ازخودبیگانگی

  • شروع کننده موضوع Mårzï¥ē
  • بازدیدها 113
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Mårzï¥ē

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/18
ارسالی ها
10,419
امتیاز واکنش
37,579
امتیاز
1,051
محل سکونت
TehRan
#ازخودبیگانگی
#Alienation
1 ـ در جامعه¬شناسی و نظریه¬ی اجتماعی انتقادی، از خود بیگانگی به غربیگی فرد از اجتماع سنتی و سایر مسائل خود دلالت دارد. بسیاری بر این فرض هستند که اتم¬گرایی در جامعه¬ی نوین بدین معنی است که افراد روابط سطحی¬تری نسبت به اجتماع سنتی یا سایر مردمان دارند. استدلال بر این است که این امر منجر به دشواری¬هایی در زمینه¬ی درک و پذیرش منحصر به فرد بودن هم‌دیگر می¬شود. گاهی به این امر کالایی¬سازی نیز گفته می¬شود که بر همسازی سرمایه¬داری با از خودبیگانگی دلالت دارد (یک موضوع رایج از کارهای اولیه کارل مارکس). بسیاری از جامعه¬شناسان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم درباره¬ی اثرات از خودبیگانه¬ساز نوینگری نگران بودند. جورج زیمل و فردیناند تونیس (جامعه¬شناسان آلمانی) کارهای انتقادی¬ای را درباره¬ی فردی شدن و شهری شدن (شهرنشینی) به تحریر درآورده¬اند. زیمل در کتاب فلسفه¬ی پول توصیف می¬کند که چگونه پول هرچه بیشتر و بیشتر میانجی روابط می‌شود. تونیس در کتاب گمین‌شافت و گزل‌شافت (اجتماع و جامعه) از دست رفتن روابط نخستین نظیر پیوندهای خانوادگی به نفع روابط دومین هدف محور سخن می¬گوید.
2 ـ این عقیده راجع به از خودبیگانگی را می¬توان در چند بافت دیگر مشاهده کرد، گرچه ممکن است غالبا از این اصطلاح استفاده نشود. در بافت مربوط به رابـ ـطه¬ی فرد ـ جامعه، از خوبیگانگی به معنای بی¬پاسخ جامعه به‌طور کلی به فردیت هر عضو جامعه است. وقتی تصمیمات جمعی اتخاذ می¬گردد، در نظر گرفتن نیازهای منحصر به فرد معمولا غیرممکن است. این شکل از خودبیگانگی توسط بسیاری از هگل گرایان جوان مورد استفاده قرار گرفت.
3 ـ در یک بافت فلسفی گسترده¬تر به‌ویژه در وجودگرایی و پدیدارشناسی، از خودبیگانگی نابسندگی انسان یا ذهن در برابر جهان است. ذهن انسان در به‌عنوان فاعل ادراک به جهان به‌عنوان مفعول ادراک خود مربوط می¬شود و بنابراین از جهان و نه از زندگی در آن دور می‌شود. این خط تفکر را می‌توان در سورین گیر گیگارد، فردریش نیچه، مارتین‌هایدگر و تئودور آدرنر یافت (دایره المعارف ویلندیا ]آنلاین[، 2006).
4 ـ از خودبیگانگی یک مفهوم چتری است که شامل ابعاد زیر می¬شود. بی¬قدرتی، بی¬معنایی،
بی¬هنجاری، انزوای اجتماعی، خودبیگانگی (خودغریبی) (سیمن، 1959، 1979، 1989). به استثنای مفهوم روشن خودغریبی، از خودبیگانگی همیشه به نوعی بین آزمودنی و جنبه¬ای ـ واقعی یا خیالی، عینی یا انتزاعی ـ از محیطش یعنی طبیعت، خداوند، کار، محصول‌های، کار یا ابزار تولید، سایر مردمان، ساختارها، فرآیندها، نهادها و غیره¬ی اجتماعی مختلف رابـ ـطه دارد. حتا می¬توان متصور شد که خود غریبی به نوعی بر رابـ ـطه¬ی بین آزدمونی و محیطش یعنی "خود واقعی غیرقابل دسترس" دلالت دارد.
5 ـ از خودبیگانگی همیشه به یک حالت ذهنی یک فرد یا برداشت آنی گذرا از آنچه که معمولا هم در نظریه¬ی روان‌کاوی و هم مارکسیستی به‌عنوان فرآیند درونی خود تقویت¬گر (تقویت کننده¬ی خود) در نظر گرفته می¬شود، دلالت دارد. جوامع، نهادها، فرآیندهای اجتماعی-نگر بزرگ و صنعت رسانه‌ای و غیره با احتمال و قطعیت زیاد می¬توانند از خودبیگانه ساز باشند، اما توصیف آن‌ها به‌عنوان عوامل از خودبیگانه¬ساز به آن‌ها آگاهی¬ای اعطاء خواهد کرد که ندارند.
6 ـ در نظر گرفتن از خودبیگانگی به‌عنوان یک حالت یا فرآیند فردی ذهنی هیچ چیزی را درباره¬ی علیت آن برملاء نمی¬کند. همان‌گونه که نظریه¬ی روان‌کاوی بیان می¬دارد، این تاحدود زیادی ممکن است توسط حالت شیءگون شده¬ی ذهنی از پیش موجود دیگر فرد رخ دهد (گرچه تصدیق شده است که یک چنین حالتی سرانجام محیط القایانه خواهد بود، برای نمونه توسط والدین آسیب¬زا گر، توسط تجربیات آسیب¬زای اوایل زندگی و غیره، اما در حال حاضر به‌صورت مستقیم محیط علیانه (نیست) یا توسط عواملی رخ می¬دهد که در محیط کنونی فرد "موجودیت عینی" دارند (برای نمونه رویکردهای مارکسیستی به موقعیت¬های کاری از خودبیگانه سازتوجه دارد.
 
بالا