضر گر همه خیر باشد ار همه شر، عالم دیگر است عالمشان نیست فرقی زمور تا جمشان در جهان جز به دیدهٔ عبرت ننگرند اینت غایت همّت خاطر از هیچ کس نرنجدشان هر دو عالم جوی نسنجد شان هر که او لـ*ـذت جهان جوید روز و شب در پی جهان پوند زوگریزان جهان و او پویان همچو دیوانگان جهان جویان نتواند بدان جهان پیوست زین جهان باد دارد اندر دستتالار نقد نگاه دانلوددانلود رمان های عاشقانه
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/10 #67 آن شنیدی که از سر سوزی گفت عیسی به همرهان روزی زین جهان دل به طبع بردارید مهر او جمله کینه انگارید که جهان زودسیر و بد مهر است همه خاری ست اگر چهگلچهراست همه معشـ*ـوقهایست عاشق کش عاشق او خرد ندارد و هش دایهای دان که هر که را پرورد خون پرورده را بریخت و بخورد تا جهان است کارش این بودهاست رسم و آیینش اینچنین بوده است آن کزو زاد و آنکه از تو بزاد هر دو راکشت و تو بدو شده شاد او به آزردنت چنین مایل تو درو بسته دل زهی غافل! دل منه بر جهانکه آن نه نکوست اوترا دشمن و تو او را دوست گر بمانی در این جهان صد سال بی غم و رنج جفت نعمت و مال، روزی آید که دلفگار شوی خستهٔ زخم روزگار شوی چیست نام جهان سرای مجاز در سرای مجاز جای مساز کار و بار جهانیان هـ*ـوس است وین همه طمطراق یک نفس است من بر این کار و بار میخندم دل در این روزگار چون بندم چون ندانیکه چند خواهی زیست این همه طمطراق بیهده چیست؟ از پی یک دو روزه عمر قصیر چند هیزم کشی به قعر سعیر؟ زین جهانت بدان جهان سفرست گذرت راست بر پل سقرست غم این ره نمیخوری چه کنم؟ هیمه با خود همی بری چهکنم؟تالار نقد نگاه دانلوددانلود رمان های عاشقانه
آن شنیدی که از سر سوزی گفت عیسی به همرهان روزی زین جهان دل به طبع بردارید مهر او جمله کینه انگارید که جهان زودسیر و بد مهر است همه خاری ست اگر چهگلچهراست همه معشـ*ـوقهایست عاشق کش عاشق او خرد ندارد و هش دایهای دان که هر که را پرورد خون پرورده را بریخت و بخورد تا جهان است کارش این بودهاست رسم و آیینش اینچنین بوده است آن کزو زاد و آنکه از تو بزاد هر دو راکشت و تو بدو شده شاد او به آزردنت چنین مایل تو درو بسته دل زهی غافل! دل منه بر جهانکه آن نه نکوست اوترا دشمن و تو او را دوست گر بمانی در این جهان صد سال بی غم و رنج جفت نعمت و مال، روزی آید که دلفگار شوی خستهٔ زخم روزگار شوی چیست نام جهان سرای مجاز در سرای مجاز جای مساز کار و بار جهانیان هـ*ـوس است وین همه طمطراق یک نفس است من بر این کار و بار میخندم دل در این روزگار چون بندم چون ندانیکه چند خواهی زیست این همه طمطراق بیهده چیست؟ از پی یک دو روزه عمر قصیر چند هیزم کشی به قعر سعیر؟ زین جهانت بدان جهان سفرست گذرت راست بر پل سقرست غم این ره نمیخوری چه کنم؟ هیمه با خود همی بری چهکنم؟تالار نقد نگاه دانلوددانلود رمان های عاشقانه
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/10 #68 روزی از روزها به راهگذر خرکی بر دکان آهنگر از قضا میگذشت با هیمه شرری جست از یکی نیمه هیمه آتشگرفت یکسر سوخت آخرالامر در میان خر سوخت چون تو با هیمه بر سقرگذری عجب اربگذری و جان ببری نگذری زانکه بس گرانباری پر بارگران گرفتاری خوردن و خفتن است عادت تو بهرهت این است از سعادت توتالار نقد نگاه دانلوددانلود رمان های عاشقانه
روزی از روزها به راهگذر خرکی بر دکان آهنگر از قضا میگذشت با هیمه شرری جست از یکی نیمه هیمه آتشگرفت یکسر سوخت آخرالامر در میان خر سوخت چون تو با هیمه بر سقرگذری عجب اربگذری و جان ببری نگذری زانکه بس گرانباری پر بارگران گرفتاری خوردن و خفتن است عادت تو بهرهت این است از سعادت توتالار نقد نگاه دانلوددانلود رمان های عاشقانه
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/10 #69 ازپی لقمهای چه ترش و چه شور تاکی این گفت وگوی شیرین شور بر در این و آن چو سگ چه دوی؟ گرنهای سگ چنین به تک چه چه دوی بیش خوردن قوی کند گردن لیک زبرک شوی زکم خوردن آفت علم و حکمتست شکم هرکه را خورد بیش، دانش کم مرد باید که کم خورش باشد تا درونش به پرورش باشد هر چه پرسی ازو نکو داند سرهای حقیقت او داند فرخ آن کاختیار او همه سال عمل صالحست و اکل حلال هست به نزد من در این ایام بینوا زیستن زکسب حرام چونکه جان را زعشق قوت بود قوت از حی لایموت بود ای عزیز این همه ذلیلی چیست؟ وی سبک روح، این ثقیلی چیست شکم از لوت چار سو چه کنی؟ خویش را بندهٔ گلو چه کنی؟ لقمهای کم خوری زکسب حلال به بود از عبادت ده سال مرد باید که قوت جان جوید هر چه گوید همه زجان گوید نظر از کام و از گلو بگسل هر چه آن نیست حق، ازو بگسل تا تو در بند آرزو باشی پر بار خسان دوتو باشی چون تو از آرزو بتابی روی آرزو در پیات کند تک و پوی به حقیقت بدان که ایزد فرد در ازل روزیات مقدر کردتالار نقد نگاه دانلوددانلود رمان های عاشقانه
ازپی لقمهای چه ترش و چه شور تاکی این گفت وگوی شیرین شور بر در این و آن چو سگ چه دوی؟ گرنهای سگ چنین به تک چه چه دوی بیش خوردن قوی کند گردن لیک زبرک شوی زکم خوردن آفت علم و حکمتست شکم هرکه را خورد بیش، دانش کم مرد باید که کم خورش باشد تا درونش به پرورش باشد هر چه پرسی ازو نکو داند سرهای حقیقت او داند فرخ آن کاختیار او همه سال عمل صالحست و اکل حلال هست به نزد من در این ایام بینوا زیستن زکسب حرام چونکه جان را زعشق قوت بود قوت از حی لایموت بود ای عزیز این همه ذلیلی چیست؟ وی سبک روح، این ثقیلی چیست شکم از لوت چار سو چه کنی؟ خویش را بندهٔ گلو چه کنی؟ لقمهای کم خوری زکسب حلال به بود از عبادت ده سال مرد باید که قوت جان جوید هر چه گوید همه زجان گوید نظر از کام و از گلو بگسل هر چه آن نیست حق، ازو بگسل تا تو در بند آرزو باشی پر بار خسان دوتو باشی چون تو از آرزو بتابی روی آرزو در پیات کند تک و پوی به حقیقت بدان که ایزد فرد در ازل روزیات مقدر کردتالار نقد نگاه دانلوددانلود رمان های عاشقانه
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2018/12/10 #70 آنکه جان آفرید روزی داد شور بختی و نیک روزی داد روزی از وی طلب نه از مکسب از فلک جوی مه نه از نخشب غم روزی مخورکه خود برسد به خردمند و بیخرد برسد روزی خود به پر چرخکبود نتواند کسی به جهد افزود پیش هر ناکس و خسیس و بخیل از یی نان مباش خوار و ذلیل خویش را زآفتاب سایه نمای همچو کیوان بلند پایه نمای تن مپرور که جای او گورست خورش کرم و روزی مور است روح پرور اگر خرد داری هان و هان ضایعش بنگذاری چون که آن دم به وقتکار آید روح باشد که در شمار آید روح نوریست زان ولایت پاک که تعلق گرفت با این خاک پرتو نور فیض ربانی است گر چه محبوس جسم ظلمانی استتالار نقد نگاه دانلوددانلود رمان های عاشقانه
آنکه جان آفرید روزی داد شور بختی و نیک روزی داد روزی از وی طلب نه از مکسب از فلک جوی مه نه از نخشب غم روزی مخورکه خود برسد به خردمند و بیخرد برسد روزی خود به پر چرخکبود نتواند کسی به جهد افزود پیش هر ناکس و خسیس و بخیل از یی نان مباش خوار و ذلیل خویش را زآفتاب سایه نمای همچو کیوان بلند پایه نمای تن مپرور که جای او گورست خورش کرم و روزی مور است روح پرور اگر خرد داری هان و هان ضایعش بنگذاری چون که آن دم به وقتکار آید روح باشد که در شمار آید روح نوریست زان ولایت پاک که تعلق گرفت با این خاک پرتو نور فیض ربانی است گر چه محبوس جسم ظلمانی استتالار نقد نگاه دانلوددانلود رمان های عاشقانه