مطالب طنز اشعار طنز

  • شروع کننده موضوع Darya77
  • بازدیدها 1,282
  • پاسخ ها 46
  • تاریخ شروع
  • برچسب ها
    طنز

haniye anoosha

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/04/23
ارسالی ها
234
امتیاز واکنش
1,484
امتیاز
361
محل سکونت
تهران
سحرگاهان به قصد روزه داری// شدم بیدار از خواب و خماری

برایم سفره ای الوان گشودند// به آن هر لحظه چیزی را فزودند

برنج و مرغ و سوپ وآش رشته// سُس و استیک با نان برشته

خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم// کمی از این کمی از آن چشیدم

پس از آن ماست را کردم سرازیر// درون معده ام با اندکی سیر

وختم حمله ام با یک دو آروغ// بشد اعلام بعداز خوردن دوغ

سپس یک چای دبش قند پهلو// به من دادند با یک دانه لیمو

خلاصه روزه را آغاز کردم// برای اهل خانه ناز کردم

برای اینکه یابم صبر و طاقت// نمود م صبح تا شب استراحت

دوپرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا// کمی یخدر بهشت یک خورده حلوا

به افطاری برایم شد فراهم// زدم تو رگ کمی از زولبیا هم

وسی روزی به این منوال طی شد// نفهمیدم که کی آمد و کی شد

به زحمت صبح خود را شام کردم// به خود سازی ولی اقدام کردم

به شعبان من به وزن شصت بودم// به ماه روزه ده کیلو فزودم

اگرچه رد شدم در این عبادت// به خود سازی ولیکن کردم عادت

خدایا ای خدای مهر و ناهید// بده توش و توانی را به« جاوید»

که گیرد سالیان سال روزه// اگرچه او شود از دم رفوزه
 
  • پیشنهادات
  • haniye anoosha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/23
    ارسالی ها
    234
    امتیاز واکنش
    1,484
    امتیاز
    361
    محل سکونت
    تهران
    گوینــــــــد مرا چـــو زاد مـادر روی کاناپه، لمــــیدن آموخت

    شب ها بر ِ تـلـویـزیـون تا صبــح بنشست و فـیـلـم دیدن آموخت

    برچهـــره، سبوس و ماست مالید تا شیوه ی خوشگلیـدن آموخت

    بنــــمود «تتو» دو ابروی خویش تا رســم کمان کشـیدن آموخت

    هر مــــاه برفـــت نزد جـــــراح آیین ِ چروک چیـــــدن آموخت

    دستـــــــــم بگـــرفت و ُبرد بازار همـــــواره طلا خریدن آموخت

    با دایــــــی و عمّه های جعــــلی پز دادن و قُمپُــــــزیدن آموخت

    با قوم خودش ، همیــــــشه پیوند از قوم شــــوهر، بریدن آموخت

    آســــــوده نشست و با اس ام اس جک های جدید، چتیدن آموخت

    چون سوخت غذای ما شب و روز از پیک، مدد رسیــــدن آموخت

    پای تلفــــن دو ساعت و نیــــــم گل گفتن و گل شنیـــدن آموخت

    بابــــــام چــــو آمد از سر کـــار بیماری و قد خمیـــــدن آموخت
     

    haniye anoosha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/23
    ارسالی ها
    234
    امتیاز واکنش
    1,484
    امتیاز
    361
    محل سکونت
    تهران
    باز شوهر بی بهانه
    با ادایی کودکانه

    هیکل چون استوانه
    می‌کند غر غر به منزل

    یادم آید روز اول
    گردنِش کج, دست و پا شل

    پیش بابا موش می شد
    سرخیش تا گوش می شد

    دختری افتاده بودم
    مهربان و ساده بودم

    نرم و نازک
    خوشحال و چابک

    چشمهایم همچو آهو
    عطر موهایم چو شب بو

    می شنیدم از لب او
    حرفهایی همچو جادو

    من غلام منزل زادت
    جان دهم هر دم به یادت

    گر نیایی منزل ي من
    می گریزد روحم از تن

    بعد از آن گفتار خوشگل
    خام گشتم من همانجا

    شد به پا جشنِ عروسی
    کیک و شام و دیده بوسی

    بعد از آن دیگر ندیدم
    هرگز آن اوقاتِ بی غم

    قسمتم یک مرد جانی
    مقداری لوس و روانی

    بی اراده همچو یابو!
    پرخور و خودخواه و پر رو

    بشنو از من جان خواهر
    هر که کرد این دورهِ شوهر

    خاک بر سر گشت و حیران
    شد پشیمان,شد پشیمان, شد پشیمان !!!!
     

    haniye anoosha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/23
    ارسالی ها
    234
    امتیاز واکنش
    1,484
    امتیاز
    361
    محل سکونت
    تهران
    خوابگاهی عجیب و تک داریم
    در بدنسازی‌اش خرک داریم
    گرچه این کاخ هست در «حافظ»
    لیک استخر در «ونک» داریم
    پولدار و فقیر یکسانند
    از همه قشر و هر دهک داریم
    روز و شب در تلاش بی‌وقفه
    کشت تدریجیِ کپک داریم
    تا که ثابت کنیم این شدنی‌ست
    طرح گنداندنِ نمک داریم
    تا مگر ظرف‌ها تمیز شود
    مته، سمباده، کاردک داریم
    در کمدهای‌مان به جای کتاب
    تیغ اصلاح، کش، پفک داریم
    غالباً در نماز آخر وقت
    هر دو رکعت سه بار شک داریم
    در نمک‌پاش‌مان مربا و
    در شکرپاش‌مان نمک داریم
    روی بالشت‌هایمان لپ تاپ
    زیر بالشت‌ها تشک داریم
    فیس‌بوک است شمع محفل ما
    ما که ویندوز یا که مک داریم
    Asghar is now friend with Zahra
    توی wall همه سرک داریم
    بهر ابراز عشق، امروزه
    Like داریم، سیخونک داریم
    روز و شب حرف می‌زنیم فقط
    تا که ثابت کنیم فک داریم
    تا بخندیم بی‌جهت با هم
    روی دیوارها ترک داریم
    شام‌مان لوبیای سحرآمیز
    قصه‌ها با جناب جک داریم
    از قضا سلف جمعه تعطیل است
    پس غذا سوپ جو پرک داریم
    این «غذایا» که توی یخچال است
    صاحبش کیست؟ ما که شک داریم…
    وام‌ها چون که می‌شود واریز
    با غذا دائم ایستک داریم
    آخر ماه بعد هر وعده
    چای جوشیده خنک داریم
    در آسانسور به لب دعای سفر
    «ربی انی اتوب لک» داریم
    شتر مرگ ساکن اینجاست
    چشم بیهوده بر کمک داریم
    هفته‌ای هفت بار pes داریم
    حمله داریم، هافبک داریم
    تخته، پاسور و مثلهم هرگز…
    منچ داریم… بادکنک داریم…
    اهل سیگار عده‌ای تک و توک
    اهل آن‌کار توک و تک داریم
    روی دیوارهای‌مان عکسِ
    خانم جولیا کیک داریم
    عاشقیم اکثراً، بنابراین
    شعر داریم، نی‌لبک داریم
    عاشقی شغل مطمئنی نیست
    دو سه معشـ*ـوقه یدک داریم
    طبق «اصل بقای عشق» اگر
    نازنین رفت، روشنک داریم
    آری این‌گونه است «اوضا»مان
    گوییا خانه در درک داریم
    بیخودی نیست آخر هر ترم
    یک سبد نمره‌های تک داریم..
     

    *S.M.Z*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/08/23
    ارسالی ها
    911
    امتیاز واکنش
    35,421
    امتیاز
    911
    قسمت اول← خانونا متاهل :aiwan_lightsds_blum:
    باز شوهر بی بهانه
    با ادایی کودکانه

    هیکل چون استوانه
    می‌کند غر غر به منزل

    یادم آید روز اول
    گردنِش کج, دست و پا شل

    پیش بابا موش می شد
    سرخیش تا گوش می شد

    دختری افتاده بودم
    مهربان و ساده بودم

    نرم و نازک
    خوشحال و چابک

    چشمهایم همچو آهو
    عطر موهایم چو شب بو

    می شنیدم از لب او
    حرفهایی همچو جادو

    من غلام منزل زادت
    جان دهم هر دم به یادت

    گر نیایی منزل ي من
    می گریزد روحم از تن

    بعد از آن گفتار خوشگل
    خام گشتم من همانجا

    شد به پا جشنِ عروسی
    کیک و شام و دیده بوسی

    بعد از آن دیگر ندیدم
    هرگز آن اوقاتِ بی غم

    قسمتم یک مرد جانی
    مقداری لوس و روانی

    بی اراده همچو یابو!
    پرخور و خودخواه و پر رو

    بشنو از من جان خواهر
    هر که کرد این دورهِ شوهر

    خاک بر سر گشت و حیران
    شد پشیمان,شد پشیمان, شد پشیمان !!!!

    پ.ن: شاعرش من نیستم
     

    *S.M.Z*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/08/23
    ارسالی ها
    911
    امتیاز واکنش
    35,421
    امتیاز
    911
    قسمت دوم← طلاق زن و شوهر

    مدتی هست که می عرف منزل
    زن من میزند چک و چانه
    می‌زند حرف هاي نا مربوط

    با اضافات کامل و مبسوط;
    که من اینک وفاق میخواهم
    مقداری اشتیاق می‌خواهم
    کسلم کرده این همه ي تکرار
    دم به دم رخداد می‌خواهم


    دائماَ خسته اي و افسرده
    شوهری سر دماغ می‌خواهم
    چشم هایت عجیب بد رنگ هست
    راستش چشم زاغ میخواهم*


    همچو نی لاغری, برو گم شو
    همسری قلچماق می‌خواهم
    ساده اي تو, بدان که در واقع
    مرد پر طمطراق میخواهم


    با چنین وضع, بنده غیر از این
    راه و عرف و سیاق می‌خواهم
    منزل ما که قد یک قبر هست
    منزل اي پر اتاق میخواهم


    تا که باشد در آشپزخانه
    دو سه تا من اجاق میخواهم
    در جوار سواحل دریا
    مُتل و منزل باغ میخواهم


    توی ویلای ساحلی حتماً
    بهرخنده الاغ می‌خواهم
    دائما جوجه, برگ, کوبیده
    با پیاز و سماق می‌خواهم


    سفر پاتایا نبردی که
    دست کم عراق میخواهم*
    مانند دختر عموی گلچهره
    چسب روی دماغ میخواهم

    مانند این جوجه عاشقان, من هم
    عشق سوزان و داغ میخواهم
    عشق ما تا شود کمی افزون
    گهگداری فراق میخواهم


    گفته باشم هر آن چه که بوده
    جزو مهر و صداق می‌خواهم”
    گفتم; آهسته تر, چه می گویي;
    دوری و افتراق میخواهم*


    حرف تو بوی خصومت دارد
    اینکه من انشقاق میخواهم*
    آخرش را بگو و آسان کن
    که من از تو طلاق می‌خواهم

    پ.ن: شاعر من نیستم
     

    *S.M.Z*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/08/23
    ارسالی ها
    911
    امتیاز واکنش
    35,421
    امتیاز
    911
    قسمت سوم← تعطیلات در ایران

    هر روزمان تعطیل اگر باشد
    جهان گلستان میشود بدون شک


    سختی دگر معنی نخواهد داشت
    زیرا که راحت میشود بدون شک

    در کلبه احزان جان ما
    آیینه بندان میشود بدون شک


    هر قدر هم خُسران که پیش آید
    جبرانِ خسران میشود بدون شک


    در چنگ کم خوابی گرفتاریم
    این نیز جبران می‌شود بدون شک

    ایام تعطیلات جغد پیر
    مرغ سلیمان میشود بدون شک

    قطعا علت صرفه جویی در
    تن خواه گردان می‌شود بدون شک


    غافل نباید شد از این مضمون؛
    کافر، مسلمان می‌شود بدون شک


    مثل اکسیر هست و علت بر
    آرامش جان میشود بدون شک

    صد درد بی دردمان نمیدانی
    از بیخ درمان می‌شود بدون شک


    بازار تفریحات ناسالم
    مثل قلیان میشود بدون شک

    این قسمتش خوش نیست، همريش
    چتر هست و مهمان میشود بدون شک!


    میگفت رندی گر شود تعطیل
    کالاها ارزان میشود بدون شک


    ربطش کجا باشد به تعطیلات
    آینده اعلان میشود بدون شک

    رندی دگر میگفت با این وضع
    آشفته سامان میشود بدون شک


    گفتم عزیزانم چه میگویید؟
    آدم که حیران میشود بدون شک

    ما عاشق ایام تعطیلیم
    هر چند کتمان میشود بدون شک


    تعطیل اگر شد بین تعطیلات
    جهان زر افشان میشود بدون شک

    باید شود تعطیل سیصد روز
    یک روز این سان می‌شود بدون شک!

    پ.ن: دیگه نمیگم من شاعر نیستم:aiwan_lightsds_blum:
     

    *S.M.Z*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/08/23
    ارسالی ها
    911
    امتیاز واکنش
    35,421
    امتیاز
    911
    قسمت چهارم← ‌شب یلدا
    شام یلدا آمده کوته شود شب‌ها دگر

    سنبه روز خدا شد بر شب او کارگر

    شام طولانی‌ترین درسال جاری آمده

    بسته بر شب زنده‌داری فرد ایرانی کمر

    گرد هم آیند مردم بهر کیف و گفت و گو

    خنده‌ها می آید از این گفت‌وگو‌ها پر ثمر

    سفره‌هاي خوردنی آماده در هر منزل‌اي

    هرچه خواهی هست دراین سفره با کر و فر

    خسته می گردد دهان‌ها از شکست تخمه‌ها

    خرخره گردد با آجیل این شب مفتخر

    هر که دارد هندوانه در شب یلدای خود

    همچو سرداری بود گشته نصیب او ظفر

    میوه در هر منزل‌اي باشد به میزان وفور

    پرتقال و سیب و نارنگی انار پر گهر

    هست شیرینی گوناگون برای خوش خوران

    قندخون بالا رود زین لقمه‌هاي پر شکر

    بعد خورد این همه ی انواع خاص خوردنی

    معده‌ها باشد برای شام این شب منتظر

    زیر معده غیر شام و روش پر گردد ز شام

    در چنین اوضاع باید کرد از آروغ حذر

    با چنین اوصاف ممکن نیست خواب آید به چشم

    نیک باید زد قدم‌ها بهر هضمش تا سحر

    می شود پایان این شب حاصلش در روزبعد

    کیسه‌هاي پر آشغال مانده آید درنظر

     

    *S.M.Z*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/08/23
    ارسالی ها
    911
    امتیاز واکنش
    35,421
    امتیاز
    911
    قسمت پنجم← شب یلدا ۲
    شب یلداست و ما یکسره تر در گوشی

    ظاهراً دور هم اما دل و سر در گوشی

    این طرف, پوپک و پروانه بپر در تبلت

    آن طرف, میثم و مسعود دمر در گوشی

    پارمیدای بلا بـرده, به کل نیست شده

    رفته با دست و سر و پا و کمر در گوشی

    خان عمو باقلوا در لپ و چایی بر دست

    بین هر جرعه, پی کسب خبر در گوشی

    خاله مشغول (کلش) بازی و ایرج, پسرش

    گرم چت با رز و رعنا و سحر در گوشی

    حامد انگار که عاشق شده, شاید امشب

    چشمش افتاده به یک قرصِ قمر در گوشی

    عشقِ بی بی صنما, دیدن یک (داب٘س٘مَش) است

    هیچ جا آسان و خوش نیست مگر در گوشی

    زهره درجمع چه جوک هاي بدی می‌خواند

    کاش می رفت کمی مانند بشر در گوشی

    بچه با سر٘ وسط دیگ خورشت افتاده

    مادرش دست به لپتاپ و پدر در گوشی

    عمه, ادمین گروپ است از این رو باید

    مانند هر شب بخورد خون جگر در گوشی

    دو نفر تازه به این دور همی پیوستند

    نه سلامی, سخنی؛هردو نفر در گوشی

    روزگاری شب یلدا متَلي, فالی داشت

    کی کسی بود چنین از دمِ در, در گوشی

    بدتر از مساله مانکن شده مهمانی ها

    همگان بی حرکت, محو نظر درگوشی

     

    *S.M.Z*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/08/23
    ارسالی ها
    911
    امتیاز واکنش
    35,421
    امتیاز
    911
    قسمت ششم← دهه شصتی ها
    من یک دهه شصتی از غافله جا مانده

    با نحسی پیشانی از معرکه ها رانده

    یک نسل پر از حسرت, بهر دگران عبرت

    در بازی این جهان بازنده و بازانده

    تا بوده جهان بوده مثل پدر اما

    تا نوبت ماشد, شد مثل پدر خوانده

    ما مثل ” کوزت ” بودیم, او مثل تناردیه “

    در غیبت ” ژان والژان” بر پیکر ما رانده

    بیماری و بیکاری شد قسمت ما زیرا

    انگار که از اول بودیم پسر خوانده

    در عرصه این جهان شد جور نصیب ما

    چون حس کينه در مهمانی ناخوانده

    هر لحظه به صف بودیم, همواره به کف بودیم

    مثل کنف بودیم, پیچیده و چیچانده

    درمان و دوای ما در هنگام بیماری

    یک آبِ زیپو آن هم سرشناس به جوشانده!

    این چرخ و فلک دائم تا شد عصبی قایم

    با غیض و غضب ما را بی فاصله مالانده

    یک معضل لاینحل بودیم ازآن اول

    چون لقمه که ناغافل در راه گلو مانده


     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    4
    بازدیدها
    128
    پاسخ ها
    21
    بازدیدها
    1,090
    Zhinous_Sh
    Z
    پاسخ ها
    6
    بازدیدها
    113
    پاسخ ها
    7
    بازدیدها
    321
    پاسخ ها
    1
    بازدیدها
    91
    پاسخ ها
    12
    بازدیدها
    267
    پاسخ ها
    381
    بازدیدها
    7,639
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    475
    پاسخ ها
    2
    بازدیدها
    205
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    228
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    196
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    221
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    174
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    154
    پاسخ ها
    16
    بازدیدها
    567
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    172
    بالا