اسطورۀ آفرینش مانوی به روایت تئودور بارکونای

  • شروع کننده موضوع Elka Shine
  • بازدیدها 292
  • پاسخ ها 3
  • تاریخ شروع

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
نوشته های سریانی در باب مانی :




نویسندگان سریانی



افریم سوری پدر کلیسای مسیحی و نخستین نویسنده ای است که در سدۀ چهارم مسیحی دربارۀ بدعت گذارانی چون مانی ، مرقیون و ابن دیصان آثاری از خو به جا گذاشت . نوشته های او در آغاز سدۀ بیستم در دو جلد به چاپ رسید . [1] هر چند افریم بر ضد مانی و آموزه های او دادِ سخن داده است ، اما از خلال انتقادهای او می توان نقل قول هایی از آثار مانی و مانویان را بازیافت . به گمان او ، مانی مروّج بت پرستی بود که از راه چیره دستی در کشیدن تصاویر شگفت روی پرده ها ، پیروان بسیاری گرد آورد .


دومین نویسندۀ سریانی نویس ، که در خلال نوشته های او می توان نقل قول هایی از مانی و مانویان را باز یافت ، تئودور بارکونای اسقف مسیحی بین النهرینی است که در سدۀ هشتم میلادی می زیسته است . نوشتۀ او ، کتاب المکاتب ، در حدود 790 م. تألیف گردیده است .

سرانجام ، باید از میخائیل ، رهبر کلیسای یعقوبی انطاکیه ، یادکرد که در حدود سدۀ دوازده مسیحی تاریخ نامه ای دینی به سریانی نگاشت و در آن ، از مانی سخن گفت و ظهور او را در عهد اورلیانوس برشمرد .




اسطورۀ آفرینش مانوی به روایت تئودور بارکونای :




دربارۀ دو بُن [ سریانی ]




1 او ( مانی ) گوید : پیش از آنکه آسمان و زمین و هر آنچه در میان آن دو قرار دارد ، هستی یابد ، دو اصل وجود داشت : خیر و شر .

اصل خیر در سرزمین نور مأوی گزید و آن را « پدر بزرگی » خواندند ، و او می گوید که از سرزمین نور پنج ناحیه و مسکن جدا گردید که عبارت اند از : خرد ، دانش ، اندیشه ، تصور و تامل . او اصل شر و بدی را شهریار تاریکی خوانَد . او گوید : شهریار تاریکی در سرزمین خود می زیست . اصل شر نیز پنج جزء دارد : دود ، آتش ، باد ، آب ، تاریکی .




تازش اهریمن به سرزمین روشنی




1 او گوید هنگامی که شهریار تاریکی در اندیشۀ صعود به سرزمین روشنی افتاد ، پنج مسکن متوحش گردیدند . او گوید : پدر بزرگی واکنش نشان داد و گفت : هیچ یک از این پنج مسکن را که ائون های من اند ، به نبرد نمی فرستم ، زیرا که آن ها را برای صلح و آرامش آفریده ام . بهتر این است که خود بروم و بجنگم .



2 او گوید : پدر بزرگی ، مادر زندگی را فراخواند ، مادر زندگی : انسان نخستین ( هرمزد بَغ ) را فراخواند و انسان نخستین ( هرمزد بَغ ) پنج فرزندش را که همچون مردان آمادۀ نبرد بودند ، فراخواند .



و او گوید : آنگاه فرشته ای که نخشبط [2] نام داشت با دیهیم پیروزی در دست به دیدار انسان نخستین ( هرمزد بَغ ) آمد .

3 و او گوید : نخشبط نور را در پیش انسان نخستین ( هرمزد بَغ ) تابانید و شهریار تاریکی که این را بدید ، واکنش داد و گفت : آنچه را که در دوردست جست و جو می کردم ، در دسترس خویش یافتم . نتیجتاً هرمزد بَغ خود و پنج فرزندش را چون « خوراک » به شهریار تاریکی داد ، چونان مردی که دشمن دارد و در مطبخ ، زهر کشنده ای را با خوراک می آمیزد و به او می دهد .



4 و او گوید : هنگامی که آن ها ( فرزندان تاریکی ) ایشان ( فرزندان انسان نخستین یا هرمزد بَغ ) را خوردند ، پنج ایزد روشنی ، خرد خویش را از دست دادند . آن ها به سبب زهر فرزندان تاریکی ، مانند انسانی شدند که او را سگ هار یا ماری بگزد ...

و او گوید : انسان نخستین ( هرمزد بَغ ) بار دیگر عقل خود را به دست آورد و هفت بار به درگاهِ پدر بزرگی استغاثه کرد .
 
  • پیشنهادات
  • Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    آفرینش دوم




    1 آنگاه در فراخوانیِ دوم ، پدر بزرگی دوستِ روشنان را پیش خواند . دوستِ روشنی ها بام ایزد را فراخواند ، بام ایزد روح زنده ( مهرایزد ) را فراخواند ، روح زنده ( مهرایزد ) پنج فرزندش را فراخواند : او نگهدارندۀ شکوه ( دهبد ) را از خردش ، شهریار افتخار ( مرزبد ) را از کُنِشِ خویش ، الماس نور ( ویسبد ) را از اندیشه اش ، شهریار شکوه ( زندبد ) را از تصورش و اطلس ( مانبد ) را از فهم خویش هستی بخشید .



    2 اینان به سرزمین تاریکی آمدند و دریافتند که انسان نخستین ( هرمزد بَغ ) و پنج فرزندش را تاریکی بلعیده است .


    آنگاه [ ایزد خروش ] بانگی بلند برآورد که چون شمشیر تیز بود و اجازه داد تا انسان نخستین ( هرمزد بَغ ) چهره اش را ببیند . به او گفت : سلام ای نیک مرد در میانِ شر ، ای آفرینندۀ نور در میان تاریکی ! ایزد در میان جانورانی خشمناک مأوی گزیده است که شرافت او را نمی شناسند .



    3 و انسان نخستین ( هرمزد بَغ ) به او پاسخ داد و گفت : تو بارِ نجات و آسودگی آورده ای . بر پدرانمان ، به آن فرزندانِ روشنی ، در سرزمین روشنی چه می گذرد ؟

    و ایزد خروش پاسخ داد : آنان به نیکوکاری اند . ایزد خروش و ایزدِ پاسخ با یکدیگر همراه شدند و به سوی مادر زندگی و روح زنده ( مهرایزد ) فراز رفتند .



    4 و روح زنده ( مهرایزد ) [ جامۀ ] ایزد پاسخ را پوشید . پس روح زنده ( مهرایزد ) و مادر زندگی دوباره به سوی سرزمین تاریکی فرود آمدند ، بدان جا که انسان نخستین ( هرمزد بَغ ) و فرزندانش ساکن بودند .



    5 آنگاه روح زنده ( مهرایزد) به یکی از سه فرزند خود فرمان داد که آرخُن ها یا فرزندان تاریکی را بکشد و به دیگری فرمان داد پوستشان را بکند ، و از پوست آن ها یازده آسمان [3] را بساخت و کالبد مرده اش را به سرزمین تاریکی فرو افکند وهشت زمین بساخت . هر یک از پنج فرزند روح زنده ( مهرایزد ) وظیفه اش به پایان رساند : نگهدارندۀ شکوه ( دهبد ) پنج ایزد روشنی را با گرفتن سرینِ آنان در اختیار گرفت و آسمان ها را در زیر سرینِ آن ها گسترد . اطلس ( مانبد ) هشت زمین را بر زانوی خود نگاه داشت . هنگامی که آسمان ها و زمین ها آفریده شد ، شهریار بزرگ افتخار ( مرزبد ) در مرکز کیهان نشست و به نگاهبانی از آن ها سرگرم گردید .



    6 پس از آن روح زنده ( مهرایزد ) چهره های خود را بر فرزندان تاریکی آشکار کرد و نوری را که آن ها ( دیوان ) بلعیده بودند ، پالود و از آن ، خورشید و ماه و بیش از هزار ستاره بساخت و گردونه های باد ، آب و آتش را شکل بخشید ، فرو رفت و اطلس ( مانبد ) را نگاهبان آن ها کرد .



    7 [ آن گاه ] شهریار شکوه ( زندبد ) را فراخواند . او لایه های هشت زمین را بساخت تا آن لایه ها بر روی آرخُن هایی که در هشت زمین به بند بودند ، نهاده شود و آن ها به پنج ایزد روشنی خدمت کنند ، و سبب دیگر [ به وجود آوردن ] این لایه ها آن است که نگذارند آرخُن ها با زهر خود پنج ایزد روشنی را بسوزانند .
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    آفرینش سوم




    1 و او گوید : پس از آن مادر زندگی ، انسان نخستین ( هرمزد بَغ ) و روح زنده ( مهرایزد ) به درگاه پدر بزرگی استغاثه بردند . پدر بزرگی استغاثۀ آن ها شنید و با سومین فراخوانیِ خود ، پیامبر سوم ( نریسه ایزد ) را فراخواند . او دوازده دوشیزه را ، که به جامه هایشان نشان ها و دیهیم هایی پیوسته بود ، فراخواند .



    2 نخست نیرومندی ، دوم حکومت ، سوم پیروزی ، چهارم نیروی اندیشه ، پنجم پاکی ، ششم راستی ، هفتم گروش ، هشتم پارسایی ، نهم امانت ، دهم احسان ، یازدهم نیکوکاری ، دوازدهم روشنی .



    3 آن زمان که پیامبر سوم ( نریسه ایزد ) به سوی کشتی ها ( خورشید و ماه ) آمد ، به سه خادم دستور داد تا کشتی ها را به جنبش دراندازند .

    او به معمار بزرگ ( بام ایزد ) فرمان داد تا بهشت نو را بسازد و به سه گردونۀ ( آب و باد و آتش ) فرمان داد تا خود را به سمت بالا فراز کشند ، و هنگامی که دو کشتی به راه افتادند و به میانۀ کیهان رسیدند ، پیامبر سوم ( نریسه ایزد ) خود را به چهره های نرینه و مادینه درآورد و همه آرخُن ها یا فرزندان نر و مادۀ تاریکی او را بدیدند .



    4 هنگامی که پیامبر سوم ( نریسه ایزد ) را بدان چهره های فریبنده بدیدند ، شهوتشان تحـریـ*ک شد ، نرها چهرۀ مادینۀ او ، و ماده ها چهره نرینه اش را آرزو کردند . و در اوج خواهــش نـفس ، نورهایی را که از پنج ایزد روشنی بلعیده بودند ، فرو ریختند .

    پس گناهی که چون خوراک دزدیده ، در آن ها محبوس شده بود و با نور آمیخته بود ، از آرخُن ها برون آمد . آنان می خواستند [ به کشتی پیامبر سوم ( نریسه ایزد ) ] وارد شوند . پیامبر سوم ( نریسه ایزد ) چهره های خود را پنهان کرد و روشنی پنج ایزد نور را از گناهی که با آن ها بود ، بسترد . پس آن چه از آرخُن ها برون آمده بود ، به ایزدان روشنی برگردانده شد ، اما آنان آن روشنی را نپذیرفتند ، همانند انسانی که از خوراک متهوعِ خود متنفر است . پس منیِ آنان بر زمین افتاد ، نیمه ای بر جای خشک و نیمه ای بر جای تر . و آن [ پاره که بر جای تر افتاده بود ] ، به جانوری ترسناک مبدل گشت که به شهریار تاریکی همانند بود . آن گاه آنان الماسِ نور ( ویسبد ) را به هماوردی با این جانور فرستادند که با او نبرد کرد و او را شکست داد . [ نخست ] او را به پشت برگرداند و ضربتی بر شاهرگ قلب او زد ، سپرش را به آرواره هایش زد ، یک پایش بر ران او نهاد و پای دیگر را بر سـ*ـینه اش گذارد از آن پاره منی که بر زمین خشک افتاده بود ، پنج درخت رویید .



    5 و او گوید : دوشیزگان تاریکی از پیش ، به سبب سرشت خود آبستن شدند . چون زیبایی پیامبر سوم ( نریسه ایزد ) را دیده بودند ، جنین آن ها پیش از زمان مقرر بر زمین فرو افتاد ، جنین سقط شده جوانۀ درختان را خوردند و با یکدیگر رای زدند و اندام پیامبر سوم ( نریسه ایزد ) را که دیده بودند ، به یاد آوردند . آنان گفتند : کجاست آن اندام تا تماشایش کنیم ؟ اشقلون [4] فرزند شهریار تاریکی ، به جنین های فرو افتاده گفت : پسران و دوشیزگان خود را به من بسپارند و من اندام کسی را که دیده اید ، برای شما می سازم .



    6 آنان پسران و دوشیزگان خود را آوردند و به او سپردند . او نرها را خورد و ماده ها را به یار خود ، نقبائیل [5] ، سپرد . نَقبائیل و اَشَقلون به یکدیگر پیوستند ، نقبائیل آبستن شد و برای اَشَقلون پسری زاد که او را آدم خواندند و نقبائیل [ دوباره ] آبستن شد و دختری زاد که وی را حوا خواندند .



    7 و او گوید : عیسای درخشان بی سوء ظن نزدیک آدم شد و او را از خواب جاودانی بیدار کرد . چه او می بایست رستگار شود .

    عیسای درخشان همانند انسانی است که مردی را می باید که دیو ترسناکی در اوست و با هنر ویژۀ خویش او را رام می کند . عیسی نیز با آدم چنین کرد . او چون یک دوست ، آدم را یافت که در خوابی ژرف فرو رفته بود ، او را بیدار نموده ، به جنبش درآورد ، بلندش کرد و دیوان فریبنده را از وی جدا ساخت و بسیاری از آرخُن ها را که از او دور بودند ، به زنجیر بست .



    8 آن گاه آدم خود را آزمود و خویشتن را بشناخت و او ( عیسای درخشان ) به وی می گوید که پدران آن ها در بهشت برین اند و نیمی از روان او به مادّه درافتاده و [ در برابر ] نیش پلنگان و پیلان است ، درندگان و سگان آن را می خورند ، و با هر چیزی می آمیزد و در هر چیزی می آمیزد و در هر چیزی که هست ، به بند است و در دام تاریکی به زنجیر بسته شده است .



    9 و مانی گوید : او ( عیسای درخشان ) وی ( آدم ) را بلند کرد و او را واداشت تا از « درخت زندگی » بخورد .

    آن گاه آدم به بالا چشم دوخت و گریه کرد ، صدایش را چون شیر ژیان با همۀ توان بلند کرد ، مویش را کند ، [ بر سینۀ خود ] زد و گفت : نفرین باد ، نفرین بر شکل بخشندۀ اندام من ! نفرین بر آن که روانم را به زنجیر کشیده است و نفرین بر گناهکارانی که مرا به بردگی سوق داده اند !


    userupload_2013_14669957971466008039.915.png
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    یاداشت ها :


    1 – C.W.Mitchell , S. Ephraim’s Prose Refutation of Mani , Marcion and Bardaisan , 2 vols, London 1912-1921 .
    2 – Nachashbat
    فرشته ای که یاور هرمزد بغ است و چراغی فرا راه او می گیرد تا نبردگاه او را روشن کند . دوست روشنان نیز وظیفه ای در برابر مهرایزد به عهده دارد .

    3 – در نوشته های فارسی میانه ، ده آسمان ذکر شده است ؛ یازدهمین آسمان در واقع همین آسمانی است که ما به چشم می بینیم و ستارگان روی آن قرار دارند . رک :
    B.R.P. 5
    4 – Ašaqlun
    دیو نر و فرزند اهریمن
    5 – Naqbā’il
    نام دیگر « نمرائیل » یا « پیسوس » ، دیو ماده .




    آبشخور :




    اسطورۀ آفرینش در آئین مانی ، دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور ، چاپ اول : 1375 ، تهران : انتشارات فکر روز ، رویه 37 و 47 و 237 – 244 .

    منبع: تاریخ فا
     
    بالا