بیوگرافی بازیگران از جیمز باند و فیلمهای جیمزباندی چه می دانید؟

  • شروع کننده موضوع *فریال*
  • بازدیدها 233
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

*فریال*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
7,020
امتیاز واکنش
7,770
امتیاز
465
محل سکونت
لارستان
سینما هیچگاه معادن طلایش را دور نمیاندازد و تا آنجا که توانش را داشته باشد، تهوتوی این معادن را میکاود تا مگر طلایی دستش را بگیرید. یکی از این معادن طلا که عیارش بالا نیست، سری فیلمهای موسوم به جیمزباندی است. در واقع اگر به سبکوسیاق «داییجان ناپلئون» اعتقاد داشته باشیم که کار، کار انگلیس است، مأمور مخفی انگلیس موسوم به جیمز باند تا سالها توانست از یک مجموعهی اطلاعاتی نام بلندی بسازد تا مگر در برابر سیآیای قد علم کند. یان فلمینگ این شخصیت را آفرید و سینما با حضور شان کانری در ۱۹۶۲ و با فیلم دکتر نو به او جان داد.

جیمز باند تا پیش از اینکه صدایش کنند، انگار توی آبنمک خوابیده و گوشبهزنگ است که اتفاق خارقالعادهای بیفتد و از جلدش بیرون بیاید و با انواع اسباببازیهای عجیبوغریب از خودکاری که اسلحه است تا ماشینی که در آب هم حرکت میکند، از راه برسد و مهار اوضاع را در دست بگیرد و با آدمبدهایی بجنگد که بوی روسی بودن ازشان میآید. در واقع جیمز باند بهنوعی منادی توانایی غربیها در برابر روسها و جنگ سرد غرب با آنها نیز هست. شان کانری از بازی در نقش باند بازنشسته شد اما خود جیمز باند نه. نقش دست به دست شد و راجر مور انگلیسی حتی جیمز باند را باور کرد و آن را طوری بازی کرد که کمکم باورمان شد که جیمز باند دستپروردهی اینتلیجنت سرویس است. تیموتی دالتن جیمز باند دندانگیری از آب درنیامد و ما را امیدوار کرد که بالأخره جیمز باند دست از سر سینما برداشته است. اما شوربختانه یک جیمز باند دیگر وارد شد که سعی کرده کمتر قلابی باشد. دانیل کریگ سعی دارد گافهای جیمز باند را بپوشاند اما دم خروس همچنان از زیر لباسش پیداست.

531519_801.jpg


شاید بدترین چیزی که در شخصیت جیمز باند بشود یافت، این است که او همیشه برنده است. انواع و اقسام دامهای ریزودرشت بر سر راهش کاشته میشود اما او جان سالم به در میبرد. به شکلی ناباورانه جیمز باند در انتهای هر فیلمش، مانند مخلوق سر آنتون کنان دویل بار دیگر موفق میشود. در مورد شرلوک هلمز میتوان گفت او حتی میمیرد اما دوباره زنده میشود. دانیل کریگ در نقش تازهترین جیمز باند سینما اما در پی سرپوش گذاشتن بر این نقیصه است. تازهترین جیمز باند البته حرفهای مهمی برای گفتن دارد که تنها و تنها سازندگانش قبول دارند که مهم است. در اسکایفال کارگردان و نویسنده وانمود میکنند که کریگ در سومین نقش باندش خیلی واقعی است. در همان ابتدای فیلم باند تیر میخورد و از بلندی سقوط میکند. در این لحظه تیتراژ فیلم آغاز میشود که بهترین و باورپذیرترین بخش فیلم است.

ناگهان در این میان پای جودی دنچ به ماجرا باز میشود و جیمزباندبازی شکل تازهای پیدا میکند و کار به این میکشد که بیمادری بزرگترین درد گنگستر شدن است و معلوم نیست تکلیف جیمز کاگنی که در التهاب اثر رائول والش با وجود داشتن مادر گنگستر شده، چیست. نویسندهی این فیلم برای اینکه سر ما را کلاه بگذارد، ترتیبی میدهد تا رائول سیلوا (خاویر باردم) دستگیر شود. حتماً او خیال کرده ما باورمان خواهد شد که آدم بد را دستگیر کردهاند و حالا او چهگونه میخواهد فرار کند. خلاصه سرتان را درد نیاورم. ماجرا به خانهی قدیمی کشیده میشود و پسر بد ماجرا یعنی سیلوا قصد انتقام دارد و جیمز باند هم کار مهمی از دستش برنمیآید و بالأخره از طریق زیر زمین از مهلکه درمیرود و باقی ماجراها. اصلاً مشخص نیست چرا سازندگان این جیمز باند تازه اعتقاد دارند که یک مخلوق تازه روانهی بازار کردهاند.

531520_139.jpg


آیا پیچیده کردن ماجرا و پرداخت روانشناسانهی اسطورهها و مقادیری هفتتیرکشی در شب هنگام میتواند جیمز باند دیگری خلق کند؟ اصولاً به یاد داشته باشیم که مخلوقهای اسطورهای سینما (یعنی آنهایی که بعدها در چشم مخاطب به اسطوره بدل میشوند) نمیتوانند باورپذیر باشند. بتمن، اسپایدرمن، جیمز باند و دیگران به جهان کامیکاستریپها تعلق دارند. این نه به دلیل اعمال خارقالعادهایی است که انجام میدهند، بلکه به این دلیل است که منطق کارتونی آنها گنجایش تصویری ندارد. به عبارت دیگر چنین شخصیتهایی نباید روی پرده جان بگیرند، چون مشکلشان از همینجا شروع میشود. جیمز باند اصطلاحاً مرد عمل است. باید از روی پلها بپرد. به یک هلیکوپتر آویزان بشود. هزارویک کار آکروباتیک انجام دهد اما حرف نزند. تحلیل نکند. مادر نداشته باشد. دچار غلیان عاطفی نشود و... جیمزباندهای قبلی تا حد زیادی این فرمول نانوشته را رعایت میکردند.

یک جیمز باند مقوایی پذیرفتنیتر از جیمزباندی است که داعیهی روشنفکرانه دارد. یک جیمز باند روشنفکر در دنیای واقعی مانند فیلسوفی مثل نیچه است که ناگهان چشم باز میکند و خود را در جهان کامیکاستریپها میبیند و باید هر لحظه به یک هلیکوپتر آویزان بشود یا دختری زیباروی را از دست تبهکاران نجات بدهد و به رییس مؤنث خودش حساب پس بدهد. جیمزباندی که فراتر از انتظار ظاهر میشود و اکشنهایش فدای کهنالگوهایی مانند مادر میشود، دیگر نه این است و نه آن. ترکیب غریب و خندهداری است این جیمز باند روشنفکر. اگر جیمز باند درگیر پرسشهای هستیشناسانه بشود، دیگر به هیچ سلاح مدرن و فرامدرنی دست نخواهد زد. از این منظر بهمراتب راجر مور و شان کانری جیمزباندهای معقولی هستند! آنها دستکم به جهان خودشان قانعاند و به درون جهانی از سنخ جیمز باند جدید ما سرک نمیکشند. آنها ناباور بودن جهان پوشالی جیمز باند را «باورانه» بازی میکنند و به هر حال لنگلنگان بارشان را به مقصد میرسانند. اما با این رویکرد تازه باید منتظر جیمزباندی باشیم که با یک فیلسوف بحث میکند و ایدههایی تازه در مورد «جهانی شدن» و داعش و آیندهی جهان مطرح میکند و در همان لحظه خودکاری در جیب دارد که با فشار تکمهاش ممکن است بحث جهانی شدن به همراه خود جهان دود بشود و برود هوا. طرفداران جیمز باند البته شاید بگویند... خب چه عیبی دارد؟ جیمز باند پستمدرن تا به حال ندیدهای؟
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
0
بازدیدها
132
پاسخ ها
0
بازدیدها
174
پاسخ ها
0
بازدیدها
299
پاسخ ها
0
بازدیدها
214
بالا