بیوگرافی شاعران بیوگرافی فخرالدین اسعد گرگانی

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 207
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
بیوگرافی فخرالدین اسعد گرگانی




art305.jpg


فخرالدین اسعد گرگانی از داستان سرایان بزرگ ایران است



فخرالدین اسعد گرگانی
زمینهٔ کاری : شعر، داستان
زادروز : آغاز قرن پنجم هجری کرکان ملایر
مرگ : بعد از سال ۴۴۶ ه ق
گویا در اواخر عهد طغرل سلجوقی
ملیت : ایرانی
محل زندگی : اصفهان
در زمان حکومت : طغرل سلجوقی
سبک نوشتاری : سبک
کتاب‌ها : داستان ویس و رامین
دلیل سرشناسی : داستان سرایی



فخرالدین اسعد گرگانی شاعر داستانگوی ایرانی نیمهٔ نخست سده پنجم هجری است. ولادت او در آغاز قرن پنجم هجری در کرکان ملایر می‌باشد. وفات فخرالدین اسعد بعد از سال ۴۴۶ و گویا در اواخر عهد طغرل سلجوقی اتفاق افتاده‌است.



وی از داستان سرایان بزرگ ایران است و معتزلی مذهب بوده‌است. او هم‌زمان با سلطان ابوطالب طغرل (۴۲۹–۴۵۵) می‌زیسته‌است. او در فتح اصفهان با طغرل همراه بوده و بعد از آنکه سلطان از اصفهان به قصد تسخیر همدان خارج شد، فخرالدین اسعد با وی به همدان نرفت و با عمید ابوالفتح مظفر نیشابوری حاکم اصفهان در آن شهر ماند و تا ز مستان سال ۴۴۳ را در آن شهر به سربرد. گفتگوهای او با امیر ابوالفتح مظفر به نظم داستان ویس و رامین توسط او انجامید.



بعدها بسیاری از گویندگان در منظومه‌های خویش به شیوه شاعری وی توجه نمودند که از آن جمله نظامی گنجوی را باید نام برد که هنگام سرودن خسرو و شیرین به برخی از موارد این کتاب نظر داشته‌ است.



آثار :
منظومه ویس و رامین
افزون بر ماجرای بهرام گور، سندی که اهمیت دژ گوراب ملایر را دو چندان می‌کند این است که، فخرالدین اسعد گرگانی شاعر معروف قرن پنجم هجری، همروزگار با طغرل بیک سلجوقی و سرایندهٔ شهیر منظومهٔ ویس و رامین از دژ گوراب در اثر خود یاد کرده است. همین عامل باعث شده است که عده‌ای نام او را فخرالدین اسعد کـَرکانی بدانند.



کـرکان نام روستایی در شهرستان ملایر و در ۱۰ کیلومتری گوراب است. عده‌ای بر این باورند که چون کرکان،روستای کوچک و نامشهوری بوده است، بعدها به جای اینکه فخرالدین اسعد را " کـَرکانی " بدانند، به اشتباه گُرگانی نامیده‌اند. در بخشی از منظومه، رامین که از عشق ویس (ویس بر وزن گیس) دلخسته و آزرده است به قلعهٔ گوراب می‌آید و با زنی به نام گُل ازدواج می‌کند. ویس باخبر می‌شود و دایه اش را نزد رامین می‌فرستد:



چو اندر مرز گوراب آمد از راه به صحرا پیشش آمد بی وفا شاه



رامین با دایه بدرفتاری می‌کند و او را باز می گرداند. ویس یکی از همنشین‌هایش را به نام مشکین می‌خواند و می‌گوید:



قلم بردار مشکینا به مشک آب یکی نامه نویس از من به گوراب
تو خود دانی سخن در هم سرشتن به نامه هرچه به باشد نوشتن
اگر باز آوری او را به گفتار بُوَم تا زنده‌ام پیشت پرستار



نامهٔ ویس به رامین می‌رسد. رامین مدتی با گل زندگی می‌کند اما دوباره هوای عشق ویس به سرش می‌زند. از گل جدا می‌شود، گوراب را ترک می‌کند و به جانب خراسان و ویس می‌رود.
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
10
بازدیدها
327
پاسخ ها
1
بازدیدها
193
پاسخ ها
22
بازدیدها
389
پاسخ ها
3
بازدیدها
445
پاسخ ها
14
بازدیدها
313
پاسخ ها
1
بازدیدها
162
بالا