ازدواج مجدد با حضور فرزندان
به دنبال پدیده طلاق، ازدواج مجدد نیز ظاهر می گردد. این شاخص، یعنی ازدواج مجدد فراوانی بیشتری در جوامع صنعتی دارد، تا جوامع غیرصنعتی، یعنی جوامعی که در آنها بسیاری از سنتها و هنجارهای اجتماعی متحول شده است.
به دنبال افزایش طلاق در جوامع و دگرگون شدن خانواده ها، ازدواج مجدد نیز به عنوان روشی موجه و منطقی معنا و مفهوم پیدا می کند. این نوع ازدواج امروزه نسبت بالایی را به خود اختصاص می دهد. خود این جریان بسیاری از پیامدهای عاطفی، روانی و تربیتی برای کودکان را به دنبال دارد.
این گونه روش زندگی گر چه عمدتا در جوامع صنعتی جریان دارد، لیکن به تدریج به جوامع غیرصنعتی نیز در حال ورود می باشد.
از دیگر نتایج نسبت های بالای طلاق ایجاد و افزایش (خانواده های غیرواقعی) است، یعنی آن نوع خانواده ای که به همراه ناپسری و نادختری تشکیل می شود. چنین خانواده هایی پس از طلاق، با ازدواج مجدد صورت می گیرد.
چنین شرایطی بسیاری از بن بست های رفتاری و روانی، اختلافات و نظایر آنها را برای خانواده ها به دنبال می آورد.
از این رو، بررسی و ارزیابی خانواده، مهار و کنترل طلاق و تدابیری از این قبیل، تا حد زیادی می تواند مشکلات مربوط به ازدواج های مجدد و مسائل کودکان را کاهش دهد.
زن یا مردی که به دلایل گوناگون متارکه کردهاند و از ازدواج قبل فرزند یا فرزندانی دارند، ممکن است از ورود به زندگی زناشویی بعدی هراس داشته باشند...
فریبا عربگل دبیر انجمن علمی روانپزشکی کودک و نوجوان ایران گفت: والدین نباید بعد از طلاق برای ازدواج مجدد عجله کنند و باید اجازه دهند فرزندشان مرحله به مرحله تطابق لازم را با موضوع برقرار کند.
وی با اشاره به عوامل استرسزای متعدد، عدم توانایی برای مدارا با موقعیتهای مختلف، مشکلات و بیماریهای روانپزشکی به عنوان عمده ترین دلایل طلاق، افزود:
آنچه از نظر یک درمانگر و روانپزشک کودک و نوجوان برای مداخله اهمیت دارد، این است که از کودکان باید مراقبت شود و آنها نباید قربانی اختلاف والدین شده و به عنوان گرو یا وسیلهای برای رسیدن به اهداف والدین استفاده شوند.
سوالهایی که اغلب در ذهن هر زن و مردی پس از طلاق نقش میبندد این است که همسر جدید با فرزندم چه رفتاری خواهد داشت من با فرزند او چه کنم؟ آیا انتخابم صحیح است؟ سرانجام این ازدواج چه خواهد شد؟
در گفت وگویی با دکتر پرویز رزاقی، روانشناس و مشاوره خانواده و مدرس دانشگاه سعی کردهایم به این سؤالات پاسخ بدهیم.
زن و مرد باید فرزند همسرشان را هم مثل فرزند خود بدانند تا تنش کمتر، ارتباطها قویتر و عواطف پررنگتر شود. در غیر این صورت اختلاف بین کودکان و حتی والدین بروز میکند
آقای دکتر! به نظر شما ازدواج مجدد زن یا مردی که از همسر قبلی خود فرزندی دارند، درست است؟
البته، همه انسانها حق دارند همسر و همدم مناسب داشته باشند ولی این افراد باید بدانند که موقعیتشان خاص است و کسی که میخواهند به عنوان همسر برگزینند باید با شرایطی شبیه خودشان و به اصطلاح «کفو» هم? باشند.
اگر شخص همکفو خود را پیدا کردند، چگونه باید بچهها را مطلع کنند؟
اگر بچهها در سن پایین باشند، مشکل چندانی ایجاد نمیکنند فقط شاید ابتدا مخالفتهایی نشان دهند که آن هم طبیعی است چون ممکن است فکر کنند پدر یا مادرشان را از دست میدهند ولی اگر مطمئن شوند که چنین اتفاقی نمیافتد، خیلی هم خوشحال میشوند که مثلا برادر یا خواهر جدیدی پیدا کردهاند.
باید مهارت کافی برای ایجاد موقعیت مناسب داشت و به بچهها زمان داد تا به حضور افراد جدید عادت کنند.
بهتر است برای آشنایی، جلسهای در خانه یکی از اقوام، رستوران یا پارک برگزار شود و حضور فرزندان ضروری است در این جلسه باید همه حقایق درباره تعداد فرزندان و چگونگی حضور آنها مشخص شود.
متاسفانه گاهی زن یا مرد برای جذب طرف مقابل، در مورد فرزندشان چیزی نمیگویند و در واقع دروغ میگویند و وقتی وارد زندگی مشترک میشوند، فرزند را نشان میدهند یا به دروغ میگویند او پیش پدرش یا مادرش خواهد ماند و هفتهای یکبار به من سر میزند.
در این مواقع شاید ارتباط تا جایی پیش رفته باشد که دیگر طرف مقابل نتواند برگردد ولی با یک نارضایتی درونی فقط مجبور میشود شرایط را بپذیرد و این مساله شکست در زندگی دوم را پدید میآورد. زن و مرد همیشه باید بکوشند تا رفتاری متعادل با فرزند طرف مقابل داشته باشند و آنها را مثل فرزند خودشان بپذیرند.
چگونه میتوان این کار را انجام داد؟ طبیعی است که هر یک به فرزند خود علاقه بیشتری نشان دهند.
کاملا درست میگویید اما همانطور که گفتم زوج جدید شرایط خاصی دارند و باید کمی ذهنیت خود را تغییر دهند یعنی مراقب باشند علاقه بیشتر به فرزند خود نشان ندهند و شرایط طوری نباشد که هر بچه با دیدن والد خود به سمت او برود زیرا وقتی یکی از والدین در منزل نباشد، فرزند او تنها میماند و احساس حقارت و غربت میکند.
این رفتار باعث میشود حسی در فرزندان ایجاد شود که مثلا مادر من مدیر است یا خانه مال من است و این باعث بیشتر شدن فاصله بین افراد خانواده میشود.
زن و مرد باید فرزند همسرشان را هم مثل فرزند خود بدانند تا تنش کمتر، ارتباطها قویتر و عواطف پررنگتر شود. در غیر این صورت اختلاف بین کودکان و حتی والدین بروز میکند.
اگر اختلافی بین بچهها پیش آمد چه؟
دعوای کودکان عادی است. آنها همانقدر که به سرعت دعوا و قهر میکنند، خیلی زود هم آشتی میکنند بنابراین دخالت والدین و طرفداری آنها بیجاست هرگز نباید به این بچهها اجازه داد از هم بدگویی کنند یا با اهمیت دادن به حرف آنها، رفتار غلطشان را تایید کرد.
بزرگترها باید تلاش کنند رابـ ـطه بین خواهرها و برادرهای ناتنی را بهبود بخشند و تنش را از بین ببرند.
برای تربیت این بچهها چه باید کرد؟
حتما باید طرفین با کمک هم این کار را انجام دهند و برای این کار باید جلسههای کوتاهمدتی گذاشته شود که همه اعضای خانواده در آن حضور داشته باشند و با هم صحبت کنند.
اگر یکی از زوجین صاحب فرزند دختر و دیگری پسر باشد، شاید مشکلاتی در آینده پیش بیاید ولی هرچه سن بچهها بالاتر برود، میزان آسیب به بنیان خانواده و فرزندان بیشتر است
اگر بچهها بزرگتر بودند، چه؟
اگر یکی از زوجین صاحب فرزند دختر و دیگری پسر باشد، شاید مشکلاتی در آینده پیش بیاید ولی هرچه سن بچهها بالاتر برود، میزان آسیب به بنیان خانواده و فرزندان بیشتر است.
اولین مشکلی که بین فرزندان بزرگ به خصوص پسر و دختر به وجود میآید، مشکل تمایلات جنـ*ـسی است.
مسلم است که پسر و دختر جوان حس برادر، خواهری نسبت به هم ندارند. زنان و مردانی که در اوایل زندگی متارکه میکنند، باید سعی کنند تا زمانی که بچهها کوچک هستند و کشش جنـ*ـسی شکل نگرفته و کششهای عاطفی و احساسی به سمت برادر، خواهری سوق پیدا میکند،
دوباره ازدواج کنند ولی وقتی فرزندان بزرگتر میشوند احساس آنها به ازدواج والدشان خیلی مثبت نخواهد بود.
گرچه این یک اقدام قانونی و شرعی است اما فهم آن برای آنها شاید کمی دشوار باشد.
به دنبال پدیده طلاق، ازدواج مجدد نیز ظاهر می گردد. این شاخص، یعنی ازدواج مجدد فراوانی بیشتری در جوامع صنعتی دارد، تا جوامع غیرصنعتی، یعنی جوامعی که در آنها بسیاری از سنتها و هنجارهای اجتماعی متحول شده است.
به دنبال افزایش طلاق در جوامع و دگرگون شدن خانواده ها، ازدواج مجدد نیز به عنوان روشی موجه و منطقی معنا و مفهوم پیدا می کند. این نوع ازدواج امروزه نسبت بالایی را به خود اختصاص می دهد. خود این جریان بسیاری از پیامدهای عاطفی، روانی و تربیتی برای کودکان را به دنبال دارد.
این گونه روش زندگی گر چه عمدتا در جوامع صنعتی جریان دارد، لیکن به تدریج به جوامع غیرصنعتی نیز در حال ورود می باشد.
از دیگر نتایج نسبت های بالای طلاق ایجاد و افزایش (خانواده های غیرواقعی) است، یعنی آن نوع خانواده ای که به همراه ناپسری و نادختری تشکیل می شود. چنین خانواده هایی پس از طلاق، با ازدواج مجدد صورت می گیرد.
چنین شرایطی بسیاری از بن بست های رفتاری و روانی، اختلافات و نظایر آنها را برای خانواده ها به دنبال می آورد.
از این رو، بررسی و ارزیابی خانواده، مهار و کنترل طلاق و تدابیری از این قبیل، تا حد زیادی می تواند مشکلات مربوط به ازدواج های مجدد و مسائل کودکان را کاهش دهد.
زن یا مردی که به دلایل گوناگون متارکه کردهاند و از ازدواج قبل فرزند یا فرزندانی دارند، ممکن است از ورود به زندگی زناشویی بعدی هراس داشته باشند...
فریبا عربگل دبیر انجمن علمی روانپزشکی کودک و نوجوان ایران گفت: والدین نباید بعد از طلاق برای ازدواج مجدد عجله کنند و باید اجازه دهند فرزندشان مرحله به مرحله تطابق لازم را با موضوع برقرار کند.
وی با اشاره به عوامل استرسزای متعدد، عدم توانایی برای مدارا با موقعیتهای مختلف، مشکلات و بیماریهای روانپزشکی به عنوان عمده ترین دلایل طلاق، افزود:
آنچه از نظر یک درمانگر و روانپزشک کودک و نوجوان برای مداخله اهمیت دارد، این است که از کودکان باید مراقبت شود و آنها نباید قربانی اختلاف والدین شده و به عنوان گرو یا وسیلهای برای رسیدن به اهداف والدین استفاده شوند.
سوالهایی که اغلب در ذهن هر زن و مردی پس از طلاق نقش میبندد این است که همسر جدید با فرزندم چه رفتاری خواهد داشت من با فرزند او چه کنم؟ آیا انتخابم صحیح است؟ سرانجام این ازدواج چه خواهد شد؟
در گفت وگویی با دکتر پرویز رزاقی، روانشناس و مشاوره خانواده و مدرس دانشگاه سعی کردهایم به این سؤالات پاسخ بدهیم.
زن و مرد باید فرزند همسرشان را هم مثل فرزند خود بدانند تا تنش کمتر، ارتباطها قویتر و عواطف پررنگتر شود. در غیر این صورت اختلاف بین کودکان و حتی والدین بروز میکند
آقای دکتر! به نظر شما ازدواج مجدد زن یا مردی که از همسر قبلی خود فرزندی دارند، درست است؟
البته، همه انسانها حق دارند همسر و همدم مناسب داشته باشند ولی این افراد باید بدانند که موقعیتشان خاص است و کسی که میخواهند به عنوان همسر برگزینند باید با شرایطی شبیه خودشان و به اصطلاح «کفو» هم? باشند.
اگر شخص همکفو خود را پیدا کردند، چگونه باید بچهها را مطلع کنند؟
اگر بچهها در سن پایین باشند، مشکل چندانی ایجاد نمیکنند فقط شاید ابتدا مخالفتهایی نشان دهند که آن هم طبیعی است چون ممکن است فکر کنند پدر یا مادرشان را از دست میدهند ولی اگر مطمئن شوند که چنین اتفاقی نمیافتد، خیلی هم خوشحال میشوند که مثلا برادر یا خواهر جدیدی پیدا کردهاند.
باید مهارت کافی برای ایجاد موقعیت مناسب داشت و به بچهها زمان داد تا به حضور افراد جدید عادت کنند.
بهتر است برای آشنایی، جلسهای در خانه یکی از اقوام، رستوران یا پارک برگزار شود و حضور فرزندان ضروری است در این جلسه باید همه حقایق درباره تعداد فرزندان و چگونگی حضور آنها مشخص شود.
متاسفانه گاهی زن یا مرد برای جذب طرف مقابل، در مورد فرزندشان چیزی نمیگویند و در واقع دروغ میگویند و وقتی وارد زندگی مشترک میشوند، فرزند را نشان میدهند یا به دروغ میگویند او پیش پدرش یا مادرش خواهد ماند و هفتهای یکبار به من سر میزند.
در این مواقع شاید ارتباط تا جایی پیش رفته باشد که دیگر طرف مقابل نتواند برگردد ولی با یک نارضایتی درونی فقط مجبور میشود شرایط را بپذیرد و این مساله شکست در زندگی دوم را پدید میآورد. زن و مرد همیشه باید بکوشند تا رفتاری متعادل با فرزند طرف مقابل داشته باشند و آنها را مثل فرزند خودشان بپذیرند.
چگونه میتوان این کار را انجام داد؟ طبیعی است که هر یک به فرزند خود علاقه بیشتری نشان دهند.
کاملا درست میگویید اما همانطور که گفتم زوج جدید شرایط خاصی دارند و باید کمی ذهنیت خود را تغییر دهند یعنی مراقب باشند علاقه بیشتر به فرزند خود نشان ندهند و شرایط طوری نباشد که هر بچه با دیدن والد خود به سمت او برود زیرا وقتی یکی از والدین در منزل نباشد، فرزند او تنها میماند و احساس حقارت و غربت میکند.
این رفتار باعث میشود حسی در فرزندان ایجاد شود که مثلا مادر من مدیر است یا خانه مال من است و این باعث بیشتر شدن فاصله بین افراد خانواده میشود.
زن و مرد باید فرزند همسرشان را هم مثل فرزند خود بدانند تا تنش کمتر، ارتباطها قویتر و عواطف پررنگتر شود. در غیر این صورت اختلاف بین کودکان و حتی والدین بروز میکند.
اگر اختلافی بین بچهها پیش آمد چه؟
دعوای کودکان عادی است. آنها همانقدر که به سرعت دعوا و قهر میکنند، خیلی زود هم آشتی میکنند بنابراین دخالت والدین و طرفداری آنها بیجاست هرگز نباید به این بچهها اجازه داد از هم بدگویی کنند یا با اهمیت دادن به حرف آنها، رفتار غلطشان را تایید کرد.
بزرگترها باید تلاش کنند رابـ ـطه بین خواهرها و برادرهای ناتنی را بهبود بخشند و تنش را از بین ببرند.
برای تربیت این بچهها چه باید کرد؟
حتما باید طرفین با کمک هم این کار را انجام دهند و برای این کار باید جلسههای کوتاهمدتی گذاشته شود که همه اعضای خانواده در آن حضور داشته باشند و با هم صحبت کنند.
اگر یکی از زوجین صاحب فرزند دختر و دیگری پسر باشد، شاید مشکلاتی در آینده پیش بیاید ولی هرچه سن بچهها بالاتر برود، میزان آسیب به بنیان خانواده و فرزندان بیشتر است
اگر بچهها بزرگتر بودند، چه؟
اگر یکی از زوجین صاحب فرزند دختر و دیگری پسر باشد، شاید مشکلاتی در آینده پیش بیاید ولی هرچه سن بچهها بالاتر برود، میزان آسیب به بنیان خانواده و فرزندان بیشتر است.
اولین مشکلی که بین فرزندان بزرگ به خصوص پسر و دختر به وجود میآید، مشکل تمایلات جنـ*ـسی است.
مسلم است که پسر و دختر جوان حس برادر، خواهری نسبت به هم ندارند. زنان و مردانی که در اوایل زندگی متارکه میکنند، باید سعی کنند تا زمانی که بچهها کوچک هستند و کشش جنـ*ـسی شکل نگرفته و کششهای عاطفی و احساسی به سمت برادر، خواهری سوق پیدا میکند،
دوباره ازدواج کنند ولی وقتی فرزندان بزرگتر میشوند احساس آنها به ازدواج والدشان خیلی مثبت نخواهد بود.
گرچه این یک اقدام قانونی و شرعی است اما فهم آن برای آنها شاید کمی دشوار باشد.